مهارت های اجتماعی و کودکان

 

آیا تاکنون آرزو کرده اید که کاش می توانستید از روزنه ای روی دیوار یا پنجره ی کلاس، رفتار کودک خود را در مدرسه زیر نظر بگیرید؟ آیا فرزندتان رفتار اجتماعی مناسبی دارد؟ به طور مثال اگر از سوی همکلاسی هایش به بازی دعوت نشود یا در گروه رزرو قرار بگیرد. احساس ناراحتی خواهد کرد؟

دکتر" MARTIN SELIGMAN" رهنمودهای ارزشمندی را در باره ی مهارت های اجتماعی کودکان ارائه کرده است. او معتقد است کودکانی می توانند به راحتی دوست پیدا کرده و آنها را حفظ کنند، که از مهارت های اجتماعی برخوردارند و ما می توانیم مهارت های لازم را به آنها بیاموزیم.

تفکر سرد ، تفکر گرم چیست؟

بچه هایی که از مهارت های اجتماعی کافی برخوردار نیستند، انگیزه ی کودکان دیگر را به خوبی متوجه نمی شوند و به غلط برداشت می کنند، در نتیجه به سرعت و نسنجیده پاسخ می دهند.

دکتر " SELIGMAN" به اینگونه پاسخ گویی «تفکر گرم» می گوید. یعنی به جای اینکه کودک تأمل کند، بدون فکر کردن و اندیشیدن، به سرعت تصمیم گیری می کند. «تفکر سرد» بر عکس نوع اول، به معنای صبر کردن و آرام و کند کردن فرآیند فکر کردن و تصمیم گرفتن است. «تفکر سرد» را می توان به فرزندان آموخت. به مثال زیر توجه کنید:«تو می خواهی آب بخوری، در صف می ایستی، در مقابل تو 5 کودک دیگر ایستاده اند، صبر می کنی تا نوبت به آنها برسد و هر کدام آب بخورند و بروند، ولی در انتهای صف، 2 کودک به بازی مشغولند، پشت سر تو سعید ایستاده است. بچه هایی که بازی می کنند به سعید برخورد کرده، او هم با تو برخورد می کند و درست زمانی که نوبت آب خوردن تو رسیده، تو را هل می دهد و باعث می شود که صورت تو خیس شود...»تو هیچ یک از ماجراهایی را که اتفاق افتاده نمی بینی و تنها سعید را می بینی که تو را هل داده و سبب شده تا صورتت خیس شود. در این شرایط، امکان بروز واکنش نامناسب وجود دارد. در حالی که می توانیم به کودک خود بیاموزیم که مانند یک کارآگاه از وضعیت موجود فهرستی تهیه کند و برای کنترل هر یک از شرایط، راه حلی ارائه دهد و طرز فکر خود را بیان نماید.

ما می توانیم به کودکان خود بیاموزیم که نخستین قدم در حل مسئله، توقف کردن (STOP) و فکر کردن (THINK) است. سرعت داشتن در تصمیم گیری بدون اندیشیدن یا به صورت سطحی برآورد کردن شرایط پرداختن، واکنش های مناسبی را به دنبال نخواهد داشت.

جا به جا کردن «تفکر گرم» با «تفکر سرد»

اندیشه های گرم، اندیشه هایی هستند که با سرعت به مغز می رسند. کودکانی که اندیشه های گرم از ذهنشان می گذرد معتقدند که در صورت بروز مشکل بین آنها و کودکان دیگر، همیشه فرد مقابل مقصر است و از روی عمد کاری را انجام داده است. اینگونه اندیشیدن، کودک را وادار می کند تا بازخوردهای سریع و بی اختیار بروز دهد، پیش از آنکه درباره ی اتفاقی که افتاده فکر کرده و آن را برای خود تحلیل کند. اندیشه های سرد، اندیشه هایی هستند که ما را در جمع آوری همه ی اطلاعات پیرامونمان یاری می دهند و ما می توانیم با تحلیل اطلاعات خود، تشخیص دهیم که چه اتفاقی افتاده است. اندیشه های سرد، ما را آرام می کنند. در حالی که اندیشه ی گرم بر سرعت تصمیم گیری های ما می افزایند. معمولاً پاسخ هایی که از اندیشه های گرم ناشی شده اند وضعیت موجود را وخیم تر می کنند. برای کسب مهارت در «اندیشیدن سرد» لازم است که فرق بین « تفکر گرم» و « تفکر سرد» را به کودک خود بیاموزیم. نمونه های زیر را برای کودک خود بخوانید و از او بپرسید کدامیک از پاسخ ها از « تفکر سرد» و کدام یکی از « تفکر گرم» ناشی شده اند؟

1- سعید فوتبال بازی می کند. زنگ تفریح است و بچه های دیگر هم در حیاط مدرسه حاضرند. ناگهان ضربه محکمی به توپ می زند و توپ به صورت «تو» برخورد می کند. تو می اندیشی:

الف) چی ؟ تصادفی بود؟ یا اینکه سعید می خواهد دعوا را شروع کند؟

ب) او از روی عمد این ضربه را به صورت من زد. من هم به شکلی دیگر و شدیدتر تلافی خواهم کرد؟

2- مریم برای دوست خود 3 بار پیغام تلفنی گذاشته است تا با او تماس بگیرد ولی او این کار را نمی کند. مریم چه فکری می کند؟

الف) چرا به من تلفن نمی کند؟ آیا از دست من ناراحت است شاید فراموش کرده که به پیغام گیر گوش دهد؟ شاید برادرش به پیغام گیر تلفن گوش کرده و فراموش کرده که به او بگوید؟

ب) او حتماً منظوری از این کارش داشته، به صورتی رفتار می کند که گویی از تماس من بی خبر است.

3- علی قصد دارد که دوستش را ساعت 30/3 در فروشگاه ببیند. او در فروشگاه حاضر می شود، 30 دقیقه منتظر می شود ولی از دوستش خبری نیست. او فکر می کند.

الف) عجب آدم بدقولی است. او که بهترین دوست من است حالا می خواهد مرا اذیت کند، من هم او را کنار می گذارم.

ب) چه اتفاقی افتاده؟ اگر او نمی خواست به فروشگاه بیاید پس چرا به من قول داد؟ ممکن است اتفاقی افتاده باشد یا حادثه ای پیش آمده است. بهتر است بار دیگر با او تماس بگیرم و بفهمم که چه شده است...پس از اینکه کودک شما توانست فرق بین یک «فکر گرم» و یک «فکر سرد» را بشناسد، با او تمرین کنید تا بتواند پاسخ مناسبی در برخوردهای اجتماعی خود بروز دهد. برای کودک خود نمونه هایی از وقایعی که برای کودکی به سن او ممکن است اتفاق بیفتد تعریف کنید و از او بخواهید که یک «فکر گرم» و یک «فکر سرد» ارائه دهد. او را برای تصمیم گیری آرام و دور از پیش داوریهای سریع، یاری کنید.

مثال 1: قرار است که دوستانت را در جایی ملاقات کنی و با هم به مدرسه بروید. تو در ساعت معین حاضر می شوی ولی هیچیک از دوستانت در ساعت معین نمی آیند، 5 دقیقه دیگر هم منتظر می شوی ولی از دوستانت خبری نیست.

تفکر گرم: آنها مرا دست انداخته اند...

مثال 2: تو در صف یک فروشگاه ایستاده ای، فروشنده با مردی که پشت سر تو ایستاده صحبت می کند و جنس مورد نظرش را می آورد و تو هنوز منتظر ایستاده ای...

تفکر گرم: این مرد (فروشنده) بچه ها را دوست ندارد.

مثال 3: تو می خواهی فوتبال بازی کنی ولی روز اول که وارد تیم می شوی بچه ها شروع می کنند به خندیدن و شوخی کردن...

تفکر گرم: آنها به من می خندند و می خواهند مرا مسخره کنند.

مثال 4: تو به خواهرات اجازه دادی که نوارت را به دوستش قرض بدهد ولی ساعت 3 آن را به شما برگرداند. ساعت 15/3 است و تو می خواهی به منزل دوستت بروی و نوار را به او بدهی اما هنوز نه خواهرت آمده و نه به نوار دسترسی دارد...

تفکر گرم: خواهرم می خواهد مرا اذیت کند. فراموش نکنید که هنگام پاسخگویی در هر یک از شرایط پیشنهادی، بهتر است خود کودک شما فکر کند و باز خوردهای احتمالی خود را شرح دهد. سپس می توانید به او کمک کنید که فکرهای بهتر و مناسب تری داشته باشد و آنها را به ذهن خود بسپارد و در موقعیت های بعدی به کار برد.

نتیجه گیری:

برای اینکه کودک ما در اجتماع بتواند رفتاریهای مناسبی داشته باشد بهتر است به 3 توصیه زیر برای تکمیل مطالب پیشین توجه نماییم:

به کودک خود شرح دهیم که پیش از تصمیم گیری و حل مسئله لازم است بدانیم که فرد مقابل ما به چه چیزی فکر می کرده و چرا چنان رفتاری را بروز داده است؟

• آیا می توانیم بفهمیم که فرد مقابل ما چه احساسی داشته و چگونه فکر می کرده است؟ بله، نگاه کردن به چهره افراد بهترین راه شناختن وضعیت احساسی آنهاست. آیا عصبانی است، ترسیده، نگران است یا مخالفت می کند؟ هر یک از چهره ها دانستنی هایی درباره عملکرد و رفتار فرد به شما می دهند.

• دیگر اینکه می توانیم از فرد مقابل خود سؤال کنیم. به طور مثال اگر دختر شما وارد کتابخانه شده و می بیند که دو نفر از دوستانش به او می خندند، ممکن است فکر کند به او می خندند و پاسخ هایی چون، ناراحت شدن، ترک کردن کتابخانه و ... کناره گیری از آنها را نشان دهد، در حالی که اگر از آنها بپرسند به چه چیزی می خندند؟ به طور حتم از پاسخ آنها نادرست بودن فکر خود تعجب زده خواهد شد.

• توصیه سوم اینست که خودمان را به جای فرد مقابل بگذاریم و حدس بزنیم که چگونه احساس می کند و چگونه عمل خواهد کرد. زمانی که کودک شما در باره مشکلی که با دوست یا همکلاسی خود دارد با شما صحبت می کند، از او بخواهید خود را به جای او بگذارد، سپس از او بپرسید چگونه حس می کند و می خواهد چگونه رفتاری داشته باشد؟

منبع: خانواده سبز

 

پویش معلمان

خانواده بزرگ معلمان با جمعیتی بالغ بر یک میلیون نفر با تمامی اقشار گوناگون جامعه از طریق دانش‌آموزان تحت تربیت خود در ارتباط بوده و تأثیرگذاران مستقیم بر خانواده‌ها و جامعه هستند.

 پرداختن به وضعیت این قشر از این جهت که می‌توانند بانیان فرهنگ ایرانی‌- اسلامی در این جامعه باشند و بر جوانب گوناگون زندگی افراد و جوامع تأثیرگذار باشند، حایز اهمیت خواهد بود.

در  چند دهه اخیر در تاریخ کشورمان، اگر چه شاهد توجهات به فرهنگیان و حرکت‌هایی  نیز  از سوی آنان بوده‌ایم، لیکن این توجهات و حرکت‌ها در همه دوره‌ها به نحو کامل رضایت‌بخش و ثمربخش نبوده‌اند که ریشه این امر را می‌بایست در ناکافی بودن  و ناکارآمد بودن حرکت‌ها دنبال کرد.

چنانچه موضوع پرداخت هماهنگ حقوق در سال 68، اختصاص بن در سال 80 ، افزایش 4 درصدی حقوق نسبت به سایر کارکنان دولت و افزایش 10 درصدی فوق‌العاده جذب مشاغل به معلمان، رضایت بلندمدت آنها را تأمین ننموده و فقط نقش مسکّن را ایفا کرده است که شاید علت این توجه ناقص را در تقسیم فرهنگیان به معلم و عضو هیأت علمی بتوان یافت که در این میان نقش معلم به عنوان یک عضو خانواده فرهنگی جامعه نادیده گرفته شده است.

از آنجا که حرکت‌ معلمان در گذشته فاقد انسجام بوده  است، پس از مدتی و شاید با تزریق مسکّن خاموش شده و برای  مدتی جز شنیدن صداهای پراکنده از آنان، حرکتی مشاهده نمی‌شود.

 در جریان حرکت اعتراضی معلمان در سال‌های اخیر نیز چون این حرکت فاقد انسجام بود نتوانست از فرصت‌های ممکن استفاده کند و خانواده فرهنگیان را فعالانه به حرکت در آورد.

لذا مشاهده می‌کنیم که در جریان این حرکت‌ها عناصر فرصت‌طلب وارد صحنه شده و نظام سیاسی را رو در روی معلمان قرار داده‌اند، علاوه بر عوامل فوق‌الذکر به اعتقاد نگارنده آسیب‌پذیری حرکت معلمان را می‌توان در ابعاد زیر بررسی کرد:

عدم توجه به امر آموزش در سطح کلان و ملی:

 در سطح کلان و ملی، پایین بودن اعتبارات آموزشی نسبت به سایر بخش‌ها و پایین آمدن ارزش علم و دانش در سطح افکار عمومی سبب شده است نیروهای کار‌آمد و  توانمند جذب مراکز آموزشی و فرهنگی نشوند که پیامد این امر پایین آمدن سطح فرهنگ جامعه و ضعیف و ناتوان شدن مربیان آموزشی شده است.

عدم رشد سازمان‌های غیررسمی معلمان:

 وجود جو بی اعتمادی در  جامعه فرهنگیان سبب شده است تا معلمان نسبت به یکدیگر اعتماد کافی نداشته باشند و نیز بازار شایعه پراکنی و هجویات باعث ایجاد نوعی بدبینی و عدم امنیت شغلی شده که در نهایت مانع اساسی در عدم رشد سازمان‌های غیررسمی در آموزش و پرورش شده است.

مشکلات مالی:

 بیشتر تشکل‌های صنفی به دلیل عدم ارتباط با کانون‌های ثروت و قدرت و نیز عدم پرداخت حق عضویت از سوی اعضا در انتشار و تکثیر اطلاعیه‌ها، انتشار جزوه‌های آموزشی، انتشار نشریه، نداشتن امکانات اولیه دارای مشکلات عدیده‌ای هستند که از ابتدای شروع فعالیت گریبانگیر آنها خواهد بود، در حالی که برخی دیگر از تشکل‌ها تحت حمایت دولت بوده و از بودجه عمومی وزارتخانه‌ ارتزاق می‌کنند.

ضعف تئوریک و پایین بودن سطح نگرش برخی از فرهنگیان:

 تمامی تشکل‌های موجود در آموزش و پرورش تاکنون طرحی مدون در باره وضعیت حاکم بر آموزش و پرورش و مشکلات اصولی فرهنگیان ارائه نداده‌اند و این موضوع سبب شده است تا همواره این تشکل‌ها مطالباتشان به صورت شعارهای سطحی  مطرح شود.

 تشکل‌های صنفی موجود در آموزش و پرورش برای آن که در آینده حرفی برای گفتن داشته باشند، باید ابتدا اقدام به افزایش سطح بینش معلمان کرده در حوزه سازمانی خود مبانی تئوریک محکم و درستی پیدا  کنند تا بتوانند مسایل گوناگون آموزش و پرورش  را تبیین کنند.

زیر سؤال رفتن منزلت اجتماعی معلمان و نداشتن امنیت شغلی:

معمولاً عدم توجه به امر آموزش در سطح کلان و استفاده از فضاهای آموزشی و تریبون‌های رسمی کشور و... که موجبات زیر سؤال رفتن منزلت اجتماعی معلمان را فراهم ساخته، سبب شده است معلمان باور به این که می‌توانند تحول و تغییر بیافرینند، را از دست بدهند.

مدیران سازمان‌های رسمی:

 برخی‌از  مدیران سازمان‌های رسمی آموزش و پرورش، به دلیل این که معمولاً خود به صورت غیر انتخابی بر سر کار آمده‌اند، اعتقاد اندکی به تشکل‌های صنفی در آموزش و پرورش دارند و به همین خاطر در بسیاری از موارد چون با مسایل حقوق صنفی معلمان روبه‌رو می‌شوند، واکنش نامناسبی نشان داده و با استفاده از اهرم‌های اداری همکارانی را که علاقه‌مند به دنبال کردن این‌گونه مسایل هستند، از صحنه خارج می‌کنند و به همین خاطر مشاهده می‌کنیم که معلمان کمتر حاضر می‌شوند در امور صنفی مشارکت کرده و یا فعالیت در تشکل‌ها را دنبال کنند.

14 فروردین 86 - روزنامه همشهری - امیر عباس میرزا خانی

همچنین برای مطالعه بیشتر می توانید به پست « اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به معلمان» از نویسنده وبلاگ مراجعه کنید.

 

 

 

تشویق و تنبیه کودکان؛ چه وقت و چگونه؟

به‌طور قطع و یقین همه کارهای خوب و مثبت را دوست دارند و آن را تحسین می‌کنند و البته افرادی هم که این اعمال را انجام می‌دهند، نزد همه محبوب و قابل قبول می‌شوند.

وقتی کودکی کار مثبتی را انجام می‌دهد و مورد قبول والدین قرار می‌گیرد، والدین با دادن پاداش و هدیه‌ای اورا مورد تشویق قرار می‌دهند و او را تحسین می‌کنند که مثلاً این کار تو که غذای خود را کامل خوردی یا اتاق خودرا مرتب کردی کار بسیار خوبی بوده است و با این پاداش و تشویق که شاید یک اسباب بازی و یا یک جعبه مدادرنگی باشد، به او می‌فهمانند این کار خود را تکرار کند. ولی اگر کودک خطایی بکند پدر و مادر او را تنبیه می‌کنند که این کار تو ناپسند بوده است و با این تنبیه که شاید محروم کردن از دیدن تلویزیون باشد، به او می‌گویند این کار خود را تکرار نکند البته یک نکته بسیار مهم و قابل توجه اینجا وجوددارد که هم تنبیه و هم تشویق نباید از حد خود تجاوز کند اگر برای کار مثبت تشویق سنگینی انجام گیرد، توقع کودک بالا می‌رود و اگر با پاداش‌های کوچکتر از آن راضی نمی‌شود و بیشتر از آن می‌خواهد که دیگر برای آن فایده‌ای ندارد و همین‌طور تنبیه اگر بیش از حد باشد مثلاً تنبیه‌های بدنی شدید می‌تواند کودک را به آن چیز خاص بدبین کند.

نکته‌ای دیگر که در اینجا باید ذکر کرد، این است که اگر تنبیه و یا تشویق می‌خواهد صورت بگیرد، باید بلافاصله بعد از عمل کودک انجام بگیرد و فاصله‌ای بین آن نیفتد چون اثر تنبیه و تشویق را از بین می‌برد باید اگر می‌خواهیم تنبیه کنیم آن را بلافاصله به کار ببریم که کودک متوجه شود کار او ناپسند و بد بوده است و در مورد تشویق هم همینطور اگر بگذاریم از وقت آن بگذرد کار کودک را بی‌ارزش کرده‌ایم و کودک فراموش می کند این تشویق و یا تنبیه به چه خاطری بوده است. اگر خواستیم کودک را تنبیه کنیم باید او را متناسب با عملی که انجام داده، از یک سری چیزها که به آن علاقه دارد، محروم کنیم مثلاً یک ساعت او را از بازی کامپیوتری که دوست دارد محروم کنیم. این نمونه تنبیه نباید به مدت طولانی باشد چون اثر آن کم خواهد بود و اگر خواستیم کودک را تشویق کنیم چیزهایی را که دوست دارد در حد توان در اختیار او می‌گذاریم و متناسب با عمل مثبتی که انجام داده است برایش تهیه می‌کنیم. البته در مورد تنبیه درباره کودک باید در آخر کار یک تشویق هم برای آن صورت گیرد تا کودک انگیزه داشته باشد که این کار خطا را تکرار نکند. به‌طور فرض اگر کودک را به خاطر کار بدی که انجام داده تنبیه کرده‌ایم به او بگوییم که اگر این دوره تنبیه را گذراند و کار بدش را جبران کرد چیز مورد دلخواه او را برایش تهیه می‌کنیم. در مورد کار مثبت هم به همین گونه است اگر کودک کار مثبتی انجام داد به او می گوییم اگر این کار خود را ثبات بخشد پاداش‌های بعدی در انتظار او خواهد بود.

تشویق کودکان خجالتی

کودکان خجالتی خود را به برخوردهای اجتماعی و همزیستی با دیگران تشویق نمایید. برای اینکار راههای زیادی وجود دارد ، به عنوان مثال ، اگر کودک خجالتی در هنگام سلام یا خداحافظی ، نخواهد به شخص چیزی بگوید ، سعی کنید او را وادار به دست دادن برای سلام یا خداحافظی نمایید.

دست دادن قدمی است در مسیر درست. راه دیگر این است که با کودک دیگری وارد یک بحث هیجان انگیز بشوید و هنگامی که بحث داغ شد ، از کودکتان سؤال کنید که نظر وی در مورد موضوع مورد بحث چیست و البته مراقب باشید که وی را زیاد تحت فشار قرار ندهید زیرا ممکن است مقاومت بیشتری ایجاد کند. به یاد داشته باشید که کودک در بعضی روزها بهبودی نشان خواهد داد و بعضی روزها خیر.

برای کودکان خجالتی یک هدف معقول و دشوار این است که هر روز حداقل یک کلمه به یک فرد جدید بگوید. سایر موارد مناسب ، می تواند صحبت کردن در مقابل همه افراد کلاس ، شرکت کردن در بازی های تیمی یا پرسیدن یک سؤال از معلم باشد.

تنبیه

همیشه دقت داشته باشید که تنبیه فرزندتان با کار خلافی که او انجام داده همخوانی داشته باشد و از نظر او عادلانه باشد. شما فرزندان خویش را برای ورود به اجتماع و ایجاد یک زندگی مستقل آماده می کنید و بنابراین تنبیه نیز باید نتیجه کار خلاف باشد. این روش هر نوع رنجشی را نیز در بچه ها از بین می برد زیرا تنبیه نتیجه کار خلاف آنها بوده است . البته به خاطر داشته باشید که هیچگاه از تنبیه بدنی استفاده نکنید.

                                                        

کودکان را کتک نزنید

کودکان از سن هشت ماهگی و بالاتر به لوازم زینتی علاقمند می شوند و گاهی کشوی مربوط به لوازم زینتی مادرشان را باز می کنند و آنها را از روی کنجکاوی به هم می ریزند. اما در بسیاری از موارد دیده شده است که مادران وقتی با این موضوع روبرو می شوند ، فرزند خویش را کتک می زنند و معمولاً یک سیلی به وی می زنند و یا ضربه ای آبدار به پشت دست کودک می زنند تا به او بفهمانند که نباید این کار را انجام دهد. این مادران اعتقاد دارند که در این سنین ، هشدار دادن به کودکان و یا محروم کردن آنان از چیزی ، کاری از پیش نمی برد و فقط تنبیه بدنی سبک ! در آن لحظه ، کودک را از کار خطا باز می دارد.

اگر به کودک بگوییم یا بفهمانیم ! که اجازه ندارد با محتویات گنجه یا کمد مادر و یا کیف مادر یا ... بازی کند مهارت شناختی که به دنبال درک نتیجه امور بدست می آید ، در او از بین می رود. اما کتک زدن هم نتیجه بهتری ندارد زیرا کودکی که کتک می خورد می داند که چه خطایی از او سر زده است اما نمی تواند آن را به خاطر بسپارد. حتی ممکن است نکته ای را که به او تذکر می دهید از یاد ببرد و به این فکر نیفتد که کارش بد بوده است.

بنا براین بهترین روش در برخورد با اینگونه موارد ، ایمن کردن محیط اطراف کودک نوپا برای انجام اکتشافات او می باشد. همچنین مادران باید لوازم زینتی و بهداشتی آرایشی خود را در جایی دور از دسترس کودک بگذارند. در موارد دیگر که کودکان بزرگتر می شوند نیز کتک زدن نتیجه ای مطلوبی نخواهد داشت. در این مورد به شرح واقعه ای می پردازیم :

مادری بارها به دختر چهار ساله اش تذکر داده بود که به ظرف کریستال روی میز دست نزند ولی دختر هر بار نافرمانی کرده و به آن ظرف دست میزد ( در این موارد اگر ما بزرگسالان زیادی روی چیزی تاکید داشته باشیم و مدام به کودک بگوییم به آن دست نزند ، کودک بیشتر کنجکاو شده و به دست زدن به آن راقب تر می شود) تا اینکه بالاخره آن ظرف از دست کودک افتاد و شکست. مادر بلافاصله از راه رسید و به کودک پرخاش کرد و وی را کتک زد و سرش داد کشید و کودک هم گریه کنان از اتاق بیرون دوید.

مادر بعد از جارو کردن تکه های شکسته گلدان ، رفت تا به دخترش سر بزند و ناگهان دید که دخترش ، عروسکش را به شدت کتک می زند و سرش فریاد می کشد:« دختر بد ، دختر بد ... ». در این لحظه مادر که با صحنه بدی مواجه شده بود دریافت که رفتارش با کودک چه اثر نامطلوبی روی او گذاشته است.

مادر بعد می گفت: لحظه بسیار بدی بود ، دریافتم که چه کار اشتباهی کردم. خسته و منقلب بودم و ناگهان عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم.

همه والدین در مواقعی که آرامش دارند و یا شاد هستند ، می پذیرند که بچه هایشان را کتک نزنند اما وقتی عصبانی می شوند نمی توانند خود را کنترل کنند در صورتی که ما بزرگسالان باید خشم خود را کنترل نماییم و هنگام عصبانیت بهتر است تا بدست آوردن آرامش کامل ، واکنش نشان ندهیم. کمی استراحت در هنگام عصبانیت و یا مشت کوبیدن به بالش البته دور از چشم کودکان ، یا قدم زدن و یا تلفن به یک دوست ، می تواند کمی تسکین دهنده باشد. وقتی که آرام شدیم دیگر تمایلی به کتک زدن در خود نمی بینیم.

اما والدینی هم که بچه هایشان را کتک نمی زنند معتقدند که در مواقعی که پای جان کودک در میان است باید از روش تنبیه بدنی استفاده کرد. واقعه ای دیگر را بازگو می کنیم :

مادری می گفت: وقتی پسر پنج ساله اش را دید که برای گرفتن توپش تا وسط خیابان دوید ، او را کتک زد. این مادر گفت: اگر راننده به موقع ترمز نگرفته بود حالا پسرم مرده بود. کتک زدن او تنها راهی بود که می توانستم به او بفهمانم که هنگام گذشتن از خیابان باید به هر دو طرف نگاه کند.

این مادر ادامه داد: اما چند هفته بعد از آن هنگامی که به او اجازه دادم تنهایی به خانه دوستش که آن طرف خیابان بود برود ، همانطور که از پنجره نگاهش می کردم متوجه شدم دوباره بدون آنکه به اطراف نگاه کند ، بی مهابا از خیابان گذشت و باز هم بی دقتی کرد.

در این مورد محققان علوم تربیتی می گویند: بهترین روش اینست که هر مرحله را با کودک تمرین نماییم. با وی از خیابان عبور کنیم و هنگام عبور به او بگوییم: « به چپ نگاه کن » ، « به راست نگاه کن » ، « چراغ راهنمایی را ببین » ، « به پیچ خیابان نگاه کن » و ... . طی دوره آموزش ، کودک نباید بدون نظارت دیگری از خیابان عبور کند مگر اینکه ثابت نماید می تواند از خود مواظبت کند.

و اما ماجرایی دیگر:

پسر چهار ساله با آجرهای اسباب بازی خود مشغول ساختن خانه بود که ناگهان خواهر کوچکترش به آنها خورد و همه را خراب کرد. پسرک عصبانی شد و شروع کرد به کتک زدن خواهرش و مادرش که شاهد ماجرا بود بلافاصله سر رسید و شروع به کتک زدن پسرش کرد و در حین کتک زدن به او گفت: « این تنبیه به تو می فهماند که نباید خواهر کوچکت را کتک بزنی!»

پسرک فریاد می زد و می گفت: « او خانه مرا خراب کرد. همیشه طرف او را می گیری و ... ». در چنین موقعیت هایی بعید به نظر می رسد که پسر احساس تاسف از کار خود داشته باشد و متنبه شود و دفعه بعد اگر چنین موردی پیش آید خواهرش را شدیدتر کتک خواهد زد.

از طرفی مادر با کتک زدن او رفتاری را که سعی در از بین بردن آن داشت ، تشدید می کند و کتک زدن را به عنوان راه حل مشکلات ، موجه جلوه می دهد و از طرفی این موضوع را به پسرک القا می کند که بزرگترها حق کتک زدن کوچکترها را دارند.

راه درست برخورد در این موارد اینست که با قدرت بگوییم: « در این خانه کسی حق کتک زدن دیگری را ندارد و بهتر است فوری از خواهرت عذر خواهی کنی و خواهرت هم باید بابت خراب شدن خانه ات از تو عذر خواهی کند و...».

بعضی ها می گویند: من هم وقتی بچه بودم از دست پدر و مادرم خیلی کتک خوردم. حال اگر این اشخاص به خاطرات کودکی خود رجوع کنند ، بعید است که از والدین خود به خاطر اتخاذ این شیوه راضی بوده باشند. باید این حقیقت را پذیرا باشیم که کتک زدن احساسات را جریحه دار می کند و تاثیر نامطلوبی بر روح و روان کودک بر جا می گذارد. امیدواریم که پدر و مادرها فرزندان خود را کتک نزنند و از سایر روشهای تربیتی برای جلوگیری از تکرار خطاهای کودکانشان استفاده کنند.

                                                                 

                             منبع:http://www.aftab.ir 

 

بهبود وضعیت معیشت فرهنگیان را با جدیت دنبال می‌کنیم

وزیرآموزش و پرورش: بهبود وضعیت معیشت فرهنگیان را با جدیت دنبال می‌کنیم

 

وزیرآموزش و پرورش اعلام کرد: بهبود وضعیت معیشت فرهنگیان کشور از طریق این وزارتخانه بطور جدی دنبال می‌شود. " محمود فرشیدی"عصر دوشنبه در حاشیه دیدار باحضرت‌آیت‌الله‌نوری همدانی، در گفت‌وگو اختصاصی باایرنا درپاسخ به‌این سوال که در خصوص تجمع معلمان برای دستیابی به‌حقوقشان چه‌اقدامی کردید،افزود: من خدمتگذار معلمان هستم‌و پیگیر مشکلات آنان می‌باشم.

وی درعین حال بیان داشت: اما دراین رابطه از تجمع معلمان حمایت نمی‌کنم و مطمئن هستم که آنان نیز این تجمعات را به دلیل رعایت حقوق دانش آموزان ادامه نمی‌دهند.

وی در پاسخ به سوال دیگری در خصوص طرح سوالات موهن و تحقق صحیح‌شعار امسال ادامه داد: آموزش و پرورش سمبل اتحاد بوده و حفظ و تقویت این اتحاد وظیفه ما می‌باشد.

فرشیدی اضافه‌کرد:برخی سال گذشته سعی کردند تا با جنگ روانی به این اتحاد خدشه وارد کنند.

وی‌بیان‌داشت: امسال سعی داریم تا باتلاش مسوولان این وزارتخانه‌زمینه هرگونه سوء‌استفاده را ازبین برده و در راستای شعار سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی فعالیت نماییم.

وی درخصوص استیضاح خود در مجلس شورای اسلامی و درخواست برخی نمایندگان برای استعفا پاسخی نداد وتنها گفت: بااین سوال کام خود را تلخ نکنیم.

فرشیدی همچنین صبح امروز در گفت‌وگو باخبرنگاران موفقیت‌های این وزارتخانه را در دولت نهم کم‌نظیردانست وگفت: بودجه این وزارتخانه با رشد ۵۰ درصدی در سال ۸۵ میانگین حقوق معلمان را سه ملیون ۳۸۰ هزار ریال رسانده است.

وی با اشاره به محدودیت‌های منابع مالی این وزارتخانه اظهار داشت: درصدد هستیم از طریق جلب مشارکت‌های مردمی و ایجاد بسترهای اقتصادی جدید، منابع مالی وزات آموزش و پرورش را افزایش دهیم.

فرشیدی با بیان اینکه سالانه ۴۰هزار نفر از فرهنگیان بازنشسته می‌شوند، گفت:براساس قانون‌استخدامی کشور،نصف تعداد بازنشستگان را می‌توانیم استخدام کنیم.

وی اعلام کرد: جهت تکریم از مقام پیغمبراسلام(ص)، همایش بین‌المللی "سیمای پیامبر(ص)درکتاب‌های درسی کشورهای اسلامی" در اردیبهشت امسال باحضور وزیران آموزش و پرورش و اندیشمندان کشورهای اسلامی در تهران برگزار می‌شود.

وی هدف از سفر خود به استان قم را، استفاده از رهنمودهای مراجع و علما برشمرد و گفت: در این دیدارها مراجع معظم و علمای حوزه علمیه بر حفظ شان، مقام و منزلت معلمان در جامعه تاکید کردند.

وزیر آموزش و پرورش در سفرش به استان قم باحضرات‌آیات ناصر مکارم شیرازی، محمد فاضل لنکرانی، لطف‌الله صافی گلپایگانی، حسین نوری همدانی و آیت‌الله عبدالله جوادی آملی دیدار و گفت‌وگو کرد.

 

اینترنت و معلمان

متاسفانه بیشتر معلمان آشنائی کمتری با کامپیوتر و اینترنت دارند. گر چه بیشتر آنها دوره های ضمن خدمت را در این زمینه طی کرده اند. اما عملا چنین دوره هایی نتوانسته است معلمان را به کامپیوتر و اینترنت مسلط کند چون بسیاری از معلمان اصلا کامپیوتر ندارند.

در این زمینه دانش آموزان نسبت به معلمان خود پیشرو ترند. و تعداد وبلاگ نویسان معلم هم در مقایسه با تعداد کل معلمان و سنخیت شغل آنها با چانه زنی و گسترش علم و فرهنگ بسیار کم است. و همین مسئله  گسترش آگاهی و ارتباط را بین معلمان محدود کرده است. با توجه به اینکه امروز اینترنت مرزهای علم و دانایی را از بین برده است. و حتی سایت هایی که فیلتر شده است با زحمت کم می توان با استفاده از ضد فیلتر  به آنها دسترسی پیدا کرد.

علاوه بر آن ارتباط از طریق اینترنت مهار نشدنی است و حجم مبادله اطلاعات هم بسیار بالا رفته است. حالا فرض کنید  معلمی از این موهبت بی بهره باشد ما چه وضعی خواهیم داشت؟خصوصا جامعه ای که میخواهد اطلاعات را گزینشی برای مردم بفرستد این افراد چگونه می توانند آگاهیهای خود را گسترش دهند؟ آیا ضروری نیست که ما معلمان را برای استفاده هر چه بیشتر از اینترنت مورد تشویق قرار دهیم؟

ترس از مدرسه

عنوان مقاله: ترس از مدرسه

منبع: روزنامه همشهری

نویسنده: وحید خسروشاهیان

اشاره:

هنوز چند روزی به شروع فصل مدرسه باقی نمانده بود که فرید کوچولو، با مامان تو خیابون ها، کوچه و بازارها از این مغازه به آن مغازه به دنبال خرید لباس فرم مناسبی بودند، که مدرسه گفته بود. حتماً باید رنگش سرمه ای با خطهای سفید روی آستین باشد! برای خواهر بزرگش هم روپوشی کرم رنگ با مقنعه ای سرمه ای که مخصوص بچه های راهنمایی بود! مجید برادر بزرگترش هم باید کله اش را نمره چهار می زد! دل تو دلش نبود، نمی فهمید اینقدر التهاب مامان و خواهر بزرگش از چیه؟ او دائم تو خانه می گفت: باز هم شروع شد، باید و سختگیری های مدیر و ناظم و اخم و تخم معلم را تحمل کنیم! باز هم تنبیه! باز هم درس! تکلیف و جریمه! حیف، چقدر زود گذشت، کاش اصلاً مدرسه نمی رفتیم! طفلک فرید، اینها را که می شنید و صحبت های مامان رو که می گفت توی مدرسه مواظب باش این کار را نکنی . درس نخوانی، خانم معلم کتکت می زند و شنیده بود، بچه های شیطون را می اندازند تو اتاق های تاریک و... بابا می گفت آخر که چی لیسانس بگیرند، بیکار و بی عار، ویلون تو خیابونها.

فرید کوچولو اینها را می شنود . پاک ترس ورش می دارد، یعنی مدرسه اینقدر بده! چقدر سختگیرن! چند روز مونده به شروع سال پاشو توی یک کفش می کنه که من مدرسه نمی روم، جیغ می کشید و گریه می کرد که مدرسه را دوست ندارم.

دلیل اینکه بچه ها از مدرسه رفتن می ترسند چیست؟

ترس: Fear

روانشناسان معتقدند ترس یک حالت هیجانی است نسبت به خطر یا یک محرک مضر که شخص از آن آگاه است. عامل ترس می تواند یک شی ء باشد، یک انسان یا مسئله و موقعیت مشخص.

مدرسه هراسی یا ترس از مدرسه

ترس غیر منطقی از مدرسه در واقع معادل واژه School refusal به معنی امتناع از مدرسه رفتن است و یکی از نشانه های اضطراب جدائی از والدین، خانه، خانواده یا شرایطی است که به آن دلبسته و وابسته شده بود.

- امتناع از مدرسه رفتن در هر سنی دیده می شود، اما معمولاً در ابتدای هر مقطع به صورت واضح تر و عینی تر خود را نشان می دهد. تقریباً این مسئله در بین پسرها و دخترها در سنین آغاز مدرسه به طور یکسان دیده می شود، اما در سطوح بالاتر با اندکی تفاوت از یکدیگر سبقت می گیرند. در خانواده هایی که بچه ها با فاصله های زیاد از یکدیگر متولد می شوند شایعتر بوده و همانطور که گفته شد شایع ترین دلیل ترس از مدرسه در بین کودکان و در بدو ورود به مدرسه ناشی از اضطراب جدایی از والدین بخصوص مادر است.

- معمولاً مادران بچه هایی که دچار اضطراب جدایی هستند شخصیتی افراطی، مضطرب، بیش از اندازه حمایت کننده، مردد، غیرمنطقی، حساس و عاطفی (سمپاتیک) دارند که اضطراب خود را با بیان افکار منفی و اضطراب آلود و عمل خود به بچه ها منتقل می کنند.

- اغلب مادران کودکانی که ترس از مدرسه رفتن دارند، افرادی وسواسی، کم تحمل، نکته سنج و موشکاف هستند که احتمالاً خود یا یکی از نزدیکانشان در کودکی دچار همین مشکل بوده اند.

- ترس یا امتناع از مدرسه بیش از آنکه علت شخصیتی، عاطفی یا... داشته باشد، ناشی از یادگیری است. مادر یا پدری که در ارتباط خود با کودکان مفاهیم و نکته های منفی از محرکها و مکانهایی مثل مدرسه یا درس خواندن می دهند وقتی تجربه های منفی توأم با وحشت و ترس و اضطراب، خود را از دوران تحصیل و مدرسه، تنبیه و توبیخ ها به بچه ها انتقال می دهند و از آنها می خواهند مواظب رفتارهایشان باشند، خواه ناخواه، بذر امتناع و ترس از مدرسه را در افکار آنان می کارند.

یک تجربه

- علی کلانترزاده دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی می گوید:من هیچ وقت از مدرسه رفتن نترسیدم، یادم می آید هفته اول مهر بود، درست تا یک هفته هیچ تکلیف و مشق به ما ندادند، فقط خانم معلم می آمد در مورد کتابها و درسهایمان چیزهایی می گفت و می رفت، همیشه لبخند می زد، هیچ وقت ندیدم اخم کند یا کسی را کتک بزند.

یادم می آید بعضی از بچه ها با مامان هاشون اومده بودند مدرسه، چندتایی گریه می کردن، خانم معلم با خنده به بچه ها گفت، بگین مامانتون بره خونه، بچه ها هم رفتن به مامانها گفتند برن خونه.

خانم معلم با مهربانی توضیح می داد از هفته آینده دفترچه بیاریم و مشقهایمان را چطور بنویسیم. خیلی از او خوشم آمده بود.

از علی می پرسم چطور شد از مدرسه رفتن نترسیدی؟ می گوید: آخه مامان من معلم بود، قبل از شروع مدرسه من را با خودش آورد مدرسه و با ناظم و معلم ها بازی می کردیم، با بچه های کلاس پنجم دوست شده بودیم.

مامان همیشه تو خونه از معلم ها، مهربانی هاشون و دلسوزی هاشون تعریف می کرد. راستش هیچ ترسی نداشتم، اما یکی دو تا از بچه ها هی گریه می کردند. تا جایی که با چند تا از بچه ها دست ها و پاهاشون را گرفتیم، آوردیم کلاس، همین که خانم معلم چند تا شکلات به اونها داد ساکت شدند و یادشان رفت برای چی گریه می کردند.

- یعنی هیچ وقت نشده از مدرسه بترسی؟ راستش یادمه فقط یک بار کودکستان وقتی مادرم من رو تنها گذاشت و رفت تا ۵ دقیقه گریه می کردم! اما خانم معلم وقتی تشویقم کرد بازی کنم و نقاشی بکشم همه چیز را فراموش کردم.

ترس از مدرسه در مقاطع مختلف

تجربه نشان داده امتناع یا ترس از مدرسه در هر سنی دیده می شود. اما علت ها و دلایل متفاوتی دارد.

مقطع ابتدایی: نقش والدین  و اضطراب جدایی این سن مصادف است با ساخت طرح واره هایی از محیط اطراف که توسط نزدیک ترین افراد به فرد انتقال داده می شود، کودک ۶ یا ۷ ساله آمادگی بسیار زیادی برای دریافت، ذخیره و حفظ اطلاعاتی دارد که نزدیکان به خصوص پدر و مادر، خواهر و برادر، در مورد یک شیء، مسئله، مکان یا فرد به او می دهند. هر گونه برداشت منفی و انتقال آن به کودک، التهاب، دلواپسی، تشویش، اضطراب و ناراحتی یا آرامش، انگیزه مثبت، تلاش و کوشش، شادمانی و هیجانات مثبت می تواند در واکنش کودک یک مسئله مؤثر باشد.

آنچه والدین به صورت احساس، افکار، اعمال و گفتار به فرزندشان انتقال می دهند، بخصوص در این سن او را نسبت به حضور یا عدم حضور (مثلاً در مدرسه و کلاس) تهییج می کند. ایجاد باورهای غلط نسبت به معلم، ایجاد یأس و یا ناامیدی از آینده، بیان و ابراز تشویش و نگرانی از چگونگی حضور بچه ها در مدرسه و... حساسیت منفی و واکنش عاطفی او را در پی خواهد داشت و هر گونه تأکید و تحریک کودک در این شرایط به حضور در مدرسه شدت واکنشها را افزوده و نتیجه منفی به بار می آورد.

اضطراب جدایی

عامل دیگر، اضطراب کودک از جدا شدن و از دست دادن تکیه گاه، پناهگاه و وابستگی به مادر است. معمولاً مادران سعی در وابسته نمودن کودکان به خویش دارند و به واکنشهای عاطفی آنان نسبت به ترک پاسخ می دهند که در طولانی مدت و در هنگام وارد شدن به محلی ناآشنا یا تغییر مکان بدون حضور مادر، دچار نوعی حالات اضطراب به نام اضطراب جدایی Anxiet separation می شود که خصوصیات آن اضطراب شدید، موقع جدا شدن از افرادی است که کودک وابستگی مهمی نسبت به آنها دارد. این وابستگی می تواند به خانه یا محیط های آشنا هم باشد، گاهی در بچه ها هنگام جدا شدن از مادر حتی نشانه هایی از هراس هم دیده می شود، که فراتر از آنچه که از سطح رشد آنها انتظار می رود، است.

راهنمایی

در این سن اضطراب جدایی جای خود را به امتناع از مدرسه رفتن می دهد، در واقع در این مقطع امتناع از مدرسه رفتن مطرح می شود نه ترس و آن به دلیل کسب تجربه های عینی است از حضور در مدارس ابتدایی، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعی یا غیرواقعی از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غیره، وابسته شدن و عادت به حضور یک معلم در تمامی دروس ، تعداد کم دانش آموزان کلاس و ترس از حضور در کلاسهای حجیم یا معلم های مرد (بیشتر برای پسرها) ، عدم آگاهی نسبت به مقطع، قوانین و مقررات مدرسه، سختگیری کادر اجرایی و دبیران و در صورتی که از نظر آموزشی ضعیف بوده باشند، ترس از ناتوانی و شکست تحصیلی.

این دوره از حساسترین دوران زندگی فرد است. تحولات مربوط به بلوغ، رشد فکری و روانی، تمایل به استقلال طلبی، تغییر در ارزشها و تحولات جسمانی از این سن آغاز می شود.

 

نوجوان در این سن بسیار حساس، زودباور و تأثیرپذیر است. تجربه های قبلی از نحوه رفتار معلم، محیط آموزشی، ناظم و مدیر و روابط با همسالان در چگونگی واکنش او نسبت به محیط تازه مؤثر است.

بی تردید در آغاز هر پایه به طور طبیعی مواجه با نوعی دلشوره اضطراب و نگرانی نوجوانان در برخورد با محیط تازه تحصیلی خواهیم بود.

اخلاق و رفتار معلم، طرز تفکر او، سطح فرهنگی، کیفیت و نحوه آموزش دروس، و برخوردش با مسایل و مشکلات بچه ها، روش کلاسداری و تدریسش و شیوه های انضباطی او، جاذبه و دافعه اش ، تشویق و تنبیه، نظم و ترتیب در دوره ابتدایی و آغاز دوره راهنمایی تأثیر سازنده یا مخرب در افکار و واکنشهای او به محیط تازه دارد.

متوسطه

این دوره همراه با تغییر در نگرشها! باورها، ارزشها، تغییرات بلوغ و تحول عمیق در لایه های مختلف شخصیت است. با ورود به مقطع نظری نوجوان دوره وابستگی به والدین، کودکی و مطیع بودن را کنار می گذارد. اما نه به طور کامل! والدین به علت تغییر در ظاهر فیزیکی و سعی در مستقل شدن نوجوان، او را رها می کنند. (در واقع استقلال می دهند) اما نوجوانانی که تا این سن چه از لحاظ درسی و چه تربیتی تحت تأثیر والدین بخصوص مادران، اتکا و حمایت او بودند، ناگهان خود را بدون حامی تنها در محیطی بسیار شلوغ افرادی سختگیر و (از دید خود) خشن می بیند. تجربه سختگیریها، شکستهای درسی، توبیخ، بدرفتاری مسئولان مدرسه، تندخویی و خشونت از طرف معلم و... او را نسبت به حضور در محیط مدرسه بیزار می کند. تغییر در حجم، کیفیت و موضوع کتب درسی و افزایش تعداد دروس و ناآشنایی با واحدهای درسی و... در نخستین روزهای حضور در مدرسه او را دچار حالات عصبی و عاطفی می کند، که در نهایت احتمال امتناع از مدرسه رفتن و نهایتاً در صورت برخورد واکنشهای جسمانی مثل سردرد، دل درد، حالات تهوع و بیماریهای ناگهانی از خود نشان می دهند (این مسئله در تمامی مقاطع دیده می شود.)

عامل پنهان

آنچه معمولاً مورد کم توجهی مسئولان و دست اندرکاران مدارس و آموزش و پرورش قرار می گیرد، توجه به فضا و محیط فیزیکی مدارس است! با یک نگاه به کودکستان ها و پیش دبستانها می بینیم از کوچکترین فضایی برای جلب توجه به ایجاد شوق در بچه ها استفاده می کنند. جذابیت، شادابی و طراوت محیط آموزشی نقش مهمی در جذب، ایجاد آرامش درونی و علاقه به حضور در مدرسه دارد. کمتر مدرسه ای را می بینید که دیوارهایش آجری نباشد! یکی از مسئولان آموزش و پرورش منطقه غرب تهران می گفت: وقتی دیواره ها و محیط دبستان کنار اداره را می بینیم با آن پرچم روی دیوار و صبحگاهی، به یاد پادگان های اطراف تهران می افتم! بچه های مثل سرباز توی صف ایستاده و به زور خود را کنترل می کنند!

در واقع در مقطع ابتدایی جذابیت و زیبایی فضای مدرسه و استفاده از رنگ های شاد و تصاویر جذاب و جالب به همراه وجود فضای سبز در مدرسه می تواند در تغییر نگرش و کاهش اضطراب بچه ها مفید باشد. کلاسهای کوچک و تاریک یا بسیار وسیع با تعداد زیاد دانش آموز، بچه ها را در نخستین تجربه حضور در مدرسه وحشت زده می کند! سال قبل در یک نظر سنجی که از بچه ها به عمل آوردم، اکثراً معتقد بودند مدرسه مثل زندان است!

بچه ها مثل سرباز باید مراقب هر نوع رفتاری باشند! همه چیز درس است! معلم ها اغلب کم حوصله، عصبانی و زودرنج می باشند. هر چند هستند معلم هایی بسیار پر نشاط، شاداب و خنده رو...

راهکار

والدین تجارب افکار بازخوردهای منفی خود را به کودکان و نوجوانان انتقال ندهند، با تأکید بر مراحل مختلف رشد کودکی و نوجوانی و تغییرات هر مرحله والدین رفتارهای خود را متناسب با این تغییرات، تغییر دهند. در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و ترس از معلم، تشبیهات (اگر بچه خوبی نباشی میگم معلم تو را تو کلاس حبس کند) خودداری کنند. خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود با معلم های دوره ابتدایی را با بچه ها در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب (با لبخند) یاد کنند. آنها را مهربان و دلسوز بدانند و به بچه ها انتقال دهند، پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسئولین، معلم ها و محیط مدرسه آشنا کنند، به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تکالیف، تنبیه یا توبیخ نکنند. بچه های دیگر را به رخشان نکشند، تفریحات آنها را محدود نکنند، و دلیلش را مدرسه رفتن قلمداد نکنند. بچه ها را در دوره ابتدایی به خود وابسته نکنند، سعی کنند روشها را به آنها بیاموزند و بگذارند خودشان با کمک و یاری والدین در حد اعتدال تکالیفشان را انجام دهند. برای جلوگیری از انزواطلبی و دوری گزینی سعی کنند از دبیران در منزل استفاده نکنند، آنها را تا می توانند در محیط های آموزشی و حضور در جمع قرار دهند.

نکاتی برای مسئولان

برای کاهش هر چه بیشتر مشکل امتناع از مدرسه سعی کنید در هر مقطع از وجود کارشناسان روان شناسی و مشاوره به صورت مستمر در مدرسه بخصوص ابتدایی و راهنمایی استفاده کنید. مشاور با ایجاد روابط عاطفی پایدار خواهد توانست بچه ها و نوجوانان را جهت ورود به مقاطع مختلف آماده و شیوه برخورد با مسایل و مشکلات عاطفی و آموزشی را به آنها بیاموزد.

"محیط آموزشی و فیزیکی مدرسه ها را شاد کنیم، جذابیت مهمترین عامل جذب بچه هاست."

 

معلّم، انسانی مولّد، نه مصرف کننده! -نسل امروز و چگونگی نقش معلّ

 ... در چهل و پنجمین اجلاس کنفرانس بین المللی تعلیم و تربیت که با عنوان تقویّت نقش معلّم در جهان در حال تغییر در ژنو، برگزار شد، فدریکو مایر، دبیر کل یونسکو، معلمان را سنگ بنای آموزش، خواند و نقش مهّم و حساس آنان را در جوامع بشری مورد تأکید قرار داد و خواستار تلاش همه ی دولت ها برای بهبود وضعیّت شغلی و اجتماعی معلمان، هماهنگی در آموزش قبل و ضمن خدمت آنان، تلفیق اطلّاعات فن آوری های ارتباطی با حرفه ی آموزشی و تأمین مشارکت معلمان در مدیریت و تغییرات آموزشی، با سایر کارگزاران اجتماعی، گردید و در همین کنفرانس، معاون آموزشی وی، کولین پاور، بیان کرد: «معلمان در بسیاری از کشورها در وضعیّت وخیمی به سر می برند، عدّه ی کثیری از بهترین معلمان، شغل خود را رها کرده و وارد بخش های خصوصی گردیده اند». وی با صراحت اعلام کرد: «انجام دادن اقدامات فوری و اساسی برای بهبود وضعیّت معلمان، باید در اولویّت قرار گیرد، زیرا تنها با اصلاح وضعیت آموزش و پرورش و بهبود شرایط شغلی معلمان است که می توانیم امیدوار باشیم که نیازها و آرزوهای کودکان در سرتاسر جهان تحقّق می یابد و این امر است که می تواند به برقراری صلح و آرامش جهانی و اتّخاذ رویه ی مناسب برای ادامه ی زندگی سالم و متوازن بینجامد. با توجه به مطالب فوق پی می بریم که معلمی شغلی است، تأثیرگذار، حسّاس، سازنده و اهمیت قائل شدن برای چنین شخصیت و جایگاهی، امری است، ضروری و اعتقاد به معلم، اعتقاد و باور به شریان های اصلی جامعه، یعنی جوانان و دانش آموزان پویا و زنده است که متأسفانه برخی از دولت ها، خصوصاً آموزش و پرورش و دولت ما نتوانسته است، به این مهم عنایت لازم داشته باشد و فرزندان خلف خود را که پایمال جامعه اند، در دامان خود به خوبی بپروراند و آن طور که بایسته است، ادا کننده ی حقوق معنوی و ارزشی آنان باشد، نه تنها حقوق معنوی، که حتی نتوانسته، حداقل خواسته و مطالبات آنان را در حوزه ی صنف و معیشت که از ابتدایی ترین نیازهای بشری است، برطرف سازد و معلم را طوری در سنگلاخ روزمرّگی رها کرده که تنها چیزی که به چشم نمی آید، تعلیم و تربیت است و پرورش نسلی که متأسفانه رها گردیده است. راستی، چرا این گونه است؟ چرا سطح آموزش و پرورش مردم ژاپن، بیش از سطح آموزش سایر مردم جهان است و دولت ژاپن بسیاری از امکانات رسانه های گروهی را در خدمت آموزش و پرورش قرار داده و دیدگاه مرد ژاپن،‌ به ویژه اولیا و دانش آموزان نسبت به آموزش و پرورش یک دیدگاهِ هدف دار و با انگیزه است و نظام آموزشی آن، پس از جنگ، یک نظام آموزشی پویا و مبتنی بر قدرت تفکّر و ابداع و خلاقیت است؟ چرا مردم کره، آموزش و پرورش را در رأسِ همه ی امور می دانند و توجه به معلم و سیستم آموزشی برای مردم و دولت کره از اهمیت ویژه ای برخوردار است و معلمان در کره نقش راهنما و ناظر را دارند و رابطه ی معلم و دانش آموز و مدرسه حتی در ساعات خارج مدرسه ادامه می یابد و معلمان در صورت لزوم می‌توانند به خانه ی دانش آموزان مراجعه کرده، برای رشد و توسعه ی آموزش و پرورش، مطالب دشوار درسی را توضیح دهند؟! چگونه است که کشورهای تایلند، مالزی، اندونزی، چین و ویتنام طی دهه های قبل، به طور اساسی برای آموزش و پرورش خود سرمایه گذاری کرده اند، طوری که بر اساس تحقیقات انجام شده، به آموزش ابتدایی جهانی دست یافته اند، مگر نه این است؟ «که قارّه ی آسیا دو سوم از جمعیت، کره ی زمین را در خود جای داده، فقیرترین، ثروتمندترین، کوچک ترین و وسیع ترین کشورهای جهان در این قاره، قرار دارند، در حالی که کشورهای شرق آسیا رکورد رشد اقتصادی بالا را به خود اختصاص داده اند، کشورهای جنوب آسیا در زمره ی کم توسعه یافته ترین کشورها محسوب می شوند؟» آیا می دانیم که رمز موفقیّت در چیست؟ و چه عاملی از توسعه ی سایر کشورها جلوگیری می کند؟ آیا جواب، چیزی جز آموزش و پرورش است، که تعیین کننده ی رشد و ترّقی جامعه است و تحقیقات وسیع بر این مدّعا صحّه گذاشته است، آموزش و پرورش اگر پویا، خلاق و بارور باشد، محصولی جز خلاقیت، شکوفایی و رشد استعداد را در بر نخواهد داشت، زیرا فرهنگ غنی شکوفایی و رشد، معلمان وارسته و آزاده و بروز توانمندی ها، پرورش یافته ی دامان آموزش و پرورش خلاق و پویاست، آموزش و پرورشی که بیشترین سرمایه گذاری ها در آن صورت گرفته باشد و بودجه ی شایسته و درخوری را با توجه به حجم و گستردگی کار به آن اختصاص دهند و مسوولان آگاه، توانمند و صاحب فکر و اندیشه، متوّلی اداره ی آن گردند. در غیر این صورت شاهد چیزی جز ضعف، ناکارآمدی و کم کاری حاکم نخواهیم بود، مواردی که به عینه ، آن ها را لمس می کنیم و می بینیم. پنجم اکتبر، مصادف با سیزدهم مهر، روز جهانی معلم است، معلمی که مسلّماً در تمامی نقاط دنیا از یک فضای مشترک رفاهی، معیشتی و پایگاه اجتماعی برخوردار نیست، جز در برخی از کشورها که از توسعه ی پایدار، آگاهی و خواست حاکمان، توجه مسوولان و ملت به رشد و شکوفایی اندیشه و توانمندی اقتصادی، برخوردارند، نمی توان نشانی از تعالی و جایگاه شخصیتی و اجتماعی معلمان را در آن جویا شد و متأسفانه گاه، کار به جایی می رسد که در کشور ما، معلمان را مصرف کننده و هزینه بر تلّقی میکنند و معتقد می شوند که این قشر سوددهی و بهره وری ندارند و متأسفانه تربیت نیروی کارآمدِ انسانی که مولّد و سازنده است، به هیچ انگاشته می شود و دست اندرکاران آموزشی، غافل از آن هستند که فرهنگ، مستقیماً تأثیرگذار بر اقتصاد و جامعه است، امروزه رشد و دگرگونی اقتصاد، بسته به جمعیّت فراوان و وسایل فیزیکی نیست، بلکه نیازمند افراد خلاق است. نبود آموزش و پرورش مناسب و رشد یافته، عامل نارسایی های مادّی، اجتماعی و حتی اخلاقی است و هر قدر که انگیزه های شغلی در این زمینه کم شود، کارایی افراد نیز، کاهش می یابد و شاهد آموزش و پرورشی می شویم که محصولات مثمری را نمی تواند، در دامن خود بپروراند و نسل سترون و معیوب الفکری به جامعه، هدیه می کند، بزرگداشت روز جهانی معلّم، فرصتی است که می تواند، جایگاه معلم را به عنوان انسان سازنده، بشناساند و تمامی دولت ها را وا دارد که بدون هیچ گونه، ملاحظه ی سیاسی و  ... در ادای حقوق آموزش و پرورش اقدام نمایند.

نویسنده: امیر اسدیان

نسل امروز و چگونگی نقش معلّم

... توجه و اهمیت دادن به ساختار آموزش و پرورش، توجه داشتن به نسلی است که به صورت معلّق پیش روی ماست، نسلی که هویّت برایش مفهوم نیست و سعی، در ندیدن بسیاری از باورها را دارد، و به راحتی خیلی از ملاک ها و معیارها را زیر پا می گذارد، نسلی که به بهانه ی تکنولوژی، ارتباطات، نوشدن و دوران گذار، فرصت ها را غنیمت شمرده! تا به هر شکل ممکن قالب ها را بشکند، چهارچوب ها را نادیده بگیرد و ضمن اینکه رشد می‌کند و استعدادش شکوفا می شود و تحول و دگرگونی را تجربه می نماید، بی میل نیست که از کنار هرگونه اعتقادی، خصوصاً اینکه عینیت آن را نمی بیند و مطابقتی برای آن در پیرامونش تصور نمی کند. به سادگی و بی اعتنایی عبور کند، نسل امروز، نسل هوشیاری است، زیرک است و حتّی تیزبین و پرشتاب، اما روشن نیست، در تشخیص ها دچار نوسان است، اگر خوب را می‌شناسد، علّت را نمی داند و اگر بد را می فهمد، چرایی اش را قابل هضم نیست و تحلیلی برای آن ندارد، نسل امروز، نیاز به معلم دارد، معلم آگاه و روشنی که فارغ از تمامی آشفتگی های زیست و زندگی، بتواند نسلی را بپروراند که اصلاحگر جامعه باشد، نسلی که به شعار از آن ها به عنوان امیدهای جامعه یاد می کنیم و گردانندگان چرخ های اقتصاد. این نسل، گاه، سرگردان است، در بیشتر مسائل با شک رو به روست، می خواهد بپذیرد، اما نمی تواند، عافیت طلبی، دم غنیمت بودن و رها شدن، فرصت ها را از او میگیرد تا جایی که نوجویی و کنجکاوی هم مددکار او نیست و ناخواسته، مصداق ها را نشانه می رود و تمامی همّ و غمش متمرکز مصداق های عینی جامعه است و می خواهد اگر به باور برسد، عینیتی برای آن بیابد، اگر صحبت از ارزش هاست، سقوط آن را نبیند، اگر صداقت را به نمایش گذاشته ایم، مرگش را لمس نکند و اگر شعار می‌دهیم، بر اساس دروغ و ریا نباشد، این نسل نیاز به معلمی دارد که با عمل و کردار و رفتارش، ساختن و اصلاح را در او بارور سازد و این باور را در ذهنیتش زنده کند و به او حقایق را بنمایاند، معلمی که دغدغه ی باروری و رشد استعدادها را داشته باشد و به جای زمزمه هایی که پیرامون ذهنیت و زبانش را گرفته و دچار روزمرگی شده، سعی، در رسیدن به چشمه هایی را داشته باشد که می خواهد نسل تشنه و منتظری را از آن سیراب نماید، آن جاست که یکی از اهداف مهم آموزش و پرورش و وظایف به حق مسوولان در درجه ی اول، حس توجه به معلم و ایجاد فضایی مناسب و بر اساس عدالت و رفع تبعیض برای اوست تا بتواند در این فضا خود را وقف جامعه و نسل هوشیاری بکند که دیگر با کلمات متناقض و بی توجهی، نمی توان آن ها را به بازی گرفت، توجه به معلمانی که شعله های آگاهی، روشنی، تحوّل و بالندگی از آن ها نشأت می گیرد و اگر معلم را رها کردیم و در وادی غم معیشت گرفتارش ساختیم، نسلی طغیان گر رها شده است و جامعه به گرداب رذیلت و پستی هدایت می شود و این نه شعار و بازی با کلمات که واقعیّتی است که آن را لمس می کنیم و با نگاه عمیقی به اطراف خود خواهیم دانست که معلّمان چقدر می توانند الگو باشند و در ساختن و بارور نمودن اندیشه و رشد و شکوفایی مؤثرند و فراموش نکنیم که جوامع پیشرفته، مسلماً رشد و تحولات شگرف خود را مدیون انسان هایی می دانند که عمر خود را صرف تعلیم و تعلم می نمایند و در تغییر اساسی و بنیادی ساختار جامعه بسیار تأثیر گذارند و توجه به آنان در واقع، ارج نهادن به جامعه و تمامی ملّت است و بی توجهی به آنان، در نظر نگرفتن نسلی است که چونان سیلی ویرانگر، ریشه ها را به مخاطره انداخته، همه چیز را از بین می برد.

نویسنده: امیر اسدیان

منبع:سایت http://varooneh.com/yaddasht.htm

 

 

نمره انضباط از کارنامه‌ دانش‌آموزان حذف می‌شود

عمومی - گروه اجتماعی:

معاون آموزش و پرورش عمومی از حذف نمره انضباط از کارنامه دانش آموزان و تغییر ملاک نمره انضباط از صفر تا 20 خبر داد و گفت: گزینه‌های عالی، خوب، نیاز به تلاش و راهنمایی بیشتر ، جایگزین نمره شده و به این ترتیب دیگر روحیه  دانش‌آموزان با گرفتن نمره‌ای مثل صفر آسیب نمی‌بیند.

به نقل روزنامه همشهری - 20 اسفند 1385

سخن نویسنده:

امیدواریم که تغییر و یا حذف نمره انضباط از کارنامه دانش آموزان سنجیده و کارشناسی شده باشد. در سالهای اخیر طرحها و برنامه های زیادی در آموزش و پرورش ارئه شده است.اما بیشتر آنها عملا مرده اند و فقط نامی از آنها مانده است. و شنونده هم فکر میکند که در آموزش و پرورش غوغایی به پاست اما نمی داند واقعیت امر چیست.

امروزه وجود نمره انضباط بسیاری از دانش آموزان را کنترل می کند. اما معلوم نیست که با تغییر و حذف نمره انضباط از کارنامه  برای کنترل دانش آموزان بی انضباط چه اهرم هایی را باید جایگزین کرد. ظاهرا ما اهرم های کنترل را از بین میبریم و به دانش آموزان خاطی وسعت عمل زیادتری می دهیم.

امروزه ما با موج زیادی از دانش آموزان بی انضباط روبرو هستیم که مقررات مدرسه برای کنترل آنها به قدر کافی اثر بخشی ندارند. و مدیران مدارس در مقابله با آنها بعضا مجبورند باج بدهند. دانش آموزان هم بخوبی فهمیده اند که بکار بردن واژه تنبیه و اخراج توسط مدارس طبل توخالی است و مدارس از نظر قانونی چنین حقی ندارند.

مسئولین آموزش و پرورش با اقدامات نسنجید ه خود طی دو دهه ی گذشته عملا قدرت معلمین را در مقابل دانش آموزان کاهش داده اند و این موجب زیان به خود دانش آموزان و آسیب دیدن روند تعلیم و تربیت در جامعه شده است.

 با این که آموزش و پرورش در جامعه داعیه علم و معرفت و هوشیاری است اما مسئولین آموزش و پرورش رفتار های اندازه ی افراد کم سواد را از خود نشان می دهند. این درحالی است که انسانهای باهوش و با لیاقت برای مدیریت در آموزش و پرورش کم نیستند. اما این افراد نمی توانند جولان پیدا کنند.

مسئولین بهتر است در راستای این اقدامات برای کنترل نظم در مدرسه و زمینه سازی جهت تعلیم و تربیت در مدارس، قوانین و مقررات حاضر را غنی بخشیده و اهرم های کنترل خصوصا در مدارس متوسطه را افزایش داده و قدرت برخورد مدارس با دانش آموزان بی انضباط را افزایش دهند.   

پرخاشگری‌ کودکان

پرخاشگری‌ یک‌ نوع‌ رفتاری‌ است‌ که‌ از خشم‌ و عصبانیت‌ نشأت‌ می ‌گیرد. این‌ رفتار را می ‌توان‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ بندی‌ کرد:

پرخاشگری‌ خصمانه:

 رفتاری‌ است‌ که‌ به‌ منظور صدمه‌ و آزار رساندن‌ به‌ دیگری‌ یا دیگران‌ ابراز می ‌شود؛ و هدف‌ در آن‌ صرفاً آزار رساندن‌ است. مثلاً کودکی‌ کودک‌ دیگر را می ‌زند و یا در مدارس‌ دیده‌ می‌ شود که‌ زنگ‌های‌ تفریح، کودکان‌ در حیاط‌ مدرسه‌ بعضاً به‌ کتک ‌کاری‌ می ‌پردازند

پرخاشگری‌ وسیله‌ ای:

 رفتاری‌ است‌ که‌ فرد به‌ وسیله‌ آن‌ خواستار به‌ دست ‌آوردن‌ هدفی‌ دیگر است‌ و ابداً قصد حمله‌ به‌ دیگران‌ یا اذیت‌ کردن‌ آنها را ندارد. البته‌ در این‌ میان‌ ممکن‌ است‌ لطمه‌ ای‌ نیز به‌ کسی‌ وارد شود. مثلاً کودکی‌ بزهکار کیف‌ خانمی‌ را می ‌رباید تا به‌ این‌ وسیله‌ مورد تشویق‌ و تأیید گروه‌ همسالان‌ قرار گیرد

ممکن‌ است‌ پرخاشگری‌ جنبه‌ انتقام‌ گیری‌ نیز داشته‌ باشد. یعنی‌ کودکی‌ که‌ مورد اذیت‌ و آزار قرار گرفته‌ و نتوانسته‌ خشم‌ خود را ابراز کند، اکنون‌ با پرخاشگری‌ به‌ کاهش‌ اضطراب‌ خود می ‌پردازد. در این‌ جا پرخاشگری‌ وسیله‌ ای‌ است‌ که‌ کودک‌ با توسل‌ به‌ آن‌ می ‌خواهد به‌ هدف‌ خود یعنی‌ کاهش‌ اضطراب‌ دست‌ یابد.

جهت‌ پرخاشگری‌ ممکن‌ است‌ به‌ یکی‌ از این‌ دو صورت‌ باشد:

الف) پرخاشگری‌ درونی‌

ب) پرخاشگری‌ بیرونی‌

چنانچه‌ جهت‌ پرخاشگری‌ به‌ طرف‌ درون‌ باشد، کودک‌ خشم‌ را به‌ درون‌ خود می ‌افکند و دچار خشم‌ فرو خورده‌ می‌ شود. پیامد چنین‌ عملی‌ می‌ تواند افسردگی‌ نیز باشد. کودکان افسرده  در واقع‌ از دست‌ خودشان‌ عصبانی‌ هستند.

خشم‌ درونی‌ عصبانیت ‌ و نارضایتی‌ از خود را به‌ وجود می ‌آورد.

خشم‌ بیرونی؛ کودک‌ ممکن‌ است‌ خشم‌ خود را به‌ صورت‌ رفتارهایی‌ از قبیل‌ فریاد کشیدن، پا به‌ زمین‌ کوبیدن‌ یا پرتاب ‌کردن‌ اشیا بروز دهد.

علل‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ در کودکان‌ :

 ۱. الگو پذیری‌ کودکان‌ از والدین‌

 یکی‌ از دلایل‌ بسیار مهم‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ یادگیری‌ است. یعنی‌ کودکانی‌ که‌ الگوهای‌ رفتاری‌ پرخاشگرانه‌ داشته‌ اند، همانند الگوهای‌ خود رفتار می ‌کنند. چنانچه‌ پدر یا مادری‌ خلق ‌و خویی‌ عصبانی‌ و پرخاشگر داشته‌ باشند، مسلماً فرزندشان‌ نیز پرخاشگر خواهد شد. این‌ رفتار توسط‌ کودک‌ یاد گرفته‌ می ‌شود. از آنجا که‌ کودکان‌ با والدین‌ همانند سازی‌ می ‌کنند، بنابراین‌ بسیاری‌ از رفتارهای‌ پدر و مادر ناخودآگاه‌ توسط‌ فرزندان‌ فرا گرفته‌ می ‌شود. توضیح‌ این‌ که‌ فرایند همانند سازی‌ کاملاً ناخودآگاه‌ صورت‌ می ‌پذیرد.

نکته‌ دیگر این‌ که‌ حتماً لازم‌ نیست‌ والدین‌ با خودِ کودک‌ پرخاشگری‌ کرده‌ باشند؛ چنانچه‌ او شاهد رفتارهای‌ خشونت ‌بار پدر و مادر با افراد دیگر نیز باشد، این‌ گونه‌ رفتار را فرامی‌ گیرد. بنابراین‌ کودکان‌ از طریق‌ مشاهده، رفتارهای‌ والدین‌ را می ‌آموزند.

بر این‌ نکته‌ می توان تأکید کرد‌ که‌ کودکان‌ با چشمان‌ خود می ‌آموزند؛ یعنی‌ آن‌ چه‌ را مشاهده‌ می ‌کنند، یاد می ‌گیرند؛ حتی‌ اگر آن‌ رفتار به‌ طور مستقیم‌ در مورد خود آنها صورت‌ نگیرد.

۲. کودکان‌ ناکام‌ پرخاشگر می‌ شوند

ناکامی ‌ یکی‌ از مسائلی‌ است‌ که‌ به‌ پرخاشگری‌ می‌ انجامد. وقتی‌ کودک‌ به‌ هدف‌ خود دست‌ نیابد و ناکام‌ شود، یکی‌ از رفتارهایی‌ که‌ از او سر می‌ زند پرخاشگری‌ است.

۳. اضطراب‌ و پرخاشگری

کودکان‌ مضطرب‌ نمی ‌توانند کودکان‌ آرامی‌ باشند. آنها رفتارهایی‌ پرخاشگرانه‌ از خود بروز می ‌دهند؛ البته‌ بلافاصله‌ پشیمان‌ می ‌شوند و از والدین‌ خود عذرخواهی‌ می‌ کنند. اگر از کودک‌ مضطرب‌ بپرسیم‌ که‌ چرا پرخاش‌ می‌ کنی‌ و عصبانی‌ هستی؛ خواهد گفت‌ نمی‌ دانم.؛ یا خواهد گفت‌ دست‌ خودم‌ نیست.

۴. پرخاشگری، نشانه‌ای‌ از تضادهای‌ درونی

گاهی‌ کودکان‌ در دوگانگی‌ و تضادهای‌ درونی‌ قرار می‌ گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی‌ بر سر دو راهی‌هایی‌ گیر می ‌کنند و نمی‌ دانند کدام‌ راه‌ را انتخاب‌ کنند؛ و این‌ حالت‌ آنها را دچار تعارض، اضطراب‌ و خشم‌ می ‌کند. مثلاً کودکی‌ که‌ دوست‌ دارد نزد مادرش‌ در منزل‌ بماند و از طرفی‌ وقتی‌ می ‌بیند تمام‌ کودکان‌ به‌ مدرسه‌ می‌ روند، همزمان‌ تمایل‌ به‌ مدرسه ‌رفتن‌ نیز دارد، دچار دوگانگی‌ می ‌شود. به‌ کودکان‌ خود کمک‌ کنیم‌ که‌ در دو راهی‌های‌ زندگی، مدتی‌ طولانی‌ قرار نگیرند. آنها بایستی‌ به ‌سرعت‌ و با دقت‌ درست ‌ترین‌ کار را انجام‌ دهند.

۵. پرخاشگری‌ و افسردگی

پرخاشگری‌ و کج خلقی  در کودکان‌ چنانچه‌ با علامت‌های‌ دیگر همراه‌ باشد، می ‌تواند نشانه ‌ای‌ از افسردگی‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ لازم‌ است‌ شرایط‌ زندگی‌ کودک‌ تمام‌ و کمال‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد.

۶. پرخاشگری؛ بیماری‌ها؛ مصرف‌ دارو

بعضی‌ از بیماری‌ها به‌ مصرف‌ دارو نیاز دارد و ممکن‌ است‌ از عوارض‌ جانبی‌ داروها کج ‌خلقی‌ و رفتارهایی‌ باشد که‌ خشونت‌ را بر می‌ انگیزند.

 

۷. خشونت‌ و مدرسه

گاهی‌ کودکان‌ در مدرسه‌ قربانی‌ خشونت‌ می ‌شوند؛ و این‌ قربانی‌ شدن‌ باعث‌ می ‌شود که‌ خود آنها نیز عامل‌ خشونت‌ شوند

عواملی‌ که‌ به‌ خشونت‌ در مدرسه‌ می ‌انجامند، عبارت اند از:

  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش‌ آموزان‌ دیگر مورد تمسخر قرار گیرد
  • وقتی‌ کودکی‌ توسط‌ دانش ‌آموزان‌ دیگر کتک‌ بخورد و قادر به‌ دفاع‌ از خود نباشد.
  • وقتی‌ کودکی‌ همیشه‌ از مشاجرات‌ فرار می‌ کند و حتی‌ در مواقعی‌ به‌ گریه‌ متوسل‌ می ‌شود.
  • وقتی‌ کودکی‌ مرتب‌ اشیا، وسایل‌ و پول‌ خود را گم‌ می ‌کند.
  • وقتی‌ کودک‌ از لحاظ‌ ظاهری‌ (پارگی‌ لباس‌ و یا نامناسب ‌بودن‌ آن) مورد تمسخر قرار می‌ گیرد.
  • خجالتی ‌بودن‌ و سکوت‌ مکرر در کلاس.
  • افت‌ تحصیلی، افسردگی‌ و ناراحت ‌بودن.

این‌ عوامل‌ کودک‌ را قربانی‌ خشونت‌ دیگران‌ می ‌کند و خود کودک‌ نیز عامل‌ خشونت‌ می ‌شود و رفتارهای‌ پرخاشگرانه‌ از او سر خواهد زد.

درمان‌ پرخاشگری در کودکان ( با کودکان پرخاشگر چگونه رفتار کنیم )

برای‌ درمان‌ پرخاشگری‌ در کودکان‌ اولین‌ گام‌ این‌ است‌ که‌ نوع‌ پرخاشگری‌ آنها و علت‌ آن‌ را براساس‌ توضیحاتی‌ که‌ ارائه‌ شد شناسایی‌ کنیم؛ و پرخاشگری‌ را به‌ صورت‌ موردی‌ برطرف‌ نماییم.

- در مورد کودک‌ پرخاشگری‌ که‌ الگو پذیری‌ عامل‌ این‌ گونه‌ رفتار او بوده، باید روی‌ الگوی‌ کودک‌ کار کرد و راه‌های‌ دیگری‌ جز پرخاشگری‌ را به‌ آن‌ الگو آموخت.

- اگر پرخاشگری‌ در اثر ناکامی‌ به‌ وجود آمده‌ باشد، بایستی‌ کودک‌ ناکام‌ را در رسیدن‌ به‌ اهداف‌ مطلوب‌ و دوست‌ داشتنی‌ کمک‌ کنیم.

- در مواردی‌ که‌ علت‌ پرخاشگری‌ اضطراب‌ است، باید از نگرانی‌ درونی‌ و اضطراب‌ کودک‌ مطلع‌ شویم.

ورزش ‌کردن‌ برای‌ این‌ کودکان‌ بسیار مؤثر است‌ و باعث‌ تخلیه‌ هیجانی‌ می‌ شود.

- در کشمکش‌های‌ درونی‌ بایستی‌ کودک‌ را از حالت‌ دوگانگی‌ خارج‌ ساخت. کمک‌ به‌ کودکان‌ در تصمیم ‌گیری، باعث‌ می ‌شود که‌ بیاموزند به‌ حالت‌های‌ دوگانه‌ درونی‌ خود پایان‌ بخشند.

- در پاره‌ای‌ از موارد، کودک‌ افسرده‌ پرخاشگری‌ شدیدی‌ از خود نشان‌ می‌ دهد. در این‌ میان‌ لازم‌ است‌ به‌ این‌ نکته‌ پی‌ ببریم‌ که‌ او چه‌ چیز دوست‌ داشتنی‌ را از دست‌ داده‌ و چگونه‌ می ‌شود مورد از دست‌ رفته‌ را برای‌ او جبران‌ کنیم.

- در مورد پرخاشگری، شیطنت‌ و مصرف‌ دارو بایستی‌ حتماً با پزشک‌ متخصص‌ ارتباط‌ داشته‌ باشیم‌ تا کودک‌ از نزدیک‌ مورد معاینه‌ قرار گیرد.

- هنگامی‌ که‌ کودک‌ قربانی‌ خشونت‌ در مدرسه‌ شده‌ است، بایستی‌ با مسئولان‌ مدرسه‌ صحبت‌ کنیم‌ و لازم‌ است‌ که‌ ایشان‌ طبق‌ قانون‌ و مقررات‌ خاص‌ با کودکان‌ خشونت گرا برخورد کنند؛ و نیز کودکانی‌ را که‌ قربانی‌ خشونت‌ شده‌اند براساس‌ رفتارهای‌ خوبشان‌ مورد تشویق‌ و تأیید قرار دهند.

 - چنانچه‌ نوع‌ پرخاشگری‌ کودک‌ خصمانه‌ است، بایستی‌ کودک‌ را از آزار و اذیت‌ کردن‌ دور کنیم‌ تا مجبور نباشد برای‌ تلافی‌ و انتقام، افراد دیگر را اذیت‌ کند؛ و اگر پرخاشگری‌ از نوع‌ وسیله‌ ای‌ است، بایستی‌ راه‌های‌ دیگری‌ را جهت‌ مطرح‌ کردن‌ کودک‌ بر گزینیم‌ تا او ناچار نباشد از روش‌ خشونت‌ برای‌ جلب‌ توجه‌ استفاده‌ کند.

 منبع:http://www.tebyan.net/

تاریخچه سواد آموزی در ایران

مساله مبارزه با بیسوادی و آموزش و پرورش کودکان و بزرگسالان بیسواد در ایران سالهاست که موضوع اساسی برنامه های مختلف بوده و دولتهای وقت آموزش سواد به آنها را یکی از اولویتهای برنامه های توسعه ملی خود اعلام کرده اند. آموختن علم در فرهنگ اسلامی ما نیز ریشه های قوی و محکمی دارد و به طرق مختلف بر آموزش و کسب آن تاکید شده است . تاریخ سواد آموزی در ایران نشان می دهد که از سالیان گذشته مساله تعلیمات اجباری و آموزش بزر گسالان تحت عناوین متعددی مطرح بوده است ولی به دلایل متعددی پیشرفت قابل ملاحظه ای در این مورد حاصل نشده است و سالیان متمادی با وجود صرف بودجه سنگین و بهره گیری از نیروی انسانی و امکانات مختلف ، نه تنها جهل و بیسوادی در جامعه ریشه کن نشده بلکه روز به روز بر تعداد افراد بیسواد جامعه نیز افزوده شده است . برای نمونه به برخی از این فعالیتها و برنامه ها، اشاره می شود.

1- تعلیمات اکابر

اولین سازمانی که به طور رسمی برای با سواد کردن بزرگسالان در ایران تاسیس شد اداره تعلیمات اکابر بود. این اداره از سال 1315 شروع به کار نمود و بر طبق قانون موظف شد که در تمام مدارس روزانه ، کلاسهای شبانه مخصوص با سواد کردن بزرگسالان دایر نماید . اداره تعلیمات اکابر یکی از ادارات وزارت معارف محسوب میشد که رئیس آن از طرف وزیر معارف انتخاب می شد. فعالیت کلاسهای اکابر تا شهریور ماه سال 1320 یعنی تا زمان سقوط رضاخان ادامه داشت و در این تاریخ کلاسها منحل شدند.

2- آموزش سالمندان

به دلیل وقوع جنگ جهانی و تحت شرایط سیاسی – اجتماعی موجود ، فعالیتهای سواد آموزی برای مدتی متوقف شد . اما در سال 1322 کلاسهای سواد آموزی بزرگسال تحت عنوان آموزش سالمندان کار خود را آغاز نمود . این کلاسها وابسته به وزارت آموزش و پرورش بود.

در فاصله سالهای 1320-1335 برداشت تازه ای از آموزش بزر گسالان تحت عنوان تعلیمات اساسی در جهان مورد توجه قرار گرفت . سازمان علمی ،فرهنگی ، تربیتی ملل متحد یعنی یونسکو بنیانگذار این تفکر بود و برای اولین برنامه ای آزمایشی را در کشورهای مصر ، هندوستان ، فیلیپین و مکزیک به اجرا در آورد .

دولت ایران در سال 1323 تصمیم گرفت این برنامه را مستقلا اجرا کند . از این رو هیاتی به هندوستان اعزام شد . پس از مراجعت این هیات و با استفاده از تجارب آنها برنامه ای به طور آزمایشی در چند استان کشور به مرحله اجرا گذاشته شد . برای اجرای این برنامه از هر استان چهار شهرستان و از هر شهرستان یک روستا در نظر گرفته شد . پس از انتخاب روستاهای مورد نظر افرادی با نام مربی تعلیمات اساسی از میان معلمان محلی هر استان انتخاب شدند تا پس از کار آموزی به روستاهای محل ماموریت خود بروند.

برنامه تعلیمات اساسی با توجه به هزینه سنگینی که در بر داشت ، در سال 1330 متوقف شد و اداره ان به بنگاه عمران وزارت کشور محول شد. در این ضمن بنیاد خاور نزدیک با استفاده از این فلسفه ، از سال 1328 فعالیتهای خود  را در منطقه ورامین آغاز کرد . این بنیاد آموزش خود را بر پایه آگاهیهای شغلی و اجتماعی بنا نهاد و هدفش این بود که از حدود خواندن و نوشتن فراتر رود و به رشد آگاهی مردم در زمینه بهداشت و تندرستی ، کشاورزی ، خانه داری ، تربیت کودک و صنایع دستی بپردازد. اگر چه این اهداف به نتیجه نرسید و در عمل ، این برنامه نیز تنها به سواد آموزی بیسوادن پرداخت ، ولی حداقل برای اولین بار آموزش بزرگسالان به مفهوم واقعی خود نزدیک شد . اجرای این برنا مه هزینه سنگینی داشت و گسترش آن در همه مناطق امکان پذیر نبود.

3- آموزش بزر گسالان

 آموزش بزرگسالان سومین سازمان رسمی وابسته به دولت بود که مسئولیت سواد آموزی بزرگسالان را در ایران به عهده گرفت . فعالیت کلاسهای آموزش بزر گسالان در سال 1335 با استفاده از تجارب گذشته از سر گرفته شد. در این دوره علاوه بر وزارت فرهنگ که اجرای برنامه های آموزش بزرگسالان را به عهده داشت ، وزارت خانه های دیگری مثل کشاورزی ، کار ، جنگ و سازمانهایی از قبیل بنیاد خاور نزدیک ، اداره کل امور اجتماعی و عمران روستایی ، ارتش ، بانک عمران و سازمان پیشاهنگی نیز در امر سواد آموزی بزرگسالان مشارکت داشتند. تا این زمان غیر از کلاسهای شبانه که در دبستانها تشکیل شده بود ، در کارخانه های دولتی، آسایشگاهها و بیمارستانها ، واحدهای ارتش و شهربانی نیز کلاسهای سواد آموزی بزر گسالان، با اعتبار سازمانهای مذکور و نظارت وزارت فرهنگ تشکیل شد. بر اساس سرشماری سال 1335 کل جمعیت ایران 19 میلیون نفر بود. و جمعیت ده ساله به بالا 031/ 784/12 نفر تعیین شد که حدود 2 میلیون نفر از آنها خود را با سواد معرفی کرده بودند . با توجه به این ارقام میزان با سوادی در کل جمعیت ده ساله و بالاتر 9/14 درصد بود 3/33 درصد از مردم شهری و 6 درصد از افراد روستایی و عشایری کشور با سواد بودند. البته این آمار نمی تواند دقیق و گویا باشد . زیرا معیار با سواد بودن  در این سرشماری اظهارات لفظی افراد بود. و معیار دقیقی که در سراسر کشور و برای کلیه افراد یکنواخت باشد مورد استفاده قرار نگرفت. با این همه همین آمار غیر دقیق و ظاهری نشان می دهد که با وجود تمامی سازمانهایی که تاسیس یافته و کلاسهایی که تا آن زمان تشکیل شده بود ، هنوز حدود یازده میلیون نفر از افراد گروه سنی ده سال به بالا نتوانسته بودند از امکانات آموزشی رسمی بهره مند شوند.

کلاسهای آموزش بزرگسالان تا سال 1345 به کار خود ادامه داد اما به دلیل رشد سریع جمعیت و افزایش درصد بیسوادان جامعه نتوانست توفیق چندانی بدست اورد. طرح مساله بیسوادی ایران در سطح بین المللی ، و آشکار شدن عدم موفقیت برنامه های قبلی، لزوم اقدامات به ظاهر ابتکاری را مطرح ساخت .

4- سپاه دانش

تاریخچه سواد اموزی ایران نشان می دهد که با وجود تمام تلاشهای ظاهری و وضع قوانین و مفررات مختلف در زمینه سواد آموزی بزرگسالان در سال 1341 هنوز درصد زیادی از افراد که بالقوه می توانستند با سواد باشند از نعمت خواندن و نوشتن و کسب اگاهی محروم بودند. علی رغم کوششهای بسیاری که وزارت آموزش و پرورش برای تحت پوشش قرار دادن کودکان لازم التعلیم مبذول می داشت همه ساله بیش از دو میلیون کودک در سراسر کشور، به دلیل عدم وجود امکانات آموزشی و همچنین مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی نمیتوانستند به مدارس راه یافته و از آموزش و پرورش رسمی بهره مند شوند. بدین سبب در درون ارتش سپاه دانش برای سواد آموزی کودکان لازم التعلیم و بزرگسالان ، مخصوصا در مناطق دور افتاده که فاقد امکانات آموزشی بودند تاسیس شد. در این زمان دلایل متفاوتی برای تداوم مساله بیسوادی در جامعه بیان شد که اهم آنها وسعت کشور و پراکندگی جمعیت ، کثرت روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی، فقر و کمبود در آمد روستائیان، کوچ نشینی عشایر ، کمبود نیروی انسانی کار آزموده ، تمرکز فعالیتها و خدمات اجتماعی و رفاهی در شهرها و مواردی از این قبیل بود .

از این رو در سال 1341 طرح سپاه دانش به اجرا در آمد . در آن زمان حدود 68 در صد جمعیت ایران روستا نشین بودند و نسبت بیسوادی در میان بزرگسالان ، بخصوص در مناطق دور افتاده ، گاه از 95 درصد نیز تجاوز می کرد . به این ترتیب مقرر شد بخشی از جوانان دیپلمه در دوره سربازی خود به با سواد کردن بیسوادان در روستاها بپردازند . برای تکمیل این طرح در سال1347 طرح مشابهی به نام قانون خدمات اجتماعی زنان به تصویب رسید . بر طبق این قانون زنان تحصیلکرده موظف بودند در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کشور رسما مشارکت کنند و بخشی از برنامه های سواد آموزی به عهده آنان واگذار شد.

5- کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی

دو سال پس از تشکیل سپاه دانش یعنی در سال 1343، کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی تشکیل شد تا به امر سواد آموز ی بزرگسالان بپردازد. در این زمان، هنوز تعداد بیسوادان جامعه در میان طبقات محروم به طور اعم و در میان روستائیان به طور اخص زیاد بود. از این رو این سازمان تاسیس شد تا مسولیت از بین بردن بیسوادی را در میان اقشار مختلف جامعه به عهده داشته باشد .

6- جهاد ملی سواد آموزی

در سال 1354 با توجه به کمبودها و نارساییها و عدم توفیق برنامه های سواد آموزی و اهمیت مساله بار دیگر موضوع سواد آموزی در جامعه مطرح شد. این بار فعالیتهای سواد اموزی در قالب کلماتی فریبنده تر مطرح شد . سازمان جهاد ملی سواد اموزی با برنامه ها و طرح جدیدی تشکیل شد. این طرح در واقع به دنبال بازتاب نارسائیهای سواد آموزی ایران در نشریات بین المللی و همچنین تعهداتی که ایران برای ریشه کن ساختن بیسوادی در چارچوب طرحهای آزمایشی یونسکو به عهده گرفته بود ارائه شد.

هدف این طرح که از سال 1355 به اجرا در آمد ریشه کن ساختن بیسوادی طی 11 سال یعنی تا سال 1366 در ایران بود. در طرح پیشنهادی بر تشکیل کلاسهای سواد آموزی با مشارکت همه اقشار مردم مخصوصا جوامع محلی و افراد بیسواد با در نظر گرفتن نیازهای مختلف آنان، برقراری نظام غیر متمرکز ، استفاده از باسوادان داوطلب خدمت و پیگیری و ارزشیابی دقیق فعالیتها تاکید بسیاری شد. در هدف این طرح علاوه بر بالا بودن درصد باسوادی ایجاد دگرگونی های مطلوب در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور نیز ملحوظ شده بود.

در طرح جهاد ملی سواد آموزی قرار بود مناطق روستایی و جمعیت زنان، نوجوانان و نیروی انسانی شاغل از اولویت برخوردار باشند. علاوه بر این نظام مدیریت و سازماندهی این طرح ابتدا به صورت غیر متمرکز پیشنهاد شده بود ولی بعدا در عمل به صورت متمرکز اداره شد.

با اینکه در طرح جهاد ملی سواد آموزی کوشش فراوان شد تا مدیریت و سازماندهی سواد آموزی ، برنامه ها و شیوه کار بسیار سودمند و موثر باشد تا شکستها و ناکامیهای متعدد گذشته جبران شود، ولی اینکه در عمل نتوانست تعداد قابل ملاحظه ای از افراد بیسواد را تحت پوشش قرار دهد ، دلیل بارزی بر عدم موفقیت این طرح بود. طرح مذبور تا سقوط سلطنت شاهنشاهی در ایران ادامه یافت. در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با همه کوششی که به ظاهر در امر سوآد اموزی بزرگسالان انجام شده بود هنوز 70 درصد از افرادی که با لقوه می توانستند باسواد باشند از توانایی خواندن و نوشتن محروم بودند.

7- نهضت سواد آموزی

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن ماه 57 فصل جدیدی در تاریخ سواد آموزی ایران گشوده شد. بعد از گذشت تقریبی یک سال از تاسیس جمهوری اسلامی در ایران و با توجه به شکستها و ضعفهای سازمانهای سواد آموزی گذشته و برنامه هایی که توسط آنها به اجرا در آمده بود و از توفیق ناچیزی برخوردار بود و همچنین با توجه به نیازی که بر اثر تغیرات سیاسی اجتماعی و فرهنگی جامعه برای کسب آگاهی و افزایش سطح سواد و فرهنگ مردم احساس می شد در 7 دیماه 1358 به فرمان امام خمینی(ره) و بر اساس مصوبه شورای انقلاب اسلامی سازمان جدیدی تحت عنوان نهضت سواد اموز تشکیل شد.

http://www.lmohrz.ir/history.php

 

تربیت کـودک از تولـد تا نوجوانــی

تربیت بچه ها وظیفه ای برای والدین است و همه آنها می خواهند به خوبی از عهده این کار برآیند. یکی از بزرگترین نگرانی های والدین این است که فکر می کنند فرزندشان دارد بد بار می آید، چون اصلاً به حرف آنها گوش نمی کند و هر کاری خودش دوست دارد انجام می دهد. در واقع این سئوال مشترک بیشتر والدین است که می خواهند بدانند: اگر من به فرزندم اجازه بدهم که هرکاری خواست انجام بدهد، بد تربیت می شود؟ و اغلب دوستان و خویشاوندان شما جواب می دهند: اگر هر وقت کودک شما گریه می کند، به سراغ او بروید، قطعاً بی ادب خواهد شد! اما تربیت غلط واقعاً به چه معناست؟ بیشتر مردم عقیده دارند بچه هایی که خودخواه، بی ملاحظه، سهل انگار هستند و هر لحظه درخواست جدیدی دارند، بچه های بی ادبی هستند.

در اینجا می خواهیم به این موارد اشاره کنیم که چطور فرزندانمان را تشویق کنیم به جای این که خودخواه باشند، اعتمادبه نفس داشته باشند؛ به جای اینکه همیشه ما آنها را تحت کنترل قرار دهیم، با ما همکاری کنند و به جای این که همیشه چیزی از ما بخواهند، کمی ملاحظه کار باشند. بیشتر مردم عقیده دارند توجه نشان دادن سریع به کودکی که گریه می کند، او را به گریه بیشتر تشویق می کند، در واقع این یک باور قدیمی است. البته گریه کودکان همیشه دلیل خاصی دارد.کودکان نمی توانند وقتی گرسنه می شوند خودشان غذا بخورند و یا وقتی درد دارند خود را آرام سازند، آنها به کمک والدین خود نیازمندند؛  بنابراین با گریه کردن به آنها اعلام می دارند که به کمکشان نیاز دارند. شما نمی توانید گریه کردن کودکان را عاملی برای بد بارآمدن آنها بدانید، بلکه  توجه سریع نشان دادن به کودکان به آنها احساس آرامش می دهد.

گاهی والدین فکر می کنند فرزندان آنها رفتار غیرطبیعی و نامناسبی دارند، درحالی که رفتار کودکان با توجه به سن آنها باید مدنظر قرار گیرد، برای مثال رفتار کودک که اسباب بازیهایش را به اطـــراف پرت می کند، غیرطبیعی نیست. این کار ممکن است ما را عصبانی کند و برای ما خوشایند نباشد، اما بدان معنی نیست که کودک بی ادب شده است. برای کودک در فاصله سنی 14 تا 20 ماهگی تنها نه گفتن و یا سر او فریاد کشیدن کافی نیست.

بدین گونه ارتباطی میان شما و او ایجاد نمی شود. گاه نه گفتن شما باید با نگاه خشمگینانه یا چهره عصبانی همراه باشد. در واقع ارتباط غیرکلامی بسیار مهم است. بسیاری از مشکلات از ناحیه کودکانی ایجاد می شود که نمی دانند چه رفتاری مناسب است. پدرومادر محدودیت های آنها را کاملاً مشخص نمی کنند و یا قواعد و مقررات را آن طور که باید به کودک انتقال نمی دهند و یا به صورت ناخودآگاه چنان محدودیت های زیادی قائل می شوند که کودک می بیند بخش اعظم رفتارش مورد سرزنش قرار دارد و در این شرایط بسیار طبیعی است که ناراحت شود.

شما هر اندازه فرزندتان را دوست داشته باشید، گه گاه عصبانی می شوید و خونسردی خود را از دست می دهید. در واقع کودکان در عصبانی کردن پدرومادر خود استادند، ولی شما نباید آرامش خود را ازدست بدهید و زود از کوره دربروید، بلکه باید با رفتاری صحیح کودک را به انجام کارهای درست ترغیب سازید.

آمــــوختن نظــم و تــــرتیب اولیــــه

بدون تردید بـــزرگترین مشکل والدین با کودکان نوپا، وادار کردن آنها به همکاری و تشریک مساعی است. وقتی کودکان شیطنت می کنند، شما چه کار می کنید و چگونه به آنها می گویید که نباید بچه های کوچکتر را کتک بزنند. بچه ها باید بتوانند حدو حدود خود را تشخیص بدهند و بدانند که محدودیت هایی در کار است و نباید سر دیگران داد بکشند، به آنها ناسزا بگویند و هــر کاری بخواهند انجام دهند. شما برای این که در این راه کودک خود را کمک کنید نباید حتماً با داد و بیداد، خشـــونت و یا کتک او را ادب کنید؛ بلکه معنای واقعـــی ادب کردن ، آمــــوختن و درس دادن است؛ یعنی این که به فـــرزند خود بیاموزید راه بهتری انتخاب کند.

ایجـــاد اعتمــــاد

تربیت کودک از روز تولد او شروع می شود. رابطه عاطفی و سرشار از عشق و محبت با کودک است که به ما امکان می دهد او را در جهترفتار معقول هدایت کنیم. شما وقتی نیازهای اولیه کودکان رابرآورده می سازید، اعتماد و اطمینانی برای آنان ایجاد می کنید؛ رابطه ای مبتنی بر اعتماد و اطمینان که کودک را به این نتیجه می رساند که شما صلاح او را می خواهید. در واقع پدرومادر به سه طریق می توانند به فرزندان خود آموزش دهند:

۱. پــرت کردن حواس کــودک: 

شما می توانید حواس کودک را از کاری که می کند پرت کنید. مثلاً اگر او ابراز ناراحتی می کند، می توانید او را در آغوش بکشید و از اتاق بیرون ببرید و یا می توانید به اویک اسباب بازی بدهید. بچه ها خیلی زود فراموش می کنند که چه می کردند و خیلی زود به شادی دوباره می رسند. به این صورت شما می توانید با پرت کردن حواس کودک، مانع رفتار قبلی او شوید.

۲. هدایت دوبـاره :

برای پرت کردن حواس کودکان نوپا از این روش استفاده کنید.از آنجا که کودک هنوز از توان و مهارت کلامی مطلوب برخوردارنیست، باید آنها را هدایت کنید. البته نه این که آنها را متوقف سازید، بلکه در جهت کار آنها حرکت کنید. مثلاً فرض کنید کودک شما دستش را به سمت ظرف شیرینی دراز می کند و جیغ می کشد. اگر شما نمی خواهید به او شیرینی بدهید، می توانید خوردنی دیگری به او بدهید که از آن استقبال کند. با این رفتار شما در واقع به او می گویید: می دانم که گرسنه ای، می توانم کمکت کنم، اما نمی توانم دقیقاً آن چیزی را که می خواهی به تو بدهم .

۳. گفتگــوی آمـــوزنده :

از دوران طفولیت تا زمانی که کودک به مدرسه می رود، مهارت های فکری و جسمانی او افزایش می یابد و زمانی فرا می رسد که کودکان دقیقاً می دانند چه می خواهند و حاضر نیستند که به راحتی از خواسته هایشان بگذرند. ما باید به آنها بیاموزیم چگونه از چیزی که به نفعشان نیست، دست بکشند و رفتارشان را تغییر دهند و نظم و انضباط را نیز رعایت کنند. هنگام طفولیت، وقتی فرزندمان گریه می کند، بلافاصله بغلش می کنیم و خواسته هایش را برآورده می سازیم، اما وقتی کودکان بزرگتر می شوند، باید به آنها یاد بدهیم که رفتارشان را کنترل کنند.

لحـــــن قاطــع امــــا با محبـت

شما باید به فرزند خود کمک کنید تا خواسته ها و نیازهایش را بشناسد و به گونه ای صحیح خواسته های خود را برآورده سازد. آموختن انضباط برای راحتی پدرومادرو یا حفظ آرامش نیست، هرچند به این امر نیز کمک می کند. هدف این است، که مهارت های فرزندتان را افزایش دهید.

اصــلاح اشتباهـــات

اشتباه کردن بخشی از زندگی است و شما یکی از بزرگترین کمک هایی که می توانید به فرزندتان بکنید، این است که به او بگویید می تواند اشتباه کند و اشکالی ندارد، به شرط آنکه در مقام اصلاح اشتباهش برآید.

به رفتار خـــودتان تــوجه کنیـد

گاهی اوقات لازم است ابتدا مشکلی را که در وجود خودمان است، برطرف کنیم.اگر ما برای حل مشکل فرزندمان او را کتک می زنیم، نمی توانیم از او انتظار داشته باشیم که برای رسیدن به خواسته خود سایر بچه ها را کتک نزند!

توجه کم مــی تواند باعث بـــدرفتاری در کودکــان شــــود

این درست است که بچه ها گاهی رفتار بسیار ناخوشایندی دارند، زیرا آنها هنوز مهارت های خود را توسعه نداده اند، و نمی توانند ارتباط درستی با بزرگترها برقرار کنند، ولی در این خصوص ممکن است خود والدین نیز مقصر باشند، بدین صورت که بی توجهی والدین به فرزندان خود، گاه سبب بروز رفتار نادرست کودکان است. کودکانی که والدین شان به آنها توجه کافی ندارند، سعی می کنند با بدرفتاری، توجه والدین را به خود جلب کنند.

برای مثال، جیغ و داد راه می اندازند، اشیا را به اطراف پرت می کنند و… این رفتار ممکن است برای والدین قابل قبول نباشد، زیرا کودکان می خواهند توجه آنها را به خود جلب کنند، حتی اگر این جلب توجه به قیمت ایجاد عصبانیت برای والدینشان باشد. در واقع، حتی اگر والدین با کودکان خود با عصبانیت نیز رفتار کنند، بهتر از آن است که هیچ توجهی به آنان نداشته باشند. اگر شما در باره نحوه تربیت کودک خود نگران هستید، می توانید به سوالات زیر پاسخ دهید:

۱ـ آیا شما تا به حال به کودک خود گفته اید که دقیقاَ چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد؟

۲ـ آیا وقتی فرزندتان کار خوبی انجام می دهد او را تشویق می کنید؟

۳ـ آیا وقت کافی به کودک خود اختصاص می دهید؟

والدینی که بیشتر به رفتار بد فرزندان خود توجه می کنند، باید سعی کنند که رفتار خوب آنان را نیز در نظر بگیرند و آنها را تشویق کنند، برای مثال وقتی فرزندتان به خواندن کتاب توجه نشان می دهد، او را تحسین کنید و به او بگویید: آفرین! چقدر خوب است. که از این کتاب خوشت آمده یا اینکه وقتی کودک از عهده کاری به خوبی برمی آید، بگویید: تو پشتکار خوبی داری و یا وقتی اسباب بازی هایش را مرتب می کند او را تشویق کنید.

توجه زیاد نتیجه منفــــی دارد

بعضی اوقات رفتار غلط کودکان در نتیجه توجه زیاد والدین به آنهاست. برای مثال، کودکان در سنین پیش دبستانی خودشان می توانند لباس هایشان را عوض کنند، موهایشان را شانه بزنند و یا اسباب بازی های خود را مرتب کنند. انجام این کارها باعث رشد استقلال در کودکان می شود و بدین ترتیب آنها احساس می کنند که می توانند از عهده انجام وظایف خود برآیند. در واقع، والدینی که بیش از حد در انجام کارهای فرزندانشان به آنها کمک می کنند، مانع پرورش حس استقلال کودک می شوند و بدین ترتیب فرزندان نیز یاد می گیرند که هر روز درخواست تازه ای از والدین خود داشته باشند، درحالی که والدین آگاه به فرزندانشان یاد می دهند که انجام وظایف شان را به عهده بگیرند.

اختیار دادن بیش از حد به کودک می تواند باعث بدرفتاری او شود.

برخی از والدین به کودک اجازه می دهند هرکاری می خواهد انجام دهد، به این علت که:

گاهی والدین برای جلوگیری از دعوا و نزاع اینگونه رفتار می کنند،عده ای هم عقیده دارند فرزندانشان به هیچوجه نباید ناراحت شوند،زیرا گمان میکنند که کودکان ناراحت به معنای والدین ناآگاه هستند و عده ای دیگر نیز از این واهمه دارند که اگر فرزندان خود را بیازارند،آنها دیگر علاقه ای به والدین خود نخواهندداشت؛درحالیکه کودکان بوجود محدودیت وقانونمندی در امور نیاز دارند.

والدین خـوب نحـــــوه رفتار صحیح با کـودک را می دانند

والدین آگاه می دانند در هر سنی باید چه توقعی از فرزند خود داشته باشند، تا چه اندازه در انجام کارها به او کمک کنند، چطور به او توجه کنند، چگونه رفتار قانونمند را به او بیاموزند و تا چه میزان برای او ،محدودیت قائل شوند. ممکن است شما در انجام این امور دچار خطاشوید، ولی آنچه مهم است این است که به اشتباه خود پی ببرید و درصدد اصلاح آن برآیید.شما باید نسبت به فرزند خود صبور باشید،در واقع با رعایت این نکات شما به کودک خود کمک می کنید تا فردی خوش خلق، مسئول و مستقل بار بیاید.

والدین قاطـــــع

والدین قاطع و سخت گیر اغلب کـــودکانی انعطاف پذیر دارند، زیرا رفتار این گونه والدین، با وجود خشونت، قابل پیش بینی است؛ بنابراین فرزندانشان دقیقاً می دانند که باید از چه قوانینی پیروی کنند و چگـــونه خود را با رفتار آنها تطبیق دهند تا دچار دردسر نشوند، در نتیجه این دسته از کودکان به ندرت تنبیه می شـــوند، به علاوه آنها می دانند که برای والدین شان مهـــم هستند و پدر و مادر به آنها عشق مـــی ورزند، چون آنها این نکته را به فـــرزندانشان نشان مــی دهند. در نتیجه در کنار قـــوانین خشک، محبت بی قید و شرط هم وجود دارد.

 

 

والـدیـن مستـبــــــــد

والدین مستبد تقریبا همیشه در برخورد با فرزندان خودعصبانی هستند.خیلی اوقات عصبانیت آنها هیچ ربطی به رفتار کودکان ندارد و اغلب تنشهای خود را با تنبیه و تحقیر فرزندانشان آرام میسازند. تحقیر و تنبیه بیش از اندازه والدین بر بعضی کودکان تاثیر مخربی دارد و باعث می شود تا آنها ناخودآگاه در آینده همان گونه که به آنان نسبت داده شده است، افرادی شرور و خرابکار شوند. پایه روابط در این خانواده ها براساس اعمال زور و ترس بنا شده است. کودکان فقط باید همان کاری را انجام دهند که به آنها گفته می شود و در غیر این صورت، احتمالاً تنبیه بدنی می شوند.

والدیـن سهل گیـــــــــــــر

والدین سهل گیر بسیار فراوان اند. این نوع والدین به کودک خود اجازه می دهند هر کاری دوست دارد، انجام دهد و در واقع فکر می کنند با این کار می توانند محبت و علاقه خود را به او نشان دهند، درحالی که یکی از موارد مهم در تربیت کودکان این است که آنها با محدودیت ها و قوانین آشنا شوند و پدرومادر نخستین افرادی هستند که باید این قوانین را به فرزندان خود آموزش دهند. کودکان باید یاد بگیرند که اجازه ندارند هر کاری را بخواهند انجام دهند و در واقع آموزش این موارد به کودک از علاقه ما به او چیزی نمی کاهد.

قـبـــــول مسئــولیت

برای آن که کودک کم کم احساس مسئولیت کند، بهتر است در کارهای خانه از او کمک بخواهید، به این ترتیب او یاد می گیرد که به عنوان عضوی از خانواده باید کارهایی انجام دهد و مسئولیت بسیاری از امور را برعهده گیرد. افرادی که در کودکی و نوجوانی کارهای خانه را با رضایت کامل و به خوبی انجام می دهند، در بزرگسالی نیز می توانند به خوبی از عهده مسئولیت های خودبرآیند.

شما می توانید از 18 ماهگی تا 2 سالگی وظایف سبکی را به عهده فرزند خود قرار دهید و به او آموزش دهید چگونه کارهای شخصی خود را انجام دهد. مثلاً در 3 سالگی می تواند همیشه در چیدن میز به شما کمک کند. سعی کنید به تدریج مسئولیت های او را اضافه کنید و در موقع لزوم به او خاطر نشان سازید که باید چه کار کند و اگر درست کارش را انجام دهد تشویقش کنید.

کــــــــــــلام آخـــــــــــــــــــــــر

شما باید علاوه بر آن که کودکان خود را ملزم به رعایت قوانین و مقررات می کنید به آنها آزادی عمل دهید تا عزت نفس بیابند و بتوانند خود را باور کنند. بدین ترتیب کودکان می توانند جنبه های منحصر به فرد خود را درک کنند و به امکانات بالقوه خود برسند. کودکان باید اجازه داشته باشند اشتباه کنند، اما در مقام اصلاح خود برآیند و از اشتباهاتشان درس بگیرند تا به موفقیت بیشتری برسند. شما باید بتوانید بهترین مربی برای فرزندان خود باشید، زیرا آنها به والدینی احتیاج دارند که بیشترین تلاش خود را می کنند و مسئولیت اشتباهاتشان را نیز می پذیرند.

منبع: http://tps.blogfa.com

اولویت آموزش و پرورش و ارزش معلمان

 جامعه چه تصوری از آموزش و پرورش دارد؟

راستی اهمیت آموزش و پرورش تا کجاست؟

 ساختار این نهاد را چه کسانی بوجود آورده اند؟

 آیا بدون در نظر گرفتن دانش آموزان و معلمین تصور این نهاد میسر است؟

زمانیکه ما چشم خود را باز می کنیم و به اطراف نگاه میکنیم آثار تمدن و تکامل بشر را در همه جا می بینیم مثل ساختمانهای گوناگون، ماشینها، کارخانه ها، خیابانها، باجه های تلفن، گوشهای همراه، مغازه های گوناگون، انواع ترنها، قطارها، متروها، هواپیماها، ووو. همه این ها مرهون کار و زحمت معلم است.

وقتی صبح از خواب بیدار میشوید و احساس کسالت و بیماری می کنید ممکن است به پزشک مراجعه کنید. آیا تا حال به چهره پزشکی نگاه کرده اید؟ و آیا به تعلیم دهندگان او فکر کرده اید؟

شاید هم به کارخانه ای بروید و از گستردگی و پیچید گی آن تعجب کنید. و کارگرانی را ببینید که در آ نجا کار میکنند واز این راه ارتزاق می کنند. وشاید هم مهندسی را ببینید که پشت دستگاه های پیچیده ای ایستاده اند و آن را مدیریت میکنند. در آن صورت باید بدانید دست معلم در این جا هم در کار بوده است.

 شاید هم در کنار خیابانی ایستاده باشید اتومبیل مدرنی را ببینید که با سرعت در حال حرکت است تعجب کنید. آیا تا حال به سازندگان و طراحان آن توجه کرده اید؟ آیا می دانید چه کسانی طراحان و سازندگان آنرا تربیت کرده اند.

به کودک خردسال خود که تازه به مدرسه رفته است در کنار معلم اش نگاه کنید فکر می کنید چه می بینید؟ کسی را میبینید که باید به کودک شما به سختی خواندن و نوشتن را یاد بدهد. نعمتی که خداوند به آن در قرآن کریم قسم خورده است. آیا کودک شما بدون خواندن و نوشتن فرد بزرگی خواهد شد تا در آینده به آن ببالید.آیا او بدون معلم می تواند دکتر، خلبان، مهندس، استاد و غیره شود؟

آیا شما لجاجت و یک دندگی فرزند خود را دیده اید؟ .آیا می دانید که آنها چقدر پر انرژی ی و اعصاب خرد کن هستند؟ و آیا می دانید که آنها چگونه تمایل به مسخره کردن دیگران از جمله معلم خود دارند؟ و آیا می دانید آنها به خاطر شیطنت و شوخی ممکن است معلمی را کلافه کنند؟ به نظر شما رفتار با این گونه افراد بازی گوش کار آسانی است؟ آنهم نه با یک یا دو نفر بلکه یک کلاس بیست یا سی نفره،  کلاسی که هر کس منحصر به فرد است و معجونی از افراد با چشمان شیطنت آمیز به معلم نگاه می کنند. چه کسی جز معلم مسئولیت آنها را به عهده دارد؟  

از اینکه فرزند شما رئیس یک شرکت بزرگ شده است افتخار می کنید؟ کمی به گذشته او فکر کنید. به افرادی که در شرکت خدمت می کنند هم نظری بیفکنید؟ ببینید دستهای پنهان معلم را میبیند؟ آن موقع متواضع خواهید شد.

ببینید ماهواره ها را چگونه می توان در مدار زمین قرار داد. و ببینید چگونه با هواپیما میتوان به راحتی به هر کجا دنیا سفر کرد. آیا ممکن است همه اینها خودبخود به وجود آمده است و آموزنده رسمی نداشته باشد؟ اما نه، میدانیم که این مسئولیت سنگین برعهده گروهی از معلمان نخبه گذاشته شده است.

   امروزه فرزندان ما سالهای زیادی را در مدارس در کنار معلمان سپری می کنند معلمان هستی بخش فرزندان ما هستند آنان به فرزندان ما دلسوزی می کنند بدون این که منافعی از این کار داشته باشند. وقتی فرزند ما نمره بیست می گیرد معلم خوشحالی می کند. راستی چرا باید معلم خوشحال شود آیا این به این معنا نیست که معلم انسان را دوست دارد و به آن عشق می ورزید. معلم بدون اینکه پدر یا مادر فرزند ما باشد بخاطر او عصبانی می شود حرص و جوش می خورد و ناراحت می شود شاید هم به خاطر همین او را از کلاس اخراج می کند.یا تنبیه کند.

اگر اینقدر مقام یک معلم مهم و برتر است. پس اگر ما نتوانیم معلمان قوی تربیت کنیم به نظر شما چه وضعی پیش میآید؟

در این رابطه دو جامعه را مثال می زنیم:

دو جامعهA   وB  را در نظر بگیرید. در جامعه  A معلم مورد احترام است ( البته نه احترام شعاری) ارزش او را تا آنجا بالا برده اند که کسی به پای او نمی رسد. مشکلات او را چنان بررسی کرده اند که رضایت او بدست آمده است. چنان فکرش آسوده شده است که به مطالعه و تفکر می پردازد. دیگر او مستاجر دانش آموز خود نیست. به معلم بودنش بسنده کرده است و چند شیفته کار نمی کند. و مسافر کشی دانش آموزان خود نیست. خود او و خانواده اش مورد احترام و حمایت است.ووو.

  اما در جامعه B وضعیت به گونه ی دیگر است. مدیران خنگ مسئولیت ها را به عهده گرفته اند و بر انسانهای ذاتاً شریف مدیریت می کنند و این باعث نابسامانی وضعیت انسانهای شریف و نا بسامانی وضعیت خودشان شده است اما باز هم مسئله در جای دیگری بررسی می کنند اما کسی نیست به این ها بگوید ای خنگ ها ...

 در چنین جامعه ای گر چه ارزشهای مقدسی مقام معلمان را تعالی بخشیده  اما به علل گوناگون آنها تحقیر شده اند. و قدرت پرواز ندارند. هنوز آنها در سطح نیازهای اولیه خود هستند. ارزش و مقام آنها در حد شعار باقی مانده است. با اینکه آنها نیمه جان هستند باز هم پتک را بر سر آنها فرود می آورند. گویا آنها به زحمت قد علم کرده اند.در چنین جامعه ای دانش آموزان قدرتی در معلم نمی بینند. در نتیجه چون قدرتی ندارند الگویی و پذیرشی هم در میان نیست. مقام او در جامعه در مقابل مقام دیگران پایین است چون امنیت روحی و روانی و اقتصادی او نسبت به دیگران پائین است. آموزش و پرورش در مشکلات عدیده ای فرورفته است و برای حل آنهم آدمهایی پیدا نمیشود. به علت اقدامات نسنجیده  ترازوی  قدرت به نفع دانش آموزان سنگینی کرده .و موجب تضعیف معلمان شده است.او فریاد میزند و شکوه ها می کند اما آنرا جدی نمی گیرند. با این وجود آیا ممکن است معلم دست به فرافکنی نزند؟

راستی این دو جامعه را با هم مقایسه کنید و ببینید کدامیک می تواند معلمان نیرومند و موثر تربیت کند؟ معلمان در کدام جامعه عزیز هستند؟ ودر کدام جامعه خلاقیت وجود دارد؟ و در کدام جامعه آموزش و پرورش رشد پیدا می کند؟ و کدام جامعه به ارزش والای معلم پی برده است؟ و در کدام جامعه معلمان بیشتر وجدان کاری خواهند داشت؟ و کدام جامعه پیشرفت خواهد کرد؟

آموزش و پرورش در عمل و حقیقتاً نسبت به همه نهادهای جامعه تقدم بنیادی دارد. اگرچه ما به این مسئله اعتقادی نداشته باشیم یا آنرا در تقدم قرار ندهیم. اما نگاه کنید و ببینید وضعیت آموزش و پرورش چگونه است؟ فقط بودجه تخصیص یافته آنرا در نظر بگیرد.

مدارس از دانشگاهها هم اهمیت بیشتری دارند. شما مقایسه کنید ببیند آموز گاری که تازه خواندن و نوشتن را به کودکان می آموزد با استادی که در دانشگاه به دانشجو علم می آموزد. کدامیک کار مهمی را انجام می دهند. مگر نه  این است که آموزگار آن  دانشجو را برای استاد فرستاد است؟

با اینکه آموزش و پرورش مهد مقدم تعلیم و تربیت است. اما ببینید چگونه معلمان برای ادامه تحصیل مشکل دارند؟ و چگونه آنها رها شده اند؟ و چگونه آموزش عالی افراد با مدارک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری تربیت می کند ولی آموزش و پروش سهم ناچیزی دارد و معلمان اکثرا مشکل آموزش دارند؟ چگونه ممکن است نهادی که خود متولی تعلیم و تربیت است اینگونه در حاشیه نگریسته شود؟

  سعادت و شقاوت یک جامعه به آموزش و پرورش آن بستگی دارد. اما ببینید با این نهاد مهم چگونه غافلانه بر خورد می شود. باید مسئول فرد بسیار خنگی باشد که نتواند این مسائل را درک گند.

 شاید به خاطر همین عدم درک است که برخی معلمان را مصرف کننده می دانند و برخی آنها را آدمهای نجیب و صبوری می دانند که باید سختی ها را تحمل کنند. برخی نیز سه ماه تعطیلی را به رخ می کشند. برخی نیز پا را فراتر گذاشته اند و احمقانه می گویند مگر معلمان چکار می کنند.

البته نباید فکر کرد که معلمان فقط به فکر اصلاح وضعیت خویش هستند بلکه معلمان خواستار اصلاح وضعیت کلی نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد بنیادی و برتر نسبت به نهادهای دیگر هستند تا  بتوانند یک جامعه بالنده ایجاد نمایند. حق و حقوق آنها هم بخشی از کار است.

سنگها حرف می زنند

ما انسانها عادت داریم که در برخورد با جهان خود را مقیاس همه  چیز قرار دهیم و بر اساس تجارب  و برداشتهای خود همه چیز را تحلیل کنیم . برای همین است که فکر می کنیم که حرف زدن دیگر موجودات هم باید ضرورتا مثل ما باشد. و اگر به ما بگویند که مورچه ها با شیوه های مخصوص بخود باهم حرف می زنند ممکن است تعجب کنیم. گرچه در شرایط علمی امروز دیگر اطلاعات ما به قدری  افزایش یافته است که به راحتی چنین واقعیت هایی را می پذیرم. اما مقایسه واقعیت های جهان بر اساس برداشت ها و تصورات انسانی ممکن است مانع و پرده ای باشد که ما نتوانیم حقیقت های جهان را بخوبی درک کنیم .

در جهانی که ما زندگی می کنیم همه چیز باهم نوعی ارتباط دارند و باهم حرف می زنند و حتی اشیا که ظاهرا جان ندارند. قرآن کریم می فرمایند: همه جهان هستی از جمله اشیا از خدا اطاعت میکنند اما نباید فکر کنیم که اطاعت آنها هم حتما باید مثل ما انسانها باشد بلکه برای آنها هم روشهای ظاهری اطاعت وجود دارد که قابل توضیح است .

ما صدای بسیاری از موجودات را که باهم حرف می زنند نمی شنویم همچنانکه که بسیاری از موجودات هم قادر به شنیدن صدای ما نیستند شاید از نظر آنها ما انسانها  در کنار هم و در سکوت زندگی میکنیم ولی نمی دانند که ما چه هیاهویی در دنیا ایجاد کردیم.

صدایی که ما انسانها برای ارتباط تولید می کنیم در واقع خارج از ذهن ما وجود ندارد بلکه فقط ارتعاش مولکولهای هواست که به صورت امواج هوا به پرده گوش ما برخورد می کند و مغز ما آنرا به صورت صدا برای ما قابل فهمیدن می کند. همچنانکه در خارج از ذهن ما هیچ رنگی وجود ندارد بلکه فرکانس امواج الکترومغناطیسی هستند که تعیین می کنند که مغزها چگونه احساس رنگ را بوجود بیاورند. رنگها فقط ساخته و پرداخته مغز ما هستند. وجود داشتن یا نداشتن رنگها هم مربوط به سیستم مغزی هر موجود زنده است که قادر باشد رنگی را ببیند یا نه. برای همین است که موجوداتی هستند که دنیا را با رنگهای می بینند که ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم و موجوداتی هم وجود دارند که اصلا دنیا را سیاه و سفید می بینند .

جهانی که ما در آن زندگی می کنیم یکپارچه ارتباط است و هیاهوی شدیدی بر آن حاکم است اما اغلب آن صداها  را نمی شنویم. اگر ما قادر بودیم امواج سنگی را که در گوشه ای افتاده و ساکت به نظر می رسد را ببینیم یا بشنویم. آن موقع می فهمیدیم که آن سنگ چگونه با جهان در ارتباط است و چگونه امواج آن به هر طرف می رود و حتی ممکن است از بدن ما هم عبور کند. و قسمتی از آن هم با عبور از فضا در بی نهایت های فضا تاریک به پیش می تازد و به هرجا که برخورد می کنند عکس العملی را بوجود می آورند. شاید صدای این سنگ بصورت امواج به عرش خدا هم می رسد و دشوار است بدانیم که این سنگ چه رمز و  رازهایی را به جهان هستی منتقل می کند. اما ما می دانیم که این سنگ با ساطع کردن امواج با نزدیکترین و دورترین پدیده های جهان ارتباط بر قرار می کند شاید اگر خداوند مغز ما را به سیستم خاصی مجهز می کرد آنوقت قادر بودیم که صدای آنرا بشنویم.   

                                                                                        

رابطه مغز انسان با ایمان به خدا

با پایان یافتن سلسله پیامبران، عصر معجزات هم به سر رسید، و تنها معجزه جاویدان الهی عقل خلاق بشر است

یک تیم علمی در دانشگاه کالیفورنیا در امریکا موفق شد، منطقه ویژه ایمان به خدا را در مغز انسان کشف کند، باعتقاد این گروه این منطقه را می توان مسئول انگیزه باورهای دینی در بشر دانست

این گروه پس از آن به این اکتشاف دست یافتند که بر روی افرادی که به بیماری صرع مبتلا بودند تحقیقاتی را انجام دادند، این افراد کسانی بودند که به انجام تمرینهای عمیق روحی شهرت داشتند.

آنها برای انجام این تحقیقات از دستگاهی بنام Electro-Encephalogram  بهره جستند، این دستگاه کوچک بر روی پوست سر نصب می شود و فعالیت مغز را به صورت نموداری بنام « نمودار الکتریکی مغز» ثبت می کند، آنان ملاحظه کردند که شبکه ای ای از اعصاب پیشین مغز هنگام تفکر عمیق در خلقت خداوند بار الکتریکی پیدا می کند.

این تیم نتایج تحقیقات خود را در یک کنفرانس علمی در فیلادلفیای امریکا ارائه دادند در این تحقیقات آمده بود:«احتمال دارد در مغز سیستم عصبی مربوط به دین وجود داشته باشد». باعتقاد آنها اگر نتائج تحقیقاتشان درست باشد و منطقه ایمان به خدا واقعاً در مغز وجود داشته باشد، این بدان معناست که احتمالاً ملحدان و بی دینان شبکه عصبی الکتریکی متفاوتی دارند!!!!

در این باره هم واکنشهای ضد و نقیضی از طرف دانشمندان و پژوهشگران مطرح شد، برخی از آنان این اکتشاف را دلیلی بر قدرت خداوند دانستند که چگونه دستگاه عصبی و مغز بشر را طراحی کرده است، در حالی که عده ی دیگر زنگهای خطر را به صدا در آوردند، و هشدار دادند که به فرض درستی نتایج این تحقیقات، بطور حتم بار الکتریکی این منطقه تحت کنترل و سیطره انسان بوده است، به عبارت دیگر این ما هستیم که اراده می کنیم در باره خدا فکر کنیم و این ما هستیم که عملکرد خود را انتخاب می کنیم، پس ما مسئول باورهای دینی مان هستیم.

این گروه همچنین هشدار دادند که اگردر این زمینه از الآن اقدامات پیشگیرانه انجام نگیرد، بیم آن می رود که دیکر نتوان هیچ ملحدی را سرزنش کرد چون در آنصورت با خونسردی تمام به شما خواهد گفت:«مرا سرزنش نکن! اعتقاد من ناشی از فعالیت عصبی مغزم است و من هیچ نقشی در آن ندارم!!» علتش هم این است که انسانها همیشه بجای محکوم کردن خود در پی توجیه کارهای ناشایست خود هستند، در واقع با این کشف ملحدان گمشده خود را پیدا کرده اند.   

اطلاعات بیشتر از این منبع: 

http://loghman2000.blogfa.com/post-12.aspx

 

                                                                                                  

آزمون های مشورتی معلمان:

همکاران معلم با تقلب چطورید. خوبه نه؟؟!! تا حالا چند بار تقلب کرده اید؟!

البته تقلب برای دانش آموزان بده اما برای معلمان ممکن است خوب باشه. شاید برای همینه که آنها سر جلسات آزمونهای مربوط به خود تقلب می کنند!

چون ما در توجیه کردن خیلی زرنگیم. خوب حتما میگویید که تقلب هم نوعی آموزش است. شاید برای همین است که در سالهای اخیر دانش آموزان بیشتر به تقلب روی آورده اند.

در تقلب انسان احساس عزت و سر فرازی می کند! و از نظر فیزیولوژیکی در بهترین شرایط است! و از نظر ماهیت فاصله زیادی با دزدی دارد! خلاصه کلام، تقلب نوعی رشد علمی و روحی است! و گسترش تقلب در جامعه باعث گسترش علم و معرفت میشود!

پس:

من توصیه می کنم که هر چقدر می توانید تقلب کنید! چون انسانهای درست و مسئولیت پذیر هم این کار می کردند! اما مواظب باشید دانش آموزان تقلب نکنند چون تقلب خیلی کار زشتیه؟!

این خاطره را بخوانید:

آزمون های مشورتی معلمان:

آنچه که دوستان عزیز می خوانند یک نمونه از خاطرات زیادی از تقلب معلمین در سر آزمونهای مختلفی است که برای آنها به مناسبتهای مختلف بر گزار می کنند. امیدوارم که معلمان و همکاران محترم ناراحت نشوند. این چیزی است که در برخی از مناطق کشورمان وجود دارد. فقط امیدوارم که آنرا دانش آموزان نخوانند چون ما واقعاً خجالت می کشیم.

طبق بخشنامه ای که به مدارس فرستاده شده بود آموزش نیروی انسانی منطقه ما تصمیم گرفته بود آزمونی به صورت غیر حضوری از کتاب آشنائی با سیره امام حسین (ع) را بر گزار نماید. و 30 ساعت گواهی ضمن خدمت بدهد. ما هم رفتیم و ثبت نام کردیم. و کتاب را هم تهیه نمودیم. پس از آن قسمتی از برنامه من هم مطالعه این کتاب بود. تا شروع آزمون کتاب را تمام کردم. البته مطالب و مفاهیم زیادی از این کتاب یاد گرفتم.

امتحان 8 صبح روز جمعه بود. ما هم نیم ساعت زودتر رفتیم و کتاب را هم جهت مرور دوباره همراه خود بردیم. اما وقتی به محل بر گزاری امتحان که یک مدرسه راهنمائی بود رسیدیم آنقدر دوستان قدیم و جدید بود که فرصت پیدا نکردم که کتاب را دوره کنم. آنچه که قابل توجه بود اینکه بسیاری از آنها از آمادگی لازم، برای امتحان بر خوددار نبودند. برخی نیز می گفتند که اصلا کتاب را تهیه نکرده اند. برای همین از من می خواستند که سر جلسه آزمون به آنها کمک کنم.

زنگ را زدند و ما وارد جلسه امتحان شدیم و طبق شماره داده شده نشستیم و پاسخ نامه را دادند و تا توزیع سوالات هر کس دنبال کسی می گشت که بتواند به کمک آن به سوالات جواب صحیح بدهد.

در پشت سر من هم  یکی از دوستان قدیمی بود که تازگی ها به عنوان معلم نمونه منطقه انتخاب شده بود و مرتب از من می خواست که طوری بنشینم که تا او بتواند از روی من به راحتی جواب ها را علامت بزند. وقتی سئوالات توزیع شد برخی از مراقبین سعی کردند که معلمان را قانع سازند که سرشون روی ورقه خودشان باشد. اما بی اهمیتی معلمان نسبت به تذکرات آنها باعث شد. که آنها نتوانند کنترلی بر اوضاع داشته باشند. برای همین خیلی زود بی خیال شدند و با خجالتی و شرمندگی به تماشای صحنه امتحان مشورتی معلمین نشستند.

واقعاً اوضاع عجیبی بود هر کس سعی می کرد که درست ترین جوابها را از روی ورقه دیگران بدست آورد. گروهی هم که اهل تقلب نبودند و سرشون روی ورقه بود از هر طرف تحت فشار بودند مرتّب به ورقه آنها سرک می کشیدند. و آنها را کلافه کرده بودند.

اما وقتی نتایج اعلام شد با شرمندگی آنهائی که از روی ما جوابها را داده بودند وضعیت بهتری داشتند.

به هر طریقی بود آن دو ساعت تمام شد. اما برای معلمان مسئولیت پذیر یک خاطره دردناک شد. فکر نکنید که این مورد ممکن است کم نظیر یا یک مورد استثنائی باشد نه، طرف ما این موارد کماکان ادامه دارد. آخرین آن آزمونIT  در بهمن ما سال 84 گذشته بود.

 به نظر شما بین افرادی که آن کتاب را مطالعه کرده و مطالب آن را فهمیده بودند با کسانیکه آنرا مطالعه نکرده بودند و از روی افراد دیگر جوابها را زده بودند چه فرقی وجود دارد؟

با تشکر

 

بزرگترها ، کودکان و تکالیف مدرسه

تکالیف مدرسه و نکاتی مهم برای والدین.
کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که :" من این کار را کرده ام " محروم شود و فقط به جای آن بگوید : " مادر آن را برای من انجام داد." بهبود شیوه درس خواندن، در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.

ممکن است در بسیاری از خانواده ها زمان انجام دادن تکالیف، هم برای فرزندان و هم برای اولیا ، پر از اضطراب و نگرانی باشد. تحقیقات به وضوح نشان می دهد که انجام دادن تکالیف نه تنها در یادگیری فرزندان مؤثر است،  بلکه مهارت هایی را که آن ها برای موفقیت در مدرسه و زندگی لازم دارند، بالا می برد. مهارت هایی مانند سازمان دهی امور، حل مشکلات، تمرکز حافظه، تنظیم هدف و پشتکار در کارها، از این ج
کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که :" من این کار را کرده ام " محروم شود و فقط به جای آن بگوید : " مادر آن را برای من انجام داد." بهبود شیوه درس خواندن، در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.
چند راهنمایی برای موفقیت کودکان در زمینه انجام دادن تکالیف
نقش خود را در مقام یک کمک کننده و نه یک شخص فعال و انجام دهنده تکالیف تشخیص دهید. گاهی اوقات ممکن است برای جستجوی راههایی جهت موفقیت فرزندانمان ، زحمت زیادی متحمل شویم و به او کمک اضافی برسانیم. اما باید مطمئن بشویم که خود او کارش را انجام می دهد. زیرا یکی از عوامل رشد اعتماد به نفس این است که در یابیم کاری را که باعث سربلندی ما می شود، انجام داده ایم. کمک بیش از حد به کودک باعث می شود که او برای همیشه از گفتن این جمله که : " من این کار را کرده ام " محروم شود و  به جای آن فقط بگوید: " مادر آن را برای من انجام داد."
• به سعی و تلاش کودک خود اهمیت بدهید و فقط نتیجه نهایی را در نظر نگیرید. کودکان باید اهمیت سخت کوشی را یاد بگیرند. انجام دادن تکالیف این فرصت را برای شما فراهم می آورد که پشتکار او را برای انجام دادن کارهایش تقویت کنید. چند شعار سازنده نظیر " تسلیم نشو" یا " تا وقتی که موفق نشده ای ، آرام نگیر" یا " ما، در خانواده ، کاری را که شروع کرده ایم به پایان می رسانیم" را در خانواده خود ملاک قرار دهید. ویژگی مهم برای انجام دادن تکالیف، القای پشتکار به کودکان است. و تنها کاری که باعث می شود آن ها کوشش را با ارزش بشمارند ، تأکید پیوسته ما بر این گفته نیست که :" مهم این است که فقط شروع کنی ؛ بلکه باید کارت را به پایان برسانی."
• تأکید کنید که انجام دادن تکالیف ، وظیفه اوست و نه شما. در برابر این وسوسه که در کنار او بنشینید و تکالیف را با هم انجام دهید، مقاومت کنید و فقط زمانی که واقعاً نیاز داشت، یاری اش دهید. اگر کودک شما مشکلاتی دارد، به او کمک کنید تا از طریق مسأله های ساده ای که طراحی می کنید، متوجه مشکل خود بشود. سپس کار را مرحله به مرحله پیش ببرید و سعی و تلاش او را برای انجام دادن آن ها زیر نظر بگیرید. از او بخواهید تکالیف کامل شده خود را در پایان هر قسمت به شما نشان دهد. این نیز راهی است تا مطمئن شوید که فرزندتان دستور العمل ها را به طور صحیح انجام میدهد یا هنوز حتی در جزئیات به شما متکی است.
• تکالیف را به قسمت های کوچک تقسیم کنید. قسمت بندی تکالیف به ابعاد کوچک معمولاً برای کودکانی که در پی گیری کارها کم حوصله اند یا برای توجه به مطالب تمرکز کمی دارند یا برای انجام دادن درست کارها زیادی نگران اند، مؤثر است. به کودک خود بگویید قسمتی از کار را در زمان معین انجام دهد و در پایان هر قسمت، استراحت کوتاهی بکند. همچنین می توانید حجم قسمت ها را بیشتر کنید تا اعتماد به نفس کودکتان بیشتر شود.
• برنامه ای با موافقت یک دیگر تنظیم کنید و ساعات انجام دادن تکالیف را در آن مشخص سازید و حتماً به آن عمل کنید. حتی بهتر است این برنامه را در جای قابل مشاهده ای نصب و باهم امضا کنید. بسیاری از کودکان پس از بازگشت از مدرسه احتیاج به استراحت دارند. برخی دیگر دوست دارند بلافاصله مشغول کار شوند. بهترین زمان را برای انجام دادن تکالیف فرزندتان پیدا و بکوشید آن را تقویت کنید. کشیدن یک صفحه ساعت، که زمان انجام دادن تکالیف را نشان می دهد، برای کودکان کوچک تر بسیار مفید است.
منبع : www.farzand.com

مجله رشد آموزش ابتدایی، شماره 6، اسفند ماه 1382

 

 

 

معلمان و تعطیلات تابستانی


معلمان هر سال از اواخر خرداد تا اواخر شهریور ماه تعطیلات تابستانی خود را می گذارانند. شاید گروهی از مردم که شغل آنها معلمی نیست این مسئله را برای معلمان یک امتیاز بزرگی بحساب بیاورند. و فکر کنند معلمان راحت هستند و در سه ماه تابستان در خوش گذرانی بسر می برند. اما اگر آنها وضعیت معلمان را در سه ماه تابستان حالت کسی تصور بکنند که مجبور است که بیشتر اوقات خود را در خانه بماند، (آنهم در محیط های شهری و در فضای شلوغ و آلوده و گرم)و سرخورده و خسته بشود، دیگر این قضاوت را نخواهند کرد. و نگرش خود را تغییر خواهند داد.

شاید گفته شود که خوب چرا باید خانه بمانند به مسافرت بروند؟ در جواب باید گفت که مسافرت هم مقدمات و شرایطی را می طلبد که بیشتر معلمان آنرا ندارند. تازه مگر می شود تمام دو و سه ماه را در مسافرت بسر ببرند. مگر معلمان چقدر امکانات مادی برای آن دارند. آنهم در تابستانی که بیشتر شهرهای ایران از گرما بیداد می کنند.

شاید هم گفته شود که شغلی را دست و پا کنند. و کار کنند؟ در جواب باید گفت که خوب برخی معلمان این کار می کنند. گروهی کشاورزی، گروهی فروشندگی،گروهی رانندگی و غیره. اما تعداد زیادی از معلمان شرایط کار کردن را ندارند. یا نمی توانند کار کنند. و یا توانایی سرمایه گزاری برای کار کردن را ندارند. پس این افراد چکار میتوانند بکنند. ممکن است بفرمائید که خوب مطالعه و تحقیق کنند. اما به نظر شما چه تعدادی از آنها برای آن انگیزه دارند؟و جایگاه مطالعه و تحقیق چقدر در جامعه ما از جایگاه رفیع بر خوددار است. تا معلمان را به آن سو بکشاند؟

در پی چنین توضیحاتی است که می بینیم که تعداد زیادی از معلمان در تابستان ها واقعاً در گذراندن تعطیلات خود مشکل دارند. برای همین این تعداد از معلمان باید به یک نحوی تعطیلات تابستانی خود را سپری کنند شرایط مشغولیت که برای آنها نیست،دولت هم برای آنها برنامه ریزی نکرده است. پس برخی مجبورند شرایط سخت تعطیلات تابستانی به جان بخرند و در خانه خسته و سر خورده شوند. و دچار مشکلات روحی و روانی شوند. برخی آنقدر آسیب می بینند که قدرت روحی و روانی را برای معلم بودن از دست بدهند. مسئولین مدیریتی آموزش و پرورش هم ظاهرا نمی توانند  که حالت این گروه از معلمین را درک کنند چون آنها سه ماه تعطیلی تابستان را ندارند. و به اندازه کافی هم مشغول هستند که از این گروه بی خبر باشند.

به نظر می رسد که برای تعطیلات تابستانی معلمان جهت جلو گیری آسیب دیدن آنها باید مسئولین برنامه ریزی جامعی داشته باشند. که آنها بتوانند در تابستان در حوزه های مختلف کار کنند. مثلا بتوانند به مسافرت بروند، کلاسهای آموزش ضمن خدمت ببینند. و یا به مطالعه و تحقیق بپردازند و یا در همایش ها و سمینارها، برای ارتقای آگاهی شان شرکت کنند. همچنین ما می توانیم بستر های مختلف دیگری را آماده کنیم و اجازه ندهیم معلمین به انحاء مختلف آسیب ببینند. اقدامات صورت گرفته در این زمینه هم از طرف مسئولین هنوز ناچیز است. و همچنین ما نباید فکر کنیم که تنها معلمینی آسیب می بینند که بیکار و علاف هستند بلکه آنهاییکه در شغلهای دیگر ی غیر از شغل معلمی هم مشغول هستند نوعی آسیب می بینند چون نقش معلم بودن آنها تضعیف می شود. معلم باید معلم باقی بماند. و مشغولیت او باید با شغل او سنخیت داشته باشد. اما افسوس که بسیاری از مشکلات کلیدی هنوز حل نشده است. فریاد های تعداد زیادی از معلمین هم به جایی نرسیده است.

چت - خلا محبت(قسمت سوم)

 

انسان ذاتا موجودی است که محبت دیگران را می طلبد.و هیچ انسانی بدون محبت نمی تواند زندگی سالمی  داشته باشد. انسانی که محبت ندیده است زندگی او در پریشانی و تلاطم روحی و روانی خواهد بود.کمبود محبت می تواند تبعات سنگینی را متوجه انسان کند. انسانی که طبق نیازهای مزلو باید شکوفا شود. در زندگی خود بدون شکوفا شدن انرژی خود را صرف تامین نیازهای اولیه خود می کند. چنین انسانی چگونه می تواند شاد باشد و چگونه می تواند عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشد.

به نظر میرسد که تعداد زیادی از کاربران دختر و پسر دنبال ارضا محبت هستند. برای پی بردن به این مسئله کافی است با آنها صحبت داشته باشیم. و یا فرمهایی که جهت دوستیابی پر می کنند بخوانیم. ویا حرفهای آنها را در اتاق های چت بشنویم.

 ما در اتاقهای چت گریه دختران را دیده ایم. گریه ای که به طور ضمنی به ما پیامهای بی محبتی و بی توجهی به او را می دهد. و یا پسرانی که در سایتهای دوست یابی از تنهایی خود حرف می زنند و دنبال همدمی می گردند.

به نظر نویسنده اینها تشنه توجه و محبت اند که از آنان دریغ شده است. در ابتدا لازم هم نبود که حتما این محبت از طرف جنس مخالف صورت گیرد. شاید ارتباط عاطفی اینها با والدین خود کم بود ه است. پدر و مادر نتوانستند و یا نخواستند با فرزندان خود ارتباط محبت آمیز داشته باشند.گر چه برخی از والدین از نظر مادی فرزندان خود را بخوبی تامین می کنند. اما ارتباط عاطفی نزدیک با آنها ندارند.( ما باید به معنی واقعی ارتباط توجه کنیم)

 کمبود محبت می تواند انسان را دچار آسیب هایی کند، که آثار آن تا آخر عمر باقی بماند.داشتن احساس حقارت، عزت نفس پائین، عقده ای رفتار کردن، خشنونت، احساس بدبختی، عجز وناتوانی از آثار کمبود محبت است.

ما انسانها در برخی موارد مجبور هستیم در زندگی خود تاوان اشتباهات دیگران را پرداخت کنیم. (مانند تاوان اشتباهات پدر و مادر خود).اگر ما اینگونه هستیم. می توانستیم اینگونه نباشیم. از طرفی ما قادر هستیم به باز سازی روحی و روانی خود بپردازیم و خو را انسانی دیگر کنیم و محکوم نیستیم که بر اساس گرایشها و نا ملایمات درونی خود رفتار کنیم. ظاهرا ماخود می توانیم همه چیز باشیم. و سرنوشت خود را به دست گیریم.

 

چت - آمار چت کننده ها(قسمت دوم)

چند درصد کاربران چت می کنند؟ و چند درصد آنها موفق به پیدا کردن دوست می شوند؟ و چند درصد آنها بعد از پیدا کردن دوست آنها را ملاقات می کنند؟

مرکز افکار سنجی ایسپا، تحقیقاتی در این زمینه انجام داده است که قابل توجه است:

 2/47 درصد کاربران دارای دوست اینترنتی بوده و 8/52 درصد دوست اینترنتی نداشته‌اند. 3/64 درصد افرادی که دوستان اینترنتی داشته‌اند پس از دوستی با آنان ملاقات نداشته‌اند. 7/35 درصد پس از دوستی اینترنتی، همدیگر را ملاقات کرده‌اند.

در این زمینه تحقیقاتی نیز در مشهد انجام شده است.

1/74 درصد کاربران اینترنت در مشهد چت می کنند و 4/53 درصد آنها با چت کردن در حد زیاد و خیلی زیاد آشنایی دارند. 3/66 درصد افراد چت کننده، چت را سرگرمی و تفریح دانسته‌اند و بدین منظور از آن استفاده کرده‌اند.

56 درصد علاقه مندی جوانان نیز رایانه و اینترنت تشکیل می دهد.

علاقه‌مندی‌های جوانان در ایام فراغت:

 به ترتیب اولویت عبارت است از : گردش و تفریح (1/85درصد)، مسافرت (8/80 درصد)، ورزش (7/74 درصد) ، مطالعه (63 درصد)، رایانه و اینترنت (56 درصد)، فعالیت مذهبی (5/45 درصد) و فعالیت‌های هنری (8/44 درصد).

 

چت ـ انگیزه ها(قسمت اول)

                                                    

                                     

زمانیکه از ارتباط و دوستی مرد و زن سخن می گوئیم دوست داریم فکر کنیم که چنین تلاشهایی بیشتر انگیزه های  جنسی دارد. اما چنین برداشتی ممکن است گمراهانه باشد. چون اهداف و انگیزه های چت زیاد هستند اما بررسیها و تجارب نشان می دهد که وضعیت قالب به مسائل جنسی مربوط می شود.

تجربه به ما نشان می دهد که بیشتر کاربران از زمانیکه با اینترنت آشنا شده اند سراغ چت رفته اند. چت برای آنها لذت بخش و هیجان انگیز بوده است. اما با چه کسی دوست داشتیم چت کنیم؟ و چه چیزی جذابیت آن را پیش ما دو چندان کرده بود؟

در جامعه ما عده ای زیادی هستند که نام اینترنت را با سکس و ارتباط و دوستی زن و مرد تداعی می کنند. چون به تجربه دریافته اند که کاربران زیادی در اینترنت دنبال چه چیزی می گردند. البته تحقیقات توسط موسسات و نهادهای مختلف هم در جهان نشان می دهد که بیشترین جستجوی کاربران در اینترنت عکسهای سکس بوده است.و کسانی نیز بیشترین وقت خود را صرف چت با جنس مخالف می کنند. و در مواردی نیز این چت ها منجر با قرار و ارتباطهایی نزدیک می شود.که بعضا برای این افراد مشکلاتی نیز پیش می آید. که گاهی در روزنامه ها هم به آن اشاره می کنند.

در اتاقهای چت مردها تمایل کمتری دارند تا با همجنس های  خود چت کنند. زنها هم همین طور. برای همین در ابتدای چت جنسیت پرسیده می شود.

در سایت یاهو هزاران نفر در اتاقهای چت در حال جستجوی فرد مورد نظر برای گفتگو هستند.و بیشتر کاربران حاضر در این چت روم ها هم مرد هستند. و بی صبرانه در تلاش هستند کسی را از جنس مخالف پیدا کنند. برای همین کافی است ، که خانمی با آیدی زنانه  وارد چت روم شود. آنوقت پیام به سوی او سرازیر می شود و او را کلافه می کند.و بعضا مجبور می شود افراد را پشت سرهم ایگنور کند. و یا حتی نا شناس وارد اینترنت شود.

 برای پی بردن به این مسئله کافی است فقط یک آیدی زنانه بسازیم و به عنوان اینکه یک خانم هستیم وارد چت روم بشویم. آنوقت می فهمیم که چه بر سر خانم ها می آید. و آنها چگونه با پیامهای پی در پی مواجه می شوند.یک خانم در مقابل اینهمه پیام و در خواست کننده مبهوت خواهد ماند. و او هم نمی تواند به راحتی به خواسته خود برسد. و حتی ممکن است عصبی شود. اما با گذشت زمان برخی از خانم ها هم برای حل این معضل مجبور شده اند که آیدی خود را طوری انتخاب کنند تا کسی به جنسیت آنها پی نبرد. مگر اینکه مجبور شوند با آیدی زنانه وارد چت روم شوند.

مهمترین اهداف و انگیزه های چت عبارتند از:

  • پیدا کردن دوستانی که بتوانند با او ارتباط عاطفی برقرار کنند.
  • پیدا کردن دوستانی که بعدا بتوانند با او ازدواج کنند.
  • پیدا کردن دوستانی که بتوانند با او از نزدیک آشنا شده و قرار ملاقات بگذرند و لذت ببرند.
  • گروهی هم صرفا دنبال سکس هستند.
  • پیدا کردن دوستانی جهت همکاری در مسائل مختلف از جمله اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی و غیره.
  • مباحث علمی، یادگیری زبان،و پیدا کردن جواب برخی از سئوالات خود.
  • برخی نیز برای کسب تجربه و آشنائی با فرهنگ و ادبیات افراد مختلف به چت می پردازند.