بهترین نوع تشویق-تشویق بیجا-تشویق غیر مادی-قسمت۳

بهترین نوع تشویق آن تشویقى است که بگفته روانشناسان از تأییدى درونى برخوردار بوده و طفل از انجام عملى قلباً احساس رضایت کند. این حالت شاید در سنین خردسالى براى کودک بدست‌آمدنى نباشد ولى از حدود سنین ۷ سالگى به بعد که مسأله تفکر منطقى در کودک پدید آمده و رشد پیدا مى‌کند این امر حاصل ‌شدنى است.

اساس مسأله این است که وجدان در کودک رشد کند، او حقیقت یک امر را بیابد و آن را درون خود لمس و احساس کند. از حدود سنین ۷ سالگى مى‌توانیم ارزش انجام وظیفه و قد است آن را در ذهن‌ها مستقر سازیم و با تذکر و القاء، و با نشان‌دادن ارزش عملى امور را به وضع و حالتى برسانیم که قلباً از امرى اظهار رضایت کند.   

ما چاره‌اى نداریم جز اینکه کودک را به فواید امور مورد ترغیب خود آگاه کنیم و نشان دهیم که آدمى باید وظیفه‌شناس باشد و لذت کار و کوشش جز در سایه وظیفه‌شناسى میسر نیست. نمونه‌ها و مصداق‌هاى بسیارى را در این زمینه مى‌توان به کودک معرفى کرد طورى که در هر کار نمونه‌اى را عرضه کرده باشیم.

کودکان و بزرگتران اگر به حقیقت امرى دست یابند و بدانند که ارزش‌ها در گرو وظیفه‌شناسى‌هاست دیگر نیاز به محرک و استارت ندارند.

تشویق غیر مادی

همچنین از نکات مهم در تشویق این است ک بکوشیم تا حدود امکان تشویق‌ها کمتر صورت مادى پیدا کند. تکیه اساسى روى جنبه‌هاى غیرمادى باشد. این‌امر بدان خاطر است که اگر بنا شود ما براى هر کار خوبى از کودک سرمایه‌گذارى مادى کنیم:   

۱. پول و ثروت ما قد نمى‌دهد از آن بابت که براى مؤثر واقع شدن تشویق ناگزیریم در هر مرحله تشویق مادى خود بیش از دفعات قبلى باشد. مثلاً اگر دفعه اول معادل ۲۰ ریال سرمایه‌گذارى کنیم دفعات بعد باید بترتیب ۲۵-۳۰-۴۰ و ... ریال باشد. و گرنه تشویق ما از نوع تکرار مکرر خواهد بود که اثرش را از دست مى‌دهد.        

۲. کودک تدریجاً فردى مادى مسلک و مال دوست و در آن افراطى بعمل مى‌آید و در برابر هر کارى که انجام مى‌دهد انتظار مادى خواهد داشت در حالیکه ما در حال و آینده نیاز داریم به افرادى که در مواردى لازم براى حفظ و سلامت حیات اجتماعى از جان و مال خود سرمایه‌گذارى کرده، توقعى هم از کسى نداشته باشند.

در سایه چنین تشویقى عادت غلطى در کودک پدید مى‌آید که بعدها قابل تداوم و ادامه نیست. زیرا او دیر یا زود وارد اجتماع مى‌شود و همان توقعات را از اجتماع دارد و طبیعى است که اجتماع آن را برآورده نکند. و این خود مایه ترک وظیفه بخاطر یأس و سرخوردگى است. مى‌دانیم که اجتماع حتى در تشویق کلامى مفت و بى‌مایه سهل‌انگار است تا چه رسد به آن چیزهائى که بار مالى به همراه دارد.

تشویق بیجا

در همین رابطه ضرورى است به این نکته متذکر شویم که شدت علاقه والدین و مربیان به کودک نباید سبب آن شود که طفلى بیجا و بدون استحقاق مورد تشویق قرار گیرد و کارنکرده به اجر و مزدى برسد زیرا این‌ امر ارزش تشویق را بعنوان وسیله‌اى محرک و جهت‌دهنده از بین مى‌برد.

          تشویق یک وسیله و یک ابزار کمکى براى تربیت است. باید دید آن را در کجا و چگونه باید بکار برد. بهنگامى باید طفل را تشویق کرد که هدف ما این باشد اندیشه حساب شده‌اى را در کودک تثبیت کرده، پایه استوارى را در تربیت او بگذاریم، آن هم در حد و میزانى که او پس از آن به راه افتد و با اطمینان خاطر و امیدوارى به پیش رود.          

          تشویق بیجا نوعى تصنع براى کودک بحساب مى‌آید و کودک در حد درک و شعور خود تصنع را مى‌تواند دریابد و این درک به زیان پرورش اوست. کودکان گاهى مى‌دانند والدین و مربیان بخاطر مقاصد خاصى امروز او را مورد تشویق قرار مى‌دهند تا فردائى برسد و از آن بهره‌بردارى کنند.     

          آنجا که جاى استحقاق نباشد، طفل از هرچه که تشویق نام دارد گریزان است و بیزار. عطش او در طلب رشد و ارتقاء فرو نشانده نمى‌شود و انتظارى از او برآورده نخواهد شد. بهنگامى تشویقش کنیم که طفل لااقل تا حدودى خود را مستحق آن بداند.

تشویق غیر مادی

همچنین از نکات مهم در تشویق این است ک بکوشیم تا حدود امکان تشویق‌ها کمتر صورت مادى پیدا کند. تکیه اساسى روى جنبه‌هاى غیرمادى باشد. این‌امر بدان خاطر است که اگر بنا شود ما براى هر کار خوبى از کودک سرمایه‌گذارى مادى کنیم:   

۱. پول و ثروت ما قد نمى‌دهد از آن بابت که براى مؤثر واقع شدن تشویق ناگزیریم در هر مرحله تشویق مادى خود بیش از دفعات قبلى باشد. مثلاً اگر دفعه اول معادل ۲۰ ریال سرمایه‌گذارى کنیم دفعات بعد باید بترتیب ۲۵-۳۰-۴۰ و ... ریال باشد. و گرنه تشویق ما از نوع تکرار مکرر خواهد بود که اثرش را از دست مى‌دهد.        

۲. کودک تدریجاً فردى مادى مسلک و مال دوست و در آن افراطى بعمل مى‌آید و در برابر هر کارى که انجام مى‌دهد انتظار مادى خواهد داشت در حالیکه ما در حال و آینده نیاز داریم به افرادى که در مواردى لازم براى حفظ و سلامت حیات اجتماعى از جان و مال خود سرمایه‌گذارى کرده، توقعى هم از کسى نداشته باشند.

۳. در سایه چنین تشویقى عادت غلطى در کودک پدید مى‌آید که بعدها قابل تداوم و ادامه نیست. زیرا او دیر یا زود وارد اجتماع مى‌شود و همان توقعات را از اجتماع دارد و طبیعى است که اجتماع آن را برآورده نکند. و این خود مایه ترک وظیفه بخاطر یأس و سرخوردگى است. مى‌دانیم که اجتماع حتى در تشویق کلامى مفت و بى‌مایه سهل‌انگار است تا چه رسد به آن چیزهائى که بار مالى به همراه دارد.

 

صورت های عملی تشویق - قسمت۲

1- ذکر کلمات محبت‌آمیز

غرض ذکر عبارات و کلماتى است که جنبه مهر و علاقمندى فرد و هم دیدگاه احترامى مربى را به کودک نشان دهد. طفل بر اثر آن دریابد که عملش مورد رضاى والدین یا مربى بوده و آنها او را بر این اساس بیش از پیش مورد محبت قرار داده‌اند.   

کلماتى مثل عزیر من، پسرجان من، آقا، خانم، شاگردخوب، الفاظى چون بفرمائید، تشریف بیاورید، آفرین برتو پسرم، دخترمن، و ... مى‌تواند حاکى از این محبت باشد و البته سعى داریم که این کلمات سرسرى و تصنعى نباشد که طفل از آن سر در مى‌آورد.         

2- معرفى عمل آن در حضور جمع

در خانه یا مدرسه، نزد خواهر و برادر و یا نزد دانش‌آموزان کلاس سعى دارى فردى را که عمل خوبى انجام داده معرفى کنیم و عمل او را مورد ستایش قرار دهیم. این روش براى همه دانش‌آموزان در همه سنین و مخصوصاً براى نوجوانان و بالغان بسیار مؤثر است.  

شک نیست که براى دیگران باید توضیح داد که چرا عمل او مورد تقدیر است . البته جمع کلاس را وا مى‌داریم که به افتخار عملکرد خویش ابراز شادمانى کنند، صلواتى بفرستند، تکبیرى بگویند و بالاخره علاقه و رضامندى خود را اعلام دارند.    

3- معرفى و ارائه آثار

ممکن است طفلى عمل پسندیده‌اى چون نوشتن مشق با خط زیبا را انجام داده، نقاشى‌ زیبائى کرده، وسیله خوب و زیبایى ساخته، هنرى را در خطاطى به کار برده و ... از راه‌هاى تشویق او آن است که آن را مورد تأیید قرار داده و به بچه ها عرضه کنیم.         

ممکن است طفلى عمل پسندیده‌اى چون نوشتن مشق با خط زیبا را انجام داده، نقاشى‌ زیبائى کرده، وسیله خوب و زیبایى ساخته، هنرى را در خطاطى به کار برده و ... از راه‌هاى تشویق او آن است که آن را مورد تأیید قرار داده و به بچه ها عرضه کنیم.         

4- نصب عکس او

گاهى مى‌توان عکس او را به تنهائى در تابلوى مدرسه نصب کرده و یا آن در کنار خط زیبایش و یا نقاشى قشنگش قرار داد. و یا در سطحى وسیع‌تر و بهتر عمل کرد، بدینگونه که عکس او را با زرق و برق تزیین کرده و در تابلو نصب کنند.  

این اقدام نیز براى همه کودکان و مخصوصاً نوجوانان روش سازنده و مؤثرى است. کودک را به این نتیجه مى‌رساند که براى کار و فعالیت او حسابى بازکرده‌ایم و برا عملش اعتبارى قائلیم. طبیعى است که در چنان صورتى پاى‌بند ملاحظاتى گردد و براى خود ارزش و اعتبار بیشترى از لحاظ حسن عمل قائل شود.       

5- دادن جایزه

در مواردى مى‌توان براى کودک جایزه و پاداشى در نظر گرفت که به تناسب سن، جنس و دیگر شرایط در اختیارش قرار گیرد. بهاى جایزه مهم نیست، مهم نفس جایزه است و نشان این امر که از این راه مى‌خواهیم رضایت خود را نسبت به او اعلام کنیم.      

جایزه گاهى مى‌تواند یک مداد باشد، زمانى یک توپ پینگ‌پونگ، زمانى یک گل‌‌سر یا گل‌یقه، گاهى یک شیرینى و شکلات و ... در همه حال براى کودک این مسأله مهم است که از شما چیزى را بعنوان جایزه دریافت مى‌دارد.

6- نزدیک کردن به خود

گاهى تشویق مى‌تواند بصورت نزدیک کردن کودک بخود باشد . بدین‌معنى که بخاطر عملکرد خویش او را مقرّب کنیم، مورد توجه بیشترى قرار دهیم، خواسته‌هاى او را بیشتر مورد رسیدگى قرار دهیم و بالاخره به او بفهمانیم که تا حالا او را دوست داشته‌ایم ولى اینک او را بیشتر دوست داریم.      

معلم نمى‌تواند او را بدینگونه به خود نزدیک کند که مثلاً اجازه‌اش دهد ناهار را در مدرسه و در دفتر در نزد او صرف کنند. به او دست دهد از او احوال بپرسد ، براى او احترامى بیشتر قائل گردد، یاد‌آوریش کند که دوستش دارد و ...          

7- سپردن مسؤولیت

گاهى در مدرسه معلم و مربى در خانه والدین براى تشویق کودک مى‌توانند مسؤولیت مورد علاقه‌اى را به او بسپرند، به او تفهیم کنند که بخاطر احترام به او، دیدن عرضه و لیاقت او، حاضر شده‌اند چنان مسؤولیتى را به او واگذار کنند.   

در اعطاى این مسؤولیت سعى داریم راه‌هاى اداى آن را هم به او یاد دهیم تا در سایه انجامش احساس لیاقت و شادمانى کند و یا درک کند که او را بحساب آورده‌اند، براى او شخصیتى قائل شده‌اند، او را داخل در جمع و گروه خود کرده‌اند.  

8- ذکر قصه و داستان

بعنوان تشویق کودکان خردسال مى‌توانند به آنها وعده داد که قصه و داستانى براى او بگویند. مى‌دانیم که کودکان و حتى بزرگتران قصه‌گوئى والدین و مربیان را دوست مى‌دارند و حاضرند بسیارى از کارهاى خود را رها کنند تا قصه‌اى بشنوند.       

شک نیست که به تناسب سن و جنس، و با در نظر داشتن شرایط گوناگون و لازم سعى داریم داستان‌هاى سرگرم‌کننده، اخلاقى و ارزنده‌اى براى کودکان بگوئیم و از این طریق نیز به امر سازندگى و اصلاح کودکان بپردازیم.          

9- دادن گواهى

در مواردى مدرسه مى‌تواند گواهینامه‌اى به کودک بدهد که در آن حکایت از رضایت از کودک باشد. البته سعى داریم که این سند به صورت امرى نباشد که مورد سوءاستفاده قرار گیرد. در آن قید مى‌کنیم که تا امروز و این ساعت او کودکى فعال، باادب و اخلاق و... بوده است. در این مورد نیز از قبل سخنانى را عرضه کرده‌ایم. در کل مى‌خواهیم بگوئیم رضایت‌نامه مطلق نباشد.     

10- شیوه‌هاى دیگر

شیوه‌هاى دیگرى هم براى تشویق کودکان وجود دارد که هر مربّى به تناسبى مى‌تواند یکى از آنها را انتخاب کرده و مورد عمل قرار دهد مثل:     

 لبخند رضایت‌آمیزى که والدین و مربیان به روى کودک مى‌زنند.    

بردن کودک به گردش و تفریح و مسافرت بخاطر نقش خوبى را که در زمینه‌اى ایفا کرده.  

دادن عکس او به روزنامه مدرسه و یا روزنامه‌هاى صبح و عصر یک شهر تا از دیدن آن احساس غرور کند

دادن فرصت اظهارنظر به او از طریق واردکردن او در شورائى که در مدرسه است.

 وارد کردن او در صف بزرگترها بعنوان احترام به او و بحساب آوردنش...    

 کشیدن دست نوازش به سر و صورت او و یا بوسیدن و در آغوش گرفتنش.        

 بازى کردن مربى و معلم با کودک و بحساب آوردن او و ...

و در کل استفاده از هر راه و ضابطه مشروعى که کودک را بحرکت اندازد و به پیش برد. ما در این راه از ابتدائى‌ترین و ساده‌ترین راه مى‌توانیم استفاده کنیم تا پیچیده‌ترین و دشوارترین آن، هرکدام در جاى خود و به تناسب شرایط خاص

اصول و شرایط تشویق - قسمت ۱

انسان بیش از تنبیه به تشویق نیاز دارد. تشویق به انسان عشق و امید و انگیزه می دهد و او را برای آینده سر شار از امیدواری میکند و احساس خوب بودن و ارزشمندی را در او بالا میبرد. اما در جامعه ما تشویق جایگاه برتری ندارد و ما بیشتر مایل هستیم از تنبیه و تحقیر استفاده کنیم تا تشویق. همین وضعیت باعث سر خوردگی و ناامیدی فرزندانمان میشود و ما با دست خود فرزندانمان را به سوی احساس حقارت سوق میدهیم و انرژی مثبت را از آنان میگیریم. تشویق اصول و قواعدی دارد که ما باید آن را خوب بدانیم تا بتوانیم خوب هم از آن استفاده کنیم.

***

اصول و شرایط تشویق

1- شرط سن

در تشویق کودکان شرط سن مهم است و باید مورد رعایت قرار گیرد. در هر سن مقتضائى را باید در نظر گرفت و این امر شدنى نیست مگر بشرط آگاهى از فنون روانشناسى و داشتن اطلاعات در زمینه روانشناسى کودک و نوجوان.          

در هر سنّى خواسته ‌ها فرق مى‌کنند و طبعاً نوع جوایز و پاداش فرق خواهد کرد. تشویق از کودک خردسال بصورت بغل کردن و بوسیدن و نوازش است در حالیکه این امر براى افراد نوجوان و بالغ شدید چندان موردپسند نباشد. و یا تحسین کودکى در تنهائى بعنوان تشویق او کودک را اقناع خواهد کرد در حالیکه این امر براى نوجوان قانع کننده نیست. او دوست دارد در جمع مورد تأیید قرار گیرد.

2- شرط جنس

تشویق و تأیید و حتى جایزه دادن براى پسر و دختر بهتر است متفاوت باشد. بدین‌معنى که شرایط حیات روانى و اجتماعى آنان را موردنظر قرار دهیم. شاید پسران به اسباب ‌بازى‌ها، وسایل مکانیکى و ابزار متحرک بیشتر راغب باشند تا به ظرافت کارى‌ها و زیبائى‌ها، در حالیکه دختران به آن بعد بیشتر توجّه دارند.  

شاید بهتر است براى جایزه پسران مثلاً یک کامیون یا دوچرخه و موتور پلاستیکى تهیه کنیم و براى دختران جایزه‌اى از نوع سنجاق و روبان سر، گل‌سینه، و چیزهاى دیگرى که دختران بدان رغبت و علاقه‌اى دارند. از طرف دیگر باید زمینه‌هاى حیات فردى و اجتماعى پسر و دختر را در این راه ملحوظ داریم.          

3- شرط روانی افراد

نکته مهمى که در تشویق مى‌بایست مورد نظر باشد شرایط روانى کودکان در سنین مختلف و نوع پاى‌بندى آنان به لذات است. کودکان خردسال بدنبال لذات جسمى زودگذر و از نوع لذات کامى هستند. براى تشویق اگر کامشان را شیرین کنیم برایشان لذتبخش‌تر از آن است که مثلاً دائرة‌المعارفى را تا چند هزار برابر از نظر قیمت به آنها اهدا کرده و مورد تشویقشان قرار دهیم.  

این کار در سنین بزرگسالی، نوجوانى و بلوغ آنان اگر صورت گیرد نوعى اهانت و توهین براى آنان بحساب خواهد آمد. در آن سنین تشویقى باید صورت گیرد که ذوق اجتماعى و شخصیتى آنان را اقناع کند و مثلاً آنها را به جامعه همسن خودشان بعنوان افرادى مهم معرفى نماید. همچنین کودکان خواستار زرق و برق و زیبائى ظاهرند در حالیکه براى بزرگترها مسأله عمق اهمیت دارد. کودکان در فضاى حسى زندگى مى‌کنند و بزرگترها در فضاى ادراکی         

4- شرط کار و تلاش

در تشویق کودک و اعطاى جایزه به آنان این شرط را در نظر مى‌گیریم که رابطه‌اى باشد بین میزان کار و تلاش و میزان تشویق. گاهى کودک کارى عادى و کوچک انجام مى‌دهد و زمانى کارى بزرگ و مهم. در این صورت برخوردها نباید یکسان باشند. گاهى تشویق براى سرمایه‌گذارى یکساعته کودک است و زمانى براى کارى چندساعته که مثلاً هفته‌اى از عمر او صرف فلان کار و برنامه شده است.

رعایت این تناسب باید موردنظر باشد تا او دریابد در ازاى میزان سرمایه‌گذارى و کوشش به جایزه‌اى دست خواهد یافت و این امر محرٌکى باشد براى کار و تلاش بیشتر و سرمایه‌گذارى زیادتر.       

5- مقتضاى درک و فهم

همه کودکان به یک میزان نمى‌فهمند و هوش آنها بیک اندازه نیست. بهمین‌نظر موضع‌گیرى‌ها در قبال کودکان به یک گونه نمى‌تواند باشد. ممکن است تشویقى براى یک کودک اقناع کننده باشد و براى کودک همسّن او که از هوش برترى برخوردار است اهانت و تحقیر بحساب آید.    

اینکه سعى دارند کودکان تیزهوش را از دیگر کودکان جدا کنند و تربیت نمایند به علل گوناگون است از جمله رعایت همین نکات که از ظرافت خاصى برخوردارند. ممکن است فردى در سن بلوغ باشد و کودکان بیندیشد و کودکى کم‌سن و سال باشد و به اندازه بالغان فکر کند. این تفاوت‌ها را باید مورد توجه قرار داد.

6- شرط تداوم

فرزند شما ممکن است عمل مهمى را انجام دهد و شما او را مستحق تشویق بدانید. ولى در این امر شیوه‌ای در پیش گیرید که قابل ادامه باشد. آنچنان نباشد که براى یک عمل عادى کودک تمام لغات و اصطلاحات مربوط به تشویق و تقدیر کودک را یکباره به کار برید.  

همچنین ممکن است فرزند شما در کلاس اول ابتدائى شاگرد اول شود. بخاطر شاگرد اول شدن او خرید یک دوچرخه خطاست. زیرا بر این اساس شما بذر توقعى بزرگ را در اندرون او کاشته‌اید. اگر این کودک در کلاس پایانى دوره ابتدائى رتبه اول شود ناگزیر باید براى او اتومبیل بخرید!!        

7- مستقیم بودن تشویق

برخى از پدران و مادران عادت دارند که بخاطر اخلاق و رفتار کودک و هم بعلت پیشرفت تحصیلى او جایزه‌اى تهیه کرده و محرمانه به مدرسه ببرند و از معلم و مدیرش بخواهند که آن را به اسم خود در سر صف به کودک تحویل دهد.  

این کار نوعى ارتکاب خطا براى معلم است. زیرا کودک این توقع را از او دارد که در مراحله بعدى گام‌هاى مهم‌تر و یا لااقل مساوى آن بردارد و در حالیکه معلم عاجز است. ثانیاً براى دیگر کودکان حسرت‌آفرین است که فلان طفل همکلاسى بخاطر فلان مسئله بچنین جایزه‌اى دست یافته و آنها سرشان بى کلاه مانده و ثالثاً اگر روزى این حقیقت براى کودک کشف شود دیگر به چنین والدین و معلمى اعتماد نخواهد کرد و ....

 8- خوددارى از دادن سند

فرزند و یا شاگرد خود را تشویق کنید بدان شرط که تشویق شما سندى براى ابراز غرور و احساس اقناع همیشگى از اخلاق و رفتار و پیشرفت نشود و او فکر کند که بر این اساس واجد جمیع کمالات شده و دیگر نیازى به کار و تلاش ندارد.  

براین اساس به او نوشته‌اى ندهید که از اخلاق و رفتارش کاملاً رضایت دارید. اگر چنین نوشته‌اى مى‌دهید آن را محدود کنید، بدینگونه که تا این تاریخ از اخلاق و رفتار او رضایت داشته‌اید. بدین معنى که معلوم نیست براى فردا هم چنین رضایتى حاصل باشد. براى فردا تلاش و کوششى جدید لازم است و او همچنان باید در کار اصلاح و پیشرفت خود باشد.  

9- شرط قیمت و بها

بسیارى از پدران و مادران به واقع براى خودشان جایزه‌اى مى‌خرند نه براى فرزندان آنها شاید نمى‌دانند که فرزندشان بین طلا و برنج، بین کائوچو و پلاستیک فرق نمى‌گذارند. چیز قیمتى یا ارزان براى کودک یکسان است.          

براى تشویق کودک و جایزه دادن به او اشیائى گران‌قیمت مى‌خرند و آنگاه براى اینکه آن شیئ نشکند آن را در قفسه‌اى قرار داده و آن را قفل و کودک را از بازى محروم مى‌کنند. در چنین صورت بدست کودک چه رسیده است؟ آیا بهتر نبود که همان اسباب‌بازى ارزان‌قیمت پلاستیکى براى کودک تهیه مى‌شد و از آن بهره‌مند مى‌گشت؟  

10- شرط سازندگى

تشویق کودک بگونه‌اى باشد که در او سازندگى ایجاد کند نه غرور و نه خودپسندى و خودبینی. تشویق باید اخلاق او را بهتر سازد، راه و روش او را براى رسیدن به هدف جهت دهد، به میزان کار و تلاش او بیفزاید و بالاخره او را از پیش بهتر سازد.       

همچنین اسباب و ابزارى که براى تشویق کودک تهیه مى‌کنیم باید به گونه‌اى باشند که فکر و ذهن او را بحرکت اندازند، در او ابتکار و ابداع پدید آورند و کودک با آنها به صورت فعال برخورد کند نه منفعل. مثلاً اسباب‌بازى تشویقى از نوع ماشین کوکى نباشند، بلکه از نوع وسایل ساختمانى باشد و ...   

همچنین نکات دیگرى هم در این زمینه مورد نظر است از جمله رعایت نیاز کودک، رعایت شوق و رغبت کودک به شیئ. شاید کودکى همه گاه در آرزوى داشتن یک ساعت‌مچى است. بهتر است تشویق و جایزه او همین شیئ باشد و ...

www.aftab.ir

این مرد، اسطوره ای برای تمام قرون

استفان ویلیام هاوکینگ 64 ساله اینک به الگویی برای مردمان سیاره ما تبدیل شده تا نمونه ای افسانه ای از زیستن و امید به زندگی را ترویج کند. استفاون هاوکینگ یکی از برجسته ترین و نام آور ترین ریاضیدانان و کیهان شناسان معاصر ما است. نظریات بنیادی او در حوزه عالم بزرگ مقیاس و فرایندهای مربوط به آشفتگیهای فضا زمان و پدیده های اعجاب انگیزی همچون سیاهچاله ها باعث شده تا نام وی در عرصه دانش معاصر و برای همیشه ماندگار شود. او اینک دارای درجه لوکسیان پرفسور ریاضیات در دانشگاه کمبریج است و بد نیست بدانید این مقام ارشد ریاضیات زمانی در اختیار چهره های برجسته ای چون سر ایزاک نیوتون و پاول دیراک بوده است. تحقیقات وسیع هاوکینگ در خصوص سیاهچاله ها باعث کشف پدیده ای شگفت در حوزه فضا شده است که با نام  تابش سیاهچاله شناخته می شود. اما جالب اینجا است که در کنار چنین فعالیتهای علمی بسیار جدی، این دانشمند بلند آوازه معاصر گام های بلند و بزرگی را برای ترویج علم در جهان برداشته است. وی نویسنده پرفروش ترین کتاب علمی عامه پسند به نام تاریخچه مختصر زمان است که به مدت 100 هفته توانسته بود در صدر پر فروش ترین کتابهای عالم قرار گیرد. وی همچنین کتابهایی را برای کوکان نوشته و در برنامه هایی همانند، جهان استفاون هاوکینگ به تشریح مسایل پیچیده علمی به زبانی ساده برای مردم پرداخته است. هر یک از این فعالیتها به تنهایی کافی است که نام انسانی را در تاریخ جاودان کند اما هاوکینگ فراتر از این افقها را فتح کرده است.                  

آیا می توان باور کرد تمام این موفقیتها از آن مردی باشد که به فلج اعصاب محرک عضلانی مبتلا است و از نظر پزشکی سالها قبل می بایست در می گذشت. این بیماری کشنده زمانی به سراغ هاوکینگ آمد که تنها 21 سال داشت و کم کم تواناییهای عضلانی او را سلب کرد . به تدریج کار به جایی کشید که تمام عضله های وی توان تحرک خود را از دست دادند و امروزه به جز عضلات قلب، چشم، ریه و دستگاه گوارشی، وی فاقد هرگونه توانایی حرکتی است. به همین دلیل ویلچیر یا صندلی چرخداری ویژه ای برای وی ساخته شده که او بتواند با کمک نگاه خود به ان فرمان دهد. آن را جرکت دهد و با نگاه کردن به صفحه کلید بصری ویژه ای حروف خود را انتخاب و متن مورد نظر را بیان کند. زندگی که برای هر کسی می تواند جهنمی غیر قابل تصور باشد برای هاوکینگ همراه با امید به آینده و کشف تازه ها بوده است. پزشکان زمانی که هاوکینگ به این بیماری مبتلا شد به وی گفتند که شاید کمتر از چند سال بعد در اثر رشد این بیماری در گذرد اما از ان زمان 45 سال می گذرد و هاوکینگ در مبارزه ای سخت با بیماری خود به موفقیت دست یافته است. وی نشانه و سمبولی برای امید به آینده است.                                          

چند هفته پیش برجسته ترین چهره ریاضیات و کیهان شناس معاصر سفری با گرانش صفر را تجربه کرد. یک بویینگ تغییر فرم یافته از پایگاه کندی عازم سفری کوتاه ولی خاطره انگیز برای استفان هاوکینگ شد. وی در این سفر برای اولین بار پس از 40 سال توانست از روی صندلی چرخدار برخیزد و شناوری در شرایط بی وزنی را تجربه کند. تجربه ای که شاید بسیاری از افراد سالم هم حاضر به انجام آن نباشند اما هاوکینگ گویا قصد دارد ثابت کند که انسان قادر به انجام هر کاری است. هاوکینگ پس از این سفر در گفتگویی دشوار با خبرنگاران که با کمک رایانه متصل به صندلی چرخدارش صورت می گرفت، گفت: " از این تجربه بی نهایت راضیم و احساس می کنم به دروازه های فضا نزدیک می شوم. من این پرواز را برای آمادگی انجام سفر بعدیم انجام دادم و قصد دارم سال 2009 به عنوان اولین معلول به سفری به مدار زمین بروم، پس فضا به من خوش آمد بگو که من در آستانه سفر به سوی تو قرار دارم. " هاوکینگ فضا را آینده بشر توصیف کرد و از احساس خوب خود هنگام رهایی از بند گرانش سخن گفت اما او خود امید جدیدی است برای مردمی که مبتلا به ناتوانایی های گوناگونی هستند یا در دریای مشکلات می افتدند. هاوکینگ ثابت کرده است که می توان با امید ، مرگ را هم به بازی گرفت. و هاوکینگ نمادی برای عصر جدید ما است.   

منبع : SpaceScience.ir

ادامه روز جهانی معلم

در این میان نقش کلیدی معلمان را به عنوان مجریان آموزش عمومی و الگوهای اولیه دانش آموزان بسیار مهم جلوه می کند چرا که معلمان جامعه، انسان سازان نسل بعدی اند، لذا نقش آنان به گفته حضرت امام خمینی (ره) همچون نقش انبیا است برای مردم.

بدیهی است رفع مشکلات معیشتی این قشر از جامعه همانند دیگر کشور ها و ارتقای این شغل به عنوان یکی از مشاغل بسیار بالای جامعه می تواند تا حدود زیادی افکار عمومی را نسبت به آینده مقام معلمی در جامعه امیدوار سازد. در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شهادت استاد مرتضی مطهری در روز 12 اردیبهشت ماه سال 1358 توسط گروه فرقان، این روز به عنوان روز معلم گرامی داشته می شود زیرا استاد مطهری در روشنگری اقشار با سواد به ویژه قشر فرهنگی جامعه قدم های اساسی برداشته بود و آثار عمیق شهید در احیای فکر دینی اصیل و بی پیرایه و منطبق با نیاز روز جامعه در حال گذار ما بسیار مؤثر بوده  است.

دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا و مکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید.

در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمه الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـ که خود معلمی بزرگ است ـ همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند ...

مفهوم علم

ـ امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه «علم» به دو معنای متفاوت بکار برده می شود.

1- معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که  « هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون» «آیا یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند.» (زمر/ 9)از این منظر به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم گفته می شود مطابق این معنا، اخلاق، ریاضیات، فقه، ‌دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند... کلمه  Knowledge در انگلیسی و Connaissance  در فرانسه معادل این معنا علم اند.

2-کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی باشند... علم در این جا در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند. اخلاق (دانش خوبی ها و بدیها) متافیزیک (دانش احکام و عوارض مطلق هستی) عرفان (تجارب درونی و شخصی) منطق (ابزار هدایت فکر) فقه، اصول، بلاغت، و ... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند و همه به این معنا غیر علمی اند کلمه SCIENCE در انگلیسی و فرانسه معادل این معنا علم اند.

دیده می شود که علم در این معنا بخشی ازعلم به معنای اول را تشکیل  می دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر می تواند قرار گیرد. رشد علم به معنای دوم عمدتا از آغاز دوره رنسانس به بعد است در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. آیه قرآنی «خلق الانسان علمه البیان» (خداوند رحمن انسان را آفرید و بیان را به وی تعلیم داد/ رحمن/4و3) بهترین موید این معناست.

  معنای عالم با توجه به دو تعریف از علم

ـ در نگاه اول به علم که نگاه ترکیبی به معرفت است خداوند معلم اول و پیامبر معلم ثانی است چرا که پس از تعلیم آدم توسط خداوند دستور «قال یا آدم اننبئهم باسمائهم» (ای آدم ملائکه را به این اسماء آگاه ساز/ بقره 33) آدم علیه السلام داده شده این بدان جهت است که اساساً هدف آفرینش انسان با علم و معرفت پیوند ناگستنی دارد در بیان رسا و جامع سید شهیدان امام حسین (ع) این معنا به خوبی  روشن است  که: «ما خلق العباد الا لیعرفوه،‌ فاذا عرفوه عبدوه» (بندگان را نیافرید مگر برای آن که او را بشناسند پس چون او را شناختن عبادتش خواهند کرد. ـ در این معنا هدف از ارسال معلم ثانی ارائه معرفتی است که انسان بواسطه آن به عبادت  می رسد «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم تیلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب  و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین» (اوست خدایی که پیامبر بزرگوار از میان شان  برانگیخت تا بر آنان آیات وحی را تلاوت کند و آنان را پاک سازد و شریعت کتاب و حکمت الهی  را بیاموزد که پیش از این همه در ورطة جهالت و گمراهی بودند (جمعه/2) در این آیه همه علوم از جمله بیان، اخلاق،‌ تعلیم کتاب و حکمت، برای رهایی از گمراهی  و یافتن راه هدایت (عبادت) توسط پیامبر (ص) معرفی شده است. ـ در نگاه دوم که نگاه تفکیکی به شاخه ای معرفت است. معلم اول ارسطو است چرا  که «وی نخستین واضع علم منطق بود ... و راه دلیل و برهان منطقی را باز نمود و معلم ثانی نیز ابونصر فارابی است  بخاطر آنکه او اول بار کتب  حکمت یونانی را  که  ارسطو و غیره تحریر کرده اند از یونانی به عربی ترجمه کرد و تعلیم داد....

 ارزش و مقام معلم

شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در  وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه  ترکیبی  به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا  تمامی تلاشهای علمی و عملی را  مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و  با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد. خداوند را می خوانیم که او  رابا سالار و سرور شهیدان امام حسین (ع) محشور سازد.

هنر معلمی:

معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است:

اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم. (علق: 1ـ 5)

بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست.

در این آیات خداوند، خود را «معلم» می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است.

مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی را که هیچ نمی دانست، به وسیله قلم آموزش داد که این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد:

چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد              هزاران نقش بر لوح عدم زد

از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.

شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید:

خداوند از آن جهت به وصف (اکرمیت) و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد که علم و دانش را به بشر ارزانی داشته است. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش، معیار فضیلت به شمار می رفت، شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت) در ضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت به عنوان معیار کرامت نامحدود خداوند به شمار آید. کرامت الهی در این آیات با تعبیر «الاکرام» بیان شده است. چنین تعبیری می فهماند که عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام و جایگاه او، یعنی علم و دانش هم طراز است.

به همین جهت امام خمینی (ره) می فرمود:

معلم اول خدای تبارک و تعالی است ..... به وسیله وحی؛ مردم را دعوت می کند به نورانیت؛ دعوت می کند به محبت؛ دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است.

 داستانی زیبا از رابطه شاگرد و معلم:

بهترین نوع این رابطه که سرشار از ادب و فروتنی است، در داستان حضرت موسی (ع) به عنوان شاگرد و حضرت خضر (ع) در مقام معلم ـ نمود دارد. موسی (ع) مأمور شد تا از بنده ای صالح به نام خضر (ع) کسب علم کند. قرآن آغاز گفت و گوی این معلم و شاگرد را این چنین بیان می کند:

قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً * قال انک لن تستطیع معی صبراً * و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً * قال ستجدنی ان شاء الله صابراً و لا اعصی لک امراً * قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن   شی ءٍ حتی احدث لک منه ذکراً. (کهف: 66 ـ 70)

موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده که مایه رشد است به من بیاموزی؟ گفت : «تو هرگز هم پای من نمی توانی صبر کنی و چگونه در مورد چیزهایی که از آن شناخت نداری، شکیبایی می کنی؟» گفت: «اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری نافرمانی تو نمی کنم». گفت: اگر به دنبال من آمدی، چیزی از من مپرس تا خودم از آن با تو سخن بگویم.»

معلم در کلام امام خمینی (ره):

نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند.

تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.

معلم در سخنان مقام معظم رهبری:

دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند.

اگر می بینید که امیرمؤمنان، مولای متقیان علی (ع) می فرماید: «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛ هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.» این بیان برای ما درس است تا معلمان، قدر خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است.

 معلم در کلام استاد مطهری:

معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.

مقام معلم

 می توان در سایه آموختن                          گنج عشق  جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم                           پس، سویدای سواد  آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم                             از معلم جان روشن یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو                      چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما                         ای به طوفان جهالت نوح  ما

یک پدر بخشنده آب و گل است                    یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین                     آنکه دین آموزد و علم  یقین

                                                                                        مرحوم استاد حسین شهریار   

منبع: http://www.irib.ir

آزادی و تعلیم و تربیت

شاید در هیچ آئین و مکتبی به اندازه آئین مقدس اسلام، نتوانیم جلوه های آزادی را بیابیم. شعاراساسی اسلام در این خصوص آیه زیبای « لااکراه فی دین » است، که در انتخاب این روش یا این دین هیچگونه اجباری درکار نیست، راه رشد از ضلالت وگمراهی روشن شد.

کسانی که به طاغوت پشت کردند و به خدا ایمان آوردند به دستگیره ی محکمی چنگ زدند که پاره شدنی نیست وخدا شنوا و داناست.

از دستورات بسیار جالب که می تواند برای ما مسلمانان بسیار آموزنده و نجات دهنده باشد یکی این است که خداوند به رسول گرامی اسلام می فرماید:

وَ اِن‏‏‏ْ اَحَدٌ مِنَ المشرکین اسْتجارَکَ فَاَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ الله ثُمَّ اَبلِغْهُ مَأمَنَه

اگر کسی ازمشرکان به پناه تو آمد، ازاو استقبال کن و دستورات اسلام را برای او بازگو کن تا فهم کند. سپس او را به محل امن خود برسان.

این گونه آزادی که اسلام منادی آن بوده است در هیچ نقطه ای از عالم یافت نمی شود .

مشورت هایی که خود رسول خدا صلی ا... علیه واله و سلم با مردم می کرد و به نظر ایشان احترام می نهاد. در تاریخ بی نظیر است، کندن خندق در اطراف شهر به پیشنهاد سلمان فارسی- به تن کردن لباس رزم در جنگ احد به پیشنهاد جوانان شهر مدینه و دهها نمونه دیگر نشان می دهد که با آزادی هایی که پیامبر عظیم الشأن اسلام به مردم می داد،

می خواست ایشان رشد و تعالی فکری و روحی داشته باشند وی مسلمانان را آزاد اندیش بار می آورد، در زمان خلفای راشدین نیز همین سیره به نحو احسن در روش حکومت ایشان دیده می شد، خلیفه اول بطور رسمی از مردم خواست که به دقت رفتار او تحت نظر داشته باشند و اگر موردی اشتباه در کار وی مشاهده کردند اعلام نمایند.

علی علیه السلام، عالی ترین تفکر آزادی را به مردم داد، نه تنها حقوق مخالفان خود را از بیت المال قطع نکرد بلکه به آنان اجازه داد که بر سر هر کوی و برزنی که بخواهند حرف خود را بزنند، آزادی بیان و اندیشه داشته باشند. وقتی عده ای از طرفداران وی به دشمنان علی علیه السلام بدگویی کردند و فرمود «سب» نکنید زیرا قرآن می گوید. وَ لاتَسبُّوا الذّیَن یَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَیسبوا الله عَدواً بِغَیر علم

بر این اساس باید متفکران و اندیشمندان جامعه حاصل تجربیات و تحقیقات خود را بیان کنند تا سیاستگزاران جامعه از آن ها بهره مند گردند.می دانیم مسأله تعلیم و تربیت بزرگترین مسأله جامعه است به طوری که ممالک مترقی، ترقی و تعالی خود را مرهون داشتن آموزش و پرورش مترقی می دانند و ممالک عقب مانده نیز به این دلیل عقب افتاده اند که فعالیت دستگاه تربیتی آنان ضعیف و هماهنگ با سایر دستگاه ها نبوده است.

کانت می گوید: در جهان دو کار مهم در پیش روی بشر قرار دارد که یکی از آن ها تعلیم و تربیت است و دومی حکومت، بعد خود او توضیح می دهد، دومی هم که حکومت باشد در حقیقت نوعی آموزش و تعلیم و تربیت مردم است، حاکم از مردم کارهایی را می خواهد که انجام دهد و بر عکس از کارهایی ایشان را نهی می کند، پس تعلیم و تربیت اساسی ترین کار در زیر آسمان است.

***

در کشور عزیز ما اکثریت مردم به اسلام اعتقاد دارند، اسلام می گوید: هُوَالَّذی بَعَثَ فی الامییین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یُزَکیهم و یعلمهم الکِتابَ وَ الحِکمَه وَ اِنْ کانوا مِن قبل لفی ضلالٍ مُبین پیامبران جهت تعلیم و تربیت مردم مأموریت یافته اند، در مورد رسول خاتم (ص) به صراحت هر چه تمام تر می گوید هو الذی بعث تأکیدات فراوانی در اسلام در مورد تعلیم و تربیت وجود دارد که برهمگان روشن است و نیاز به آوردن آیات قرآن و سخنان بزرگان دین نیست، اما مع الوصف می بینیم تقریباً کار تعلیم و تربیت در ردیف کم ارزش ترین کارها قرار دارد برای مثال نگاه کنید برای امر آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ما از وجود چه کسانی استفاده می شود؟

در حدود 45 سال قبل کسانی که می خواستند به کار تعلیم و تربیت بپردازند باید در دانشسرای مقدماتی زیر نظر برجسته ترین معلمان به طور شبانه روزی در بهترین ساختمان ها آموزش می دیدند، این معلمان فرم ویژه ای داشتند و برای تدریس بهتر از انواع شیوه ها بهره می گرفتند.

سپس در آن زمان بهترین معلمان دانشسرای مقدماتی، راهی تهران می شدند و در دانشسرای عالی آموزش می دیدند و به صورت دبیر در دبیرستان ها تدریس می کردند و به همین ترتیب بهترین دبیران دانشسرهای عالی در دانشسرای عالی می مانند ولی از گذراندن دوره هایی در داخل و خارج از کشور به عنوان استاد دانشسرای عالی استخدام و انجام وظیفه می کردند.

امروز بدون این که معلمان ما دوره های خاصی را ببینند فقط به شرط داشتن مدرک تحصیلی وارد سالن امتحان می شوند و با زدن تعدادی تست و موفقیت در آزمون ورودی و با یک مصاحبه ی کوتاه به استخدام آموزش و پرورش در می آیند. این وضع برای نسل آینده بسیار تأسف بار و غم انگیز است. مسأله تعلیم و تربیت که بزرگترین مسأله کشور است به دست چه کسانی سپرده می شود.

در این زمینه تحقیقات بسیار زیادی صورت گرفته که همگی نشان می دهد که تقریباً بدلیل پایین بودن مزد معلم و بی اعتنایی به شؤنات معلم وامانده ترین افراد جامعه برای معلمی صف می کشند، و متأسفانه بچه های ایران که اگر خوش استعدادترین کودکان و نوجوانان جهان می باشند زیر نظر کسانی آموزش می بیند که صلاحیت معلمی را ندارند.

داستان زیر ممکن است برای ما بسیار آموزنده باشد.

همه ما می دانیم که وقتی در سال 1957 برای اولین بار کشور روسیه موفق شد sputnick اولین قمرمصنوعی را به فضا پرتاب کند، آمریکایی ها گر چه تلاش می کردند از نظر تحقیقات و بررسی های علمی بر روس ها پیشی گیرند اما چون دستگاه تربیت ملی آمریکا با این سیاست هماهنگ نبود، پیشرفت روس ها موجب شد پیشوایان فکری امریکا دچار وحشت شوند تلر پدر بمب هیدروژینی نوشت : « ما امریکایها چند سال دیگر فوتبالیست گردن کلفت فراوان خواهیم داشت ولی باید از روسیه مستشار علمی وارد کنیم ».

در تحقیقی که از کودکان مدارس امریکایی به عمل آمد، متوجه شدند تصور کودک امریکایی از عالِم و دانشمند کسی است که به دلیل کم هوشی یا بی دست و پایی یا دچار بودن به بیماری های روانی و بدنی نتوانسته است تاجر یا بانکدار شود و ناچار به علم پرداخته است، پیداست که توجه به این امر، ملت امریکا را به شدت تکان داد.

مجله لایف شماره مخصوص خود را به مقایسه تعلیم و تربیت در روسیه و امریکا اختصاص داد و نوشت آنچه امریکا را تهدید می کند عقب ماندگی او در تربیت و فلسفه غلط تربیتی او است می گویند روس ها به این وسیله خدمت بزرگی به امریکا کردند و آن ها را متوجه کردند که برتری یک ملت، بسته به برتری دستگاه ترتیب آن ملت است.

بدبختانه در کشور ما مهم ترین عامل تربیتی یعنی مدرسه با سایر برنامه های اجتماعی و اقتصادی هماهنگی نداشته است و مسئولان بیش از آنکه به فکر آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان ما باشند به فکر مسائل دیگر می باشند برای مثال نگاه کنید شهرداری ها با در آمدهای کلان، توجه خود را بیشتر به سمت گسترش پارک ها و شهر بازی ها و... معطوف می دارند تا پرداختن به امور تربیتی. درآمدهای کلان دولت نیز در به ساختن کارخانه ها  اختصاص داده شده در صورتی که قبل از ساختن کارخانه به کسانی نیاز داریم که بتوانند آن کارخانه ها یا کارگاه ها را اداره نمایند. هم شهرداری ها و هم دولت باید به تقویت آموزش و پرورش بپردازند تا سایر مسائل حل شود.

بزرگان ما باید بدانند که می توان در مدت دو سال یک کارخانه ذوب فلز را آماده و بر پا نمود اما برای آنکه از آن بهره برداری درستی کرد باید بیست سال زحمت کشید تا مهندسی که بخواهد این کارخانه را اداره نماید تربیت شود.

ما بدون اینکه به فکر نیروی انسانی مورد نیاز باشیم پول های کلان را خرج ساختن کارخانه ها کرده ایم، بر فرض که بهترین کارخانه ها را در کشور خود بر پا کردیم، وقتی نیروی انسانی کارآمدی در این زمینه نداشته باشیم در حقیقت پول، وقت و امکانات خود را هدر داده ایم. در درجه اول باید برای واحدهای آموزشی معلم تربیت کنیم.

معلمان ما باید از بین برترین دانش آموزان از جهت اخلاق وعلم انتخاب شوند، پس از انتخاب باید ایشان را در مراکز ویژه ای زیر نظر برجسته ترین استادان تربیت کنیم، تربیت ایشان باید شبانه روزی باشد. و در تمام مدت شبانه روز از کار ایشان آگاهی داشته باشیم و آگاهی آنان را نسبت به انسان پتانسیل عظیمی که انسان دارد باشد افزایش دهیم، باید شرح حال معلمان برجسته، مخترعان، مکتشفان اندیشمندان را به طور مستمر مطالعه نمایند، باید دقیقاً شرح حال استعمارگران را بخوانند و بدانند در طول چند صد سال اخیر چه مصیبتهایی بر سر این کشور آمده است، باید دهها فیلم در این زمینه ببینند و به تجزیه و تحلیل آن بنشینند و در رشته ی تحصیلی خود پیشرفت چشمگیر داشته باشند.

کار تربیت معلم فرایندی نیست که سرسری شمرده شود، بلکه مهم ترین فعالیت اجتماعی است، ملتی که معلم نداشته باشد در حقیقت یتیم و فقیر و بیچاره است، در شأن معلمان همه صحبت کرده اند و اهمیت و عظمت وی را بر شمرده اند اما بد بختانه دستگاهی که این مقام را پیاده نماید وجود ندارد.

امام خمینی (ره) فرمودند اگر مدارس و دانشگاه های ما درست نشود، امید آنکه یک جمهوری اسلامی پیدا کنیم از دست خواهیم داد و رهبر انقلاب می فرمایند، تعلیم و تربیت مسأله اول نظام جمهوری اسلامی ایران است.

اما می بینیم که معلم که محور اصلی آموزش و پرورش است، وضعیت بسیار رقت باری داشته و دارد. شایسته است مسؤولان والامقام جمهوری اسلامی این جملات پُر بار را سرلوحه ی برنامه های خود قرار دهند تا امیدوار شویم و قدم های بلندی را جهت پیشرفت اخلاقی و علمی جامعه برداریم.

منبع: a.dehkordi - www.iranika.ir

بـارش مغــزی

مقدمــــــــه

بارش مغزی "BRAIN STORMING" یکی از شناخته شده ترین شیوه های برگزاری جلسات هم فکری و مشاوره بوده و کاربرد جهانی دارد. این روش دارای مزایا و ویژگیهایی منحصر به فرد است. در واقع بسیاری از تکنیک های دیگر منشعب از این روش است. در اینجا ضمن معرفی کوتاهی از تاریخچه و تعریف بارش مغزی به بررسی قواعد این روش می پردازیم. آنگاه ترکیب اعضا و گروه مشخص می شود و پس آن روند برگزاری یک جلسه بارش مغزی ارایه می گردد. در نهایت مزایا و معایب این روش معرفی می شود تا دبیران و روسای جلسات بتوانند دامنه ی کاربرد آن را ارزیابی کرده و در جای خود از آن استفاده کنند.

این روش توسط الکس اسبورن در سال 1988 معرفی گردید. در آن زمان بنیاد فرهنگی اسبورن این روش را در چندین شرکت تحقیقاتی، بازرگانی، علمی و فنی برای حل مشکلات و مسایل مدیریت به کار گرفت. موفقیت این روش در کمک به حل مسایل آن چنان بود که ظرف مدت کوتاهی به عنوان روشی کارآمد شناخته شد.

فرهنگ لغت " وبستر" تعریف بارش مغزی را چنین بیان می دارد : تکنیک برگزاری یک کنفرانس که در آن سعی گروه بر این است تا راه حل مشخصی را بیابد، در این روش همه ی نظرات در جمع بندی مورد استفاده قرار می گیرند. روش بارش مغزی امروزه یکی از متداول ترین روشهای تصمیم گیری گروهی است و موجب گسترش و تحول بسیاری از روشهای مرتبط و مشابه گردیده است. دانشمندان زیادی از جمله : اسبورن، کال و همکاران، بوچارد، گچکا و همکاران، دلبگ و همکاران، لوئس، و نگاندی و سیج در کتابهای خود به این روش پرداخته اند و جهت ارتقا آن کوشیده اند.

***

قواعـد بارش مغــزی

اسبورن عنوان می دارد پیشنهاد ایجاد شده در ذهن یک فرد عادی در گروه، 2 برابر پیشنهاد ایجاد شده در حالت انفرادی است. در صورتی که قواعد و مقررات مشخصی برای جلسات بارش مغزی در نظر گرفته و رعایت گردد، این روش بسیار کارآمدتر خواهد شد. بارش مغزی بر دو اصل و چهار قاعده ی اساسی استوار است. اصل اول مبتنی بر تنوع نظرات است. تنواع نظرات، آن بخش از مغز را که به خلاقیت مربوط است فعال تر می کند تا بر تفکر قضاوتی THINKING JUDJMENTAL خود فایق آید. تفکر قضاوتی در واقع به معنی ارزیابیها و نظرات تکمیلی نسبت به مطلب مطرح شده است. به این منظور بعد از آنکه تمامی پیشنهادات جمع آوری گردید ؛ بررسی و ارزیابی پیشنهادات صورت می گیرد. اصل دوم کمیت، فزاینده کیفیت است. یعنی هر چه تعداد پیشنهادات بیشتر شود، احتمال رسیدن به یک راه حل بهتر افزایش می یابد.

چهار قاعــده اساسی بارش مغــزی

۱. انتقال ممنوع: این مهمترین قاعده است و لازم است تمام اعضا به آن توجه کرده و بررسی و ارزیابی پیشنهاد را به آخر جلسه موکول کنند. ضمن اینکه ملاحظه تبعیض آمیز پیشنهادات نیز ممنوع است.

۲. اظهار نظر آزاد و بی واسطه: این قاعده برای جرأت بخشیدن به شرکت کنندگان برای ارایه پیشنهاداتی است که به ذهن آنها خطور می کند، به عبارت دیگر در یک جلسه بارش مغزی تمام اعضا باید جسارت و شهامت اظهار نظر را پیدا کرده باشند و بدون آنکه ترسی از ارزیابی و بعضاً انتقاد مستقیم داشته باشند ؛ بتوانند پیشنهاد و نظر خود را بیان کنند. هر چه پیشنهادات جسورانه تر باشد نشان دهنده ی اجرای موفق تر جلسه است.

۳. تأکید بر کمیت : هر چه تعداد نظرات بیشتر باشد، احتمال وجود پیشنهادات مفید و کارسازتر در بین آنها بیشتر می شود. موفقیت اجرای روش بارش مغزی با تعداد پیشنهادات مطرح شده در جلسه رابطه مستقیم دارد. در این روش این گونه عنوان می شود که هر چه تعداد پیشنهاد بیشتر باشد احتمال وجود طرح پیشنهاد کیفی بیشتر است.

۴. تلفیق و بهبود پیشنهادات : اعضا می توانند علاوه بر ارایه پیشنهاد، نسبت به بهبود پیشنهاد خود اقدام کنند. روش بارش مغزی این امکان را به اعضا می دهد که پس از شنیدن پیشنهادات دیگران پیشنهاد اولیه بهبود داده شود. آنها همچنین می توانند پیشنهاد خود را با چند پیشنهاد دیگر تلفیق کرده و پیشنهاد بهتر و کاملتری را به دست آورند.

ترکیب اعضای گــروه بارش مغــزی

در هر جلسه بارش مغزی لازم است افراد ذیل حضور داشته باشند : رییس، دبیر جلسه و اعضای گروه، رییس جلسه، قواعد کاری و مسئله مورد بحث مشکل را مطرح می کند و ناظر بر حسن اجرای آنهاست. دبیر، کار ثبت صورتجلسه را انجام می دهد. بهتر است دبیر نزدیک رییس جلسه بنشیند، به طوری که بتواند نقش رابط غیر مستقیم بین رییس جلسه و اعضا را ایفا کند. بهتر است پیشنهادات به طور گزارشی، نه کلمه به کلمه، یادداشت شوند. اسبورن پیشنهاد می کند که از افرادی که دارای موقعیتهای شغلی یکسان هستند برای هم فکری، دعوت به عمل آید. ضمناً باید در نظر داشت چنانچه رییس و مرئوس با هم در یک گروه باشند اصل اظهار نظر آزاد و بیواسطه خدشه خواهد یافت مگر آنکه برای آن قبلاً تدابیری اندیشیده شده باشد.

پیشنهاد ایجاد شده در ذهن یک فرد عادی در گروه ، 2 برابر پیشنهاد ایجاد شده در حالت انفرادی است.

رویه برگـــزاری جلسات بارش مغـــــزی

یک گروه 6 تا 12 نفری از اعضا انتخاب می شوند حتی الامکان از لحاظ رتبه ی اداری همسان باشند. مشکل به روشنی تعریف شده و برای شرکت کنندگان توضیح کافی داده می شود. حداقل یک هفته از طرح صورت مسئله گذشته باشد یعنی دستور کار هر جلسه قبلاً اعلام شده باشد. بلافاصله پیش از جلسه اصلی بارش مغزی، برای اعضا، جلسه ای توجیهی برگزار می شود. با نوشتن صورت مسئله بر روی تخته سیاه به طوری که برای همه قابل خواندن باشد، جلسه بارش مغزی شروع می شود.

رئیس جلسه 4 قاعده جلسه بارش مغزی را متذکر می شود. هر یک از اعضا که مایل به ارایه پیشنهاد باشد دست خود را بالا می برد و در هر نوبت یک پیشنهاد را ارایه می دهد. رییس جلسه طی یادداشتی 2 کلمه ای و کوتاه، هر یک از پیشنهادات را روی تخته سیاه می نویسد و در همین حال دبیر جلسه پیشنهاد را با جزئیات بیشتری ثبت می کند. در صورت لزوم رییس جلسه می تواند برای برانگیختن اذهان در ارایه پیشنهادات جدید صورت مسئله با پیشنهادات ارایه شده، را مجدداً طرح کند. مدت زمان جلسه نباید از حد مجاز، که معمولاً 60 دقیقه است تجاوز کند.

مــزایا و معایب

باوجودی که روش بارش مغزی بسیار متداول است، لیکن تاکنون به طور خاص، در جهت روشن نمودن بهترین شرایط اجرای این روش، تحقیقات کافی صورت نگرفته است. مزایای این روش عبارتنداز :

۱.با توجه به اصل هم افزایی باعث می شود خلاقیت گروهی مؤثرتر از خلاقیت فردی عمل کند.

۲.با این روش، در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، شمار زیادی پیشنهاد حاصل می شود.

با نوشتن صورت مسئله بر روی تخته سیاه به طوریکه برای همه قابل خواندن باشد، جلسه  بارش مغزی شروع می شود.

***

معایب و نقایص این روش عبارتنــد از :

۱. ممکن است ایجاد شرایط جهت اظهار نظر آزاد و بیواسطه دشوار باشد.

۲. گروه معمولاً تحت فشار اکثریت قرار گرفته و موجب می شود فرد با نظر اکثریت موافقت کند، حتی اگر قویاً احساس کند که نظر اکثریت اشتباه است.

۳. اکثر اوقات تمایل گروه بر حصول یک توافق است، تا دستیابی به پیشنهادات متنوعی که به خوبی مورد بررسی قرار گرفته باشند، در واقع این حرکت در حال حاضر بخاطر ساختار جلسات، به صورت عادت درآمده است.

۴. هنگام بارش مغزی، اغلب افراد مواردی بدیهی یا ایده آل را پیشنهاد می کنند و این از تلاش آنها برای بحث بیشتر و در نتیجه ارایه پیشنهادات خلاق می کاهد.

۵. ماهیت تنوع گرای بارش مغزی، خود به خود مسبب افزایش پیشنهادات می شود ولی اصلاح و پالایش ساختاری پیشنهادات را در بر ندارند.

۶. اگر گروه از یک رییس جلسه خود برخوردار نباشد ممکن است برخی از افراد جلسه را، به طور کامل تحت الشعاع خود قرار دهند.

۷. اجرای موفقیت آمیز این روش مستلزم شناخت قبلی افراد از مسأله است.

۸. در این روش، بهبود مرحله به مرحله " تدریجی " پیشنهادات کمتر مشاهد می شود.

۹. گاهی اوقات این روش، به مسایل نسبتاً ساده و پیش پا افتاده محدود گشته و باعث می شود که روش ارایه شده برای حل مسایل کلی پیچیده و کارآیی کافی را نداشته باشد.

۱۰. برای بعضی افراد، پیروی از قواعد این روش، یا ارایه پیشنهادات متنوع مشکل است.

روشهــا و تکنیکهــای مشابــه

از بارش مغزی روش های گوناگونی مشتق شده است. مثلاً یک روش می گوید بهتر است شرکت کنندگان پیش از ورد به جلسه پیشنهادات خود را کتباً در اختیار رییس جلسه قرار دهند، رییس جلسه پیشنهادات را بدون اعلام منبع برای همه شرکت کنندگان قرائت می کند. این روش که برای از بین بردن معایب بندهای 2 و 3 مورد استفاده قرار می گیرد، بارش مغزی گمنام "Anonymous Brains " نام دارد. شیوه های دیگری نیز وجود دارد، به عنوان مثال از شرکت کنندگان خواسته می شود، تا نظرات خود را در مدتی کوتاه به رشته تحریر درآورند. این روش افکارنویسی "Brainwriting" خوانده می شود.

تلفیقی از افکار نویسی و بارش مغزی نیز وجود دارد که به روش Trigger مشهور است. این روش را جورج مولر کارشناس شرکت فورد موتور ابداع کرد. در این روش شرکت کنندگان هر کدام شخصاً فهرستی از کلمات مرتبط به مسأله را تهیه می کنند. مزیت این روش بر روش بارش مغزی در این است که قابلیت بسط و گسترش پیشنهادات را دارد. ویلیام گوردن به منظور غلبه بر برخی مشکلات بارش مغزی شیوه جدیدی را ابداع کرد. رویه آن بدین گونه است که : رییس جلسه، از گروه می خواهد تا به مفهوم با اصول مسأله پرداخته و مسأله را ریشه ای مورد بررسی قرار دهند، رفته رفته، با مطرح شدن نظرات متفاوت، افراد اطلاعات بیشتری پیدا کرده و پیشنهادات جدیدی مطرح می کنند. مزیت عمده این روش امکان بررسی سایر پیشنهادات و عدم تمرکز بر یک پیشنهاد است. در نتیجه این روش مانع تصمیم گیری ناپخته در فرآیند حل مسأله می گردد.

تلفیقی از افکار نویسی و بارش مغزی نیز وجود دارد که به روش Trigger مشهور است . این روش را جوج مولر کارشناس شرکت فورد موتور ابداع کرد.

گونه دیگر بارش مغزی شیوه of Problem Elements= Sil Succesive integeration است. این روش به وسیله هلموت اشلیکسوپ از مؤسسه باتل ابداع گردید. معایب بندهای شماره 5، 3، 2 با این روش برطرف خواهد شد. در این روش عناصر جلسات آزاد و روابط اجباری به طور فزایده ترکیب می شوند تا این که گروه به راه حل نهایی مورد توافق دست یابد. توفان فکری عبارت است از بیان تفکرهای متنوع، در حالی که روش SIL کتبی بوده و تفکر چه متنوع، چه مشابه اصل است.

  منبــــع: www.edu.tebyan.net

 

پیامد‌های کم‌خوابی

طبق نظر متخصصان، بزرگسالان به طور معمول به 7 تا 9 ساعت خواب شبانه احتیاج دارند. این خواب یک استراحت کامل است، استراحتی که ما را آماده می‌کند طی روز بعد به بهترین شکل ممکن عمل کنیم. با این حال، تحقیقات نشان می‌دهد آمریکایی‌ها کمتر از این حد و کمتر از گذشته می‌خوابند. نظرسنجی بنیاد ملی خواب در سال 2005 مشخص کرد که متوسط خواب آمریکایی‌ها در شب کمتر از 7 ساعت است. این به معنی کاهش 2 ساعتی خواب شبانه از قرن نوزدهم تا به حال است. یعنی شبی یک ساعت در طول 50 سال گذشته و حدود 15 تا 25 دقیقه در هر شب از سال 2001.

اما شما چه مقدار می‌خوابید؟ کم‌خوابی و بی‌خوابی به سراغ شما هم می‌آید؟ شما در میزان خواب خود صرفه‌جویی می‌کنید؟ اصولا چه میزان خواب کافی است؟ آیا میزان خواب‌آلودگی افراد نشانه خوبی برای قضاوت در مورد خواب کافی است؟ اگر کمتر از میزان طبیعی بخوابیم و پس از آن حس خوبی هم داشته باشیم، باز به سلامت خود ضرر می‌زنیم؟ آیا ما کمتر از آنچه که باید می‌خوابیم؟ آیا می‌دانید صرفه‌جویی در استراحت چگونه می‌تواند بر مغز، هورمون‌ها و قلب شما تاثیر بگذارد؟

تحقیقات جدید جواب‌های جالبی برای این سوال‌ها دارند. متاسفانه، ما چندان اثرات مخرب ناشی از کم‌خوابی را درک نمی‌کنیم. محققان دانشگاه پنسیلوانیا، داوطلبان یک تحقیق را وادار کردند که به مدت 2 هفته هر شب کمتر از 6 ساعت بخوابند. طی این مدت داوطلبان تنها اندکی احساس خواب‌آلودگی داشتند و فکر می‌کردند که به نسبت عملکرد خوبی در طول روز دارند. در حالی که آزمایش‌ها نشان داد توانایی‌های شناختی و زمان واکنش آنها طی این دو هفته به شکل پیش‌رونده‌ای ضعیف شده و تحلیل رفته است.

در پایان این دو هفته، داوطلبان به اندازه کسانی که 48 ساعت به طور مداوم بیدار باشند آسیب دیده بودند. باید به این نکته هم اشاره کنیم که مشکلات شناختی و خلقی تنها عواقب ناشی از خواب کم نیست. محققان دانشگاه شیکاگو ثابت کرده‌اند که خواب بسیار کم، باعث تغییر در میزان ترشح برخی هورمون‌ها در بدن می‌شود. این تغییرات با کاهش احساس سیری پس از هر وعده غذا، اشتها را افزایش داده و از این رو منجر به افزایش وزن می‌شود. پس از دستیابی به این نتایج، مطالعاتی انجام شده است که نشان می‌دهد افرادی که کم می‌خوابند، بیشتر در معرض اضافه وزن و دیابت قرار دارند. ارتباط میان اضافه وزن و کم‌خوابی بخصوص در مورد کودکان مشخص شده است. تمام 31 مطالعه انجام گرفته در مورد کودکان رابطه‌ای میان مدت خواب کم و چاقی در حال حاضر و آینده آنها را نشان می‌دهد. هر چه خواب کمتر و کوتاه‌تر باشد، احتمال اضافه وزن بیشتر است. این ارتباط میان خواب کم و چاق شدن، نکته مهم و اول این مطالعات بوده است. در پی کمبود خواب فرد می‌تواند به افزایش فشار خون و بیماری‌های قلبی نیز مبتلا شود.

و اما خبر خوب این است که با خواب کافی می‌توان از بروز این اثرات پیشگیری کرد. مطالعه‌ای که در دانشگاه شیکاگو میان اشتها و مدت خواب انجام گرفت، مشخص کرد که پس از 10 ساعت خواب برای 2 شب متوالی سطح هورمون‌ها به میزان معمول برگشته و در پی آن گرسنگی و اشتهای افراد تقریبا 25 درصد کاهش می‌یابد. چراغ‌ها، وسایل الکترونیکی مانند تلویزیون و رایانه و دیگر سرگرمی‌ها بهانه‌های خوبی برای نخوابیدن در اختیار ما قرار داده‌اند، اما همه ما باید از اهمیت خواب آگاه باشیم و خواب کافی را اولویت رفتاری خود قرار دهیم.

جام جم آنلاین - نیلوفر اسعدی بیگی

مقایسه اهمیت کار معلمان و اساتید دانشگاه

اگر کار اساتید دانشگاهها را با کار معلمان مقایسه کنیم در خواهیم یافت که معلمان وضعیت سختری را از نظر کاری و روحی و روانی تحمل میکنند. و مسئولیت پر اهمیت تری را به عهده دارند.دلیل آن هم نوع امکانات و نوع مخاطبان این دو گروه است. که ما مخاطبان این دو گروه را با هم مقایسه میکنیم:

***

 ویژگیهای مخاطبین معلمان در مدارس

1- برخی از آنها کودک و برخی نیز در مرحله اول نوجوانی هستند.

2- گروهی از آنها با رسیدن به سن بلوغ به علت ترشح هورمون رشد تعادل جسمی و روحی ندارند. و ممکن است سازگاری آنها با محیط دچار اختلال شود.

 3- دنبال هویت یابی هستند و ثبات اخلاقی و روحی و روانی ندارند.

4- اکثر آنها نه کودک هستند نه بزرگسال بلکه در مرحله انتقال از کودکی به بزرگسالی هستند.

5- احساسات آنها نسبت به عقلشان رشد بیشتری کرده است. بنابراین اکثر آنها نا آرام و ماجراجو و لجباز هستند.

7- هنوز بسیاری از هنجارها و ارزشها و قوانین را نمی شناسند.

8- در قالب ها و چهارچوب ها قراردادن رفتار آنها مشکل است.

9- برخی از آنها به اجبار والدین به مدرسه می آیند. در نتیجه حضور آنها در کلاس درس هم غیر رسمی است.

10- مانند بزرگسالان به درس اهمیت نمی دهند. باید اهمیت درس و مدرسه را مدام به آنها گوشزد کرد و به آنها انگیزه و امید داد.

11- علیرغم تلاش برای استقلال هنوز به والدین خود وابسته هستند.برای همین والدین امور مربوط به آنها را در مدرسه پی گیری میکنند. حتی آنها بعضا با مسئولین مدرسه درگیر میشوند.

12...

بررسی این ویژگیها نشان می دهد که معلمان با چه مخاطبانی روبرو هستند. و چقدر رسیدن به اهداف طراحی شده در سر کلاس مشکل است.

معلمان با کسانی روبرو هستند که خودشان هم نمی دانند که چه کسی هستند. و لحظه ای آرام نیستند و مدام در حال پی ریزی مسئله جدیدی هستند. و می خواهند خود را به اثبات برسانند. درس و مشق در نظر آنها اینقدر هم مهم نیست. پس معلم باید به آنها جهت بدهد و در جهت حرکت آنها را نگه دارد.

 رفتار با آنها به قدر کافی مشکل است که ما، معلمان نیرومند و اثر بخشی را در مدارس داشته باشیم. و بیشتر سرمایه گذاری را صرف اموری کنیم که معلمان مدارس بتوانند مهارتهای معجزه آسایی برای تعلیم و تربیت در مدارس داشته باشند.

 اما چه شده است که به معلمان و مدارس ما در جامعه توجه کافی نمی شود؟

***

ویژگیهای مخاطبین اساتید دانشگاهها:

1-  اکثر مخاطبان اساتید در دانشگاهها در مرحله دوم نوجوانی هستند و بسیاری از رفتارهای آنها تثبیت شده است.

2- هویت بسیاری از آنها شکل گرفته و جهت گیری رفتاری در آنها مشاهده می شود.

3- عقل آنها به اندازه احساساتشان رشد کرده و بخوبی می توانند منطقی فکر کنند. و احساسات خود را کنترل کنند.

4- به اندازه کافی به استقلال رسیده اند که بتوانند بسیاری از امور خود را به تنهایی انجام دهند.

5- به بسیاری از مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی آگاهی پیدا کرده اند و بخوبی می توانند درک درستی از جایگاه رفتارهای خود داشته باشند.

6- اکثر آنها افراد برگزیده مدارس هستند. یعنی گلچین های علمی مدارس به دانشگاهها راه یافته اند. در نتیجه آنها افراد تنبل و بی مسئولیت نیستند بر خلاف مدارس، که افراد مسئولیت پذیر و تنبل کنار هم حضور دارند و کار مدارس را سخت می کنند.

7- ...

این ویژگیها نشان می دهد که استاد، آسوده خاطر می تواند بدون مسائل جانبی رفتارهای دانشجویان، به تدریس بپردازد. و انرژی خود را صرف اموری نکند که از هدف اصلی باز ماند. برای همین اساتید نقش مبصر بودن و اولیاء بودن را بازی نمی کنند. از طرفی مخاطبان اساتید به قدر کافی تجربه کلاس نشستن را بدست آورده اند و میتوانند تعاملات سازنده با استاد و همکلاس های خود داشته باشند. و از بیان انتظاراتی که به استاد مربوط نمیشود پرهیز کنند. همه این مسائل نوعی آرامش، به کلاس استاد القاء می کند. چیزی که در کلاس معلم  کمتر اتفاق می افتد.

***

ویژگیهای مخاطبین در مدارس اقتضا می کند که یک معلم اثر بخش، نه تنها باید در رشته مورد تدریس مهارت داشته باشد، بلکه یک روانشناس هم باشد. و با اصول تعلیم و تربیت آشنایی کافی داشته باشد. و روانشناسی یادگیری را بخوبی بداند. همچنین از علوم اجتماعی و جامعه شناسی اطلاع داشته باشد. به نظر میرسد آگاهی به چنین مهارتهایی برای معلم بیشتر لازم باشد تا به یک استاد دانشگاه. اما در جامعه ما عکس این قضیه اتفاق میافتد. و اساتید دانشگاهها لزوماً باید کارشناسی ارشد و دکتری داشته باشند. اما مدارس از این موهبت محرومند و معلمان برای کسب معلومات و ادامه تحصیل در دانشگاهها با مشکلات زیادی روبرو هستند. و گویا نیرویی میخواهد آنها را بیسواد نگه دارد. و دانشگاهی که باید بیشتر در خدمت معلم باشد از آن فاصله میگیرد و معلم را از حق خود محروم میکند.(البته این فقط وضعیت فرهنگی معلمان است )

 ما معلمان اعتقاد داریم که باید سطح سواد و مهارتهای معلمین و امکانات مدارس، و وضعیت اقتصادی معلمان از دانشگاهها و از اساتید، ترجیحا بیشتر باشد. چون مخاطبان معلمان پیچیده تر و مهمتر و زیر بنای تر هستند. اما گویا جامعه ما به اندازه کافی رشد نکرده است که این واقعیت ها را متوجه شود.

 

 

شیوه های تقلب در کنکور

طی سالهای گذشته عده ی از دکتر و مهندس های کنونی از طرق مختلف و غیر قانونی وارد دانشگاه شدند که در واقع با پایمال کردن حق دیگران این کار را کردند. این افراد یا سئوالات کنکور را خریدند و یا با شیوه های مختلف تقلب وارد دانشگاه شدند. البته تقلب در جامعه ما زشتی خود را از داده است. و این کار نباید برای ما اهمیتی داشته باشد .همین چند سال پیش در کشور کافران، تایلند، پسر رئیس جمهور را به علت تقلب در امتحانات از دانشگاه اخراج کردند . اما ما که مسلمانیم نه تنها خود تقلب می کنیم بلکه نسبت به آن بی خیالی هم طی کنیم. و همین امر هم باعث گسترش آن میشود.

اینک ما برخی از شیوه های مهم تقلب را که در  کنکورهای سراسری  دانشگاه ها در سالهای گذشته انجام گرفته خدمت شما عرض میکنیم.

1- راه ساده تقلب این بود که جواب تست ها را آخر جلسه امتحان کنکور، از روی پاسخنامه نفر جلویی یا بغل دستی دید و به همان ترتیب وارد پاسخنامه خود کرد. این روش در چند سال اخیر با تنوعی که سازمان سنجش در چینش سوالات در دفترچه سوال اعمال کرد خنثی شد

2- چند نفر با هم قرار می گذاشتند که هر یک، سوالات درس خاصی را حل کند و پاسخ تست های مربوط به خود را به بهانه رفتن به دستشویی داخل دستشویی بگذارد و پاسخ بقیه سوال ها را بنویسد و با خود به جلسه ببرد. بعدها که تلفن همراه همه گیر شد این کار با فرستادن پیام کوتاه در دستشویی و خواندن پیام کوتاه دیگران باز هم در دستشویی انجام می شد.

3- بیرون آوردن یک دفترچه سوال از جلسه کار سختی بود اما غیرممکن نبود. می شد کسی در بیرون سوال ها را حل کند و با پیام کوتاه تلفن همراه یا به طریق دیگری آن را داخل جلسه کند. معمولاً خواندن این جواب ها هم در دستشویی انجام می شد. هیچ کس نمی تواند در جلسه کنکور مانع رفتن داوطلبان به دستشویی شود. خوشبختانه این مورد و مورد قبلی با ایجاد تنوع در دفترچه های سوال کنکور خنثی شده بود.

4- سر جلسه کنکور یا پیش از برگزاری آن شاید بتوان با مراقبان ارتباط خوبی برقرار کرد تا پاسخنامه داوطلبی با دفترچه مشابه را که حدس زده می شود خوب جواب داده، از او گرفت و پاسخ ها را در پاسخنامه خود وارد کرد.

5- دفترچه های سوالات کنکور دو یا سه عدد است. یکی مربوط به دروس عمومی و یکی مربوط به دروس تخصصی است. برخی از داوطلبان هنگامی که فرصت برای پاسخ دادن به سوالات دروس عمومی تمام می شود برگه های وسط دفترچه را می کنند و زیر لباس یا جای دیگری پنهان می کنند. وقتی که دفترچه های دروس عمومی جمع و دفترچه سوالات دروس تخصصی توزیع می شود آنها می توانند باز هم به سوالات دروس عمومی در شرایطی که دیگران به آن دسترسی ندارند، پاسخ بدهند. این کار ممکن است برای دفترچه های بعدی کنکور هم انجام شود. معمولاً رابطان جلسه که دفترچه ها را جمع می کنند به اینکه دفترچه حتماً کامل باشد توجهی ندارند.

 6- گاهی دیده شده است که شخص دیگری، که توان علمی بالایی دارد به جای داوطلب به جلسه کنکور رفته است. او باید از نظارت مسوول تطبیق کارت حوزه امتحانی که اول جلسه عکس روی کارت ها را با چهره افراد حاضر در جلسه مطابقت می دهد، بگذرد. به علاوه روی صندلی هر داوطلب شماره صندلی با عکس داوطلب چسبانده شده است. گاهی کارت جلسه و برگه شماره داوطلب با عکس جدیدی جعل می شود و اشخاص به محض نشستن روی صندلی، شماره داوطلب با عکس واقعی را از صندلی می کنند و شماره با عکس جعلی را روی آن می چسبانند. همان اول جلسه عکس با کارت مطابقت داده می شود و دیگر کسی به افراد کاری ندارد

 

 

مسائل و مشکلات بنیادی آموزش و پرورش

می توانید از لینک های زیر بخوانید:

نظام آموزش و پرورش در تاریکی حرکت می‌‌کند

خط مشی عمومی آموزش و پرورش ضعیف است

آموزش و پرورش به سیستم «بچه نگهداری» تبدیل شده است

نظام آموزش در آموزش و پرورش ایران فرسوده است

کتب درسی فاقد کلام نو است‌

***

برخی از مسائل مهم عناوین بالا:

*در حال حاضر مدیریت در آموزش و پرورش بیش‌تر اداری و اجرایی است

*آموزش و پرورش باید از محتوا محوری به مهارت محوری تغییر رویه دهد.

*متأسفانه ما مسئولیت‌خواهی و بازرسی را فراموش کردیم و دنبال ارزیابی عملکرد نیستیم که این خود معضلی است.

*آموزش و پرورش ایران فاقد فلسفه و دکترین آموزش و پرورش است

*آموزش و پرورش اگر بخواهد پاسخگو باشد باید خیلی انعطاف‌پذیر و پویا باشد.

*آموزش و پرورش دچار روزمره‌گی شده است

* صلاحیت مدیران آموزش و پرورش بررسی شود

* مسائل معلمان باید حل شود

* آموزش و پرورش در مقابل تغییرات سخت و جامد است

 

چالش های عصبی و روانی معلمین در سر کلاس- قسمت سوم

کلاسی را در یک دبیرستان در نظر بگیرید که 25 نفر دانش آموزان دارد. این 25 نفر نوجوانانی هستند که تمایل دارند دست به شیطنت بزنند.چون در اوج انرژی و احساسات به سر میبرند. خصوصا با حضور معلم انرژی دانش آموزان برای شیطنت هایی چون خنده، مسخره کردن و شوخی کردن چند برابر می شود.

دست انداختن معلم برای دانش آموزان بسیار لذت بخش و خنده آور است. و بسیاری از دانش آموزان این سرگرمی لذت بخش را بر مشق و درس ترجیح می دهند. اما بسیاری از معلمان مایل نیستند که کلاس درسشان این وضعیت را پیدا کند، چون به محیطی که برای تدریس آماده باشد و معلم بتواند آنرا کنترل کند بسیار حساس هستند. اما دانش آموزان این حساسیت را ندارند. و بیشتر مایل هستند که در کلاس جو شوخ طبی حاکم باشد. اما این شوخی و شیطنت های افراطی با حضور معلم بعضا جو کلاس را خصومت آمیز می کند. و معلم مجبور میشود با برخی از دانش آموزان برخورد نماید. (که این هم تبعات خاصی خود را دارد) در بسیاری از این مواقع معلمان فشارهای روانی و عصبی سختی را تحمل می کنند. و بعضا از وظیفه اصلی خود منحرف می شود در نتیجه تدریس خوبی هم صورت نمیگیرد.

 اصولا شرایط کلاس داری در سطح نوجوانان در مدارس برای بسیاری از معلمان فشار روحی و روانی و عصبی وارد می کنند. که بعضا 6ساعت تدریس، آنها را بسیار خسته می کند. اگر خستگی یک کارگر بیشتر جسمی است، خستگی یک معلم بیشتر عصبی و روحی و روانی است. که اثرات سوئی میتواند در برای او داشته باشد.

 ***

چالش دیگری که معلمان با آن روبرو هستند بی اهمیتی برخی از دانش آموزان به درس و مشق است. (مثل دانش آموزانی که با زور والدین به مدرسه میآیند یا دانش آموزانی که نا امید و افسرده هستند و یا دانش آموزانی که از درسی خوششان نمی آید) این دانش آموزان حوصله برنامه ها و آموزشهای معلم خود را ندارند و مایل هستند که خود را به هر شکلی از فشار روانی کلاس خلاص کنند.

این دانش آموزان به دو صورت به معلم خود فشار روانی وارد می آورند:

 1- به برنامه های معلم بی انگیزه و بی تفاوت هستند.

 2- در پی رسیدن به تمایلات آزاد گونه خود از فشار روانی محیطی که از آن رضایت مندی ندارند، رفتارهای تخریبی انجام می دهند و جو روانی کلاس را بر هم میزنند.

چنین رفتارهایی باعث میشود که معلم نتواند روی برنامه درسی خود در سر کلاس تمرکز داشته باشد و مقداری از انرژی خود را صرف فعالیتهای درونی، جهت کنترل رفتار آنها کند. که این خود میتواند تنش زا باشد.

تدریس کار سختی است - قسمت دوم

برخی تدریس را کار سهل و آسان میپندارند. اما واقعیت این است که تدریس کاری سخت و مشکل است. یک معلم علاوه بر اینکه باید سواد و معلومات لازم را برای تدریس داشته باشد، همچنین هنر طرح ریزی فرایند تدریس را نیز داشته باشد. یک تدریس موثر وابستگی شدیدی به توانائیهای مدرس دارد. که بدست آوردن این توانائیهای کار آسانی نیست. سختی تدریس کردن هنگامی آشکار میشود که ما بدانیم که یک معلم در کلاس با دانش آموزان ناهمگون روبروست و آنها مثل هم نیستند. برای همین است که یک معلم باید طوری تدریس کند که هم دانش آموزان تیز هوش و زرنگ درک کنند و هم دانش آموزان متوسط و ضعیف. علاوه بر این دانش آموزان از نظر داشتن هوش هفت گانه مثل هم نیستند. برخی از راه شنیدن و بیان کردن یاد می گیرند برخی از راه دیدن و برخی نیز نوشتن و نقاشی کردن و غیره. همه این مسائل نشان می دهد که یک معلم در امر تدریس وظیفه بزرگ و مشکلی دارد. وظیفه ای که علاوه برداشتن معلومات کافی توانائیهای مدیریتی را نیز طلب می کند.

 این در حالی است که معلم برای داشتن تدریس موفق باید قبلا کلاس را برای تدریس آماده کند. آماده کردن کلاس برای تدریس بعضا کاری نشدنی است. و معلم فشار سختی را تحمل می کند. فرض کنید که معلمی زنگ آخر به کلاسی می رود که چند نفر از دانش آموزان به علت اینکه دو روز تعطیلی در پیش است غایب هستند و گروهی نیز عجله می کنند مدرسه زود تعطیل شود. همزمان قبل از ورود معلم بین چند نفر از دانش آموزان درگیری رخ داده است و این چند نفر از نظر روانی در وضعیت نابسامانی بسر می برند. در این صورت بسیار مشکل خواهد بود که معلم بخواهد شرایط را برای تدریس آماده کند.

شغل معلمی مشکل یا آسان: قسمت اول

الف- رفتار با انسان پیچیده و دشوار است.

 کار معلم با انسان است و انسان به عنوان اشرف مخلوقات، پیچیده ترین سیستمی است  که ما آن را در طبیعت مشاهده می کنیم. این موجود نه تنها خود پیچیده است بلکه در جامعه، رابطه ی پیچیده تری را بوجود می آورد که پیش بینی رفتار و سخن گفتن دقیق در باره او را به حداقل می رساند. اصولا سر کار داشتن با انسان کار بسیار سختی است خصوصا اگر با اجتماع انسانها سر کار داشته باشیم کار سختتر می شود. چون انسانها در اجتماع از نظر روانی، رفتارهای خاصی را از خود نشان می دهند که به تنهایی آن رفتارها را از خود بروز نمی دهند.

 برخورد با انسانهایی که در یک جا جمع شده اند و با هم همسویی می کنند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند و هر کدام شخصیت ویژه ای دارند باید بسیار هوشیارانه و ماهرانه باشد که کار هر کسی نیست.

شغل معلمی مشکل یا آسان:

الف- رفتار با انسان پیچیده و دشوار است.

 کار معلم با انسان است و انسان به عنوان اشرف مخلوقات، پیچیده ترین سیستمی است  که ما آن را در طبیعت مشاهده می کنیم. این موجود نه تنها خود پیچیده است بلکه در جامعه، رابطه ی پیچیده تری را بوجود می آورد که پیش بینی رفتار و سخن گفتن دقیق در باره او را به حداقل می رساند. اصولا سر کار داشتن با انسان کار بسیار سختی است خصوصا اگر با اجتماع انسانها سر کار داشته باشیم کار سختتر می شود. چون انسانها در اجتماع از نظر روانی، رفتارهای خاصی را از خود نشان می دهند که به تنهایی آن رفتارها را از خود بروز نمی دهند.

 برخورد با انسانهایی که در یک جا جمع شده اند و با هم سویی می کنند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند و هر کدام شخصیت ویژه ای دارند باید بسیار هوشیارانه و ماهرانه باشد که کار هر کسی نیست. یک کلاس درس را در نظر بگیرید که 25 نفر در آن نشسته اند و معلمی دارند که میخواهد برای آنها تدریس کند. در یک تحلیل ساده متوجه میشویم که این 25 نفر از نظر فردی هر کدام منحصر به فرد هستند. چون هر کدام ویژگیهایی دارند که دیگر دانش آموزان آنرا ندارند و محال است در بین 25 نفر دو نفر را پیدا کنید که عین هم باشند. و همچنین هر کدام از اینها خواسته ها و تمایلاتی دارند که به شخصیت آنها بستگی دارد و معلم مجبور است با اینکه او معلم کل کلاس است. به تک تک دانش آموزان توجه کافی را داشته باشد. و به مشکلات احتمالی آنها توجه کند و در تدریس به اختلافات فردی توجه  کند و در عین توجه به کلیت کلاس به جز آن هم توجه کند و این به نوبه خود کار سختی است چون مسائل و مشکلات دانش آموزان عین هم نیست و معلم مجبور است راه حلهای متنوعی را پیش روی خود ببیند که باید آنرا از پیش روی کلاس بردارد و یا منتظر شکست برنامه هایش باشد.

 در عین حال این دانش آموزان تنها و منحصر به فرد، یک وجود جمعی هم دارند که روانشناسی جمعی، آنرا توجیه میکند. همین وجود رفتارهای جمعی است که کار را برای معلمان سختر می کند. روانشناسی جمعی دانش آموزان، اغلب باعث میشود که هر نفر در کلاس سعی کند که رفتارهایی را از خود بروز دهد که مورد پذیرش دیگران قرار گیرد برای همین یک دانش آموز خوب ممکن است در جمع رفتارهای ناهنجاری را از خود بروز دهد که باعث تعجب دیگران شود

 حقیقت این است که در یک کلاس درس ممکن است اتفاقات پیچیده ای روانی رخ دهد که حتی یک معلم ماهر هم در کنترل آن ناتوان شود. چون بسیاری از این اتفاقات، روانی است کنترل و جهت دهی به آن هم بسیار مشکل است. علاوه بر آن وظیفه اصلی معلم آموختن است نه سر و سامان دادن به ناملایمات روانی دانش آموزان و نه مبصری کردن و مصرف انرژی برای کنترل جو انضباطی کلاس .

در این رابطه فرض کنید در یک کلاس دانش آموزان از نظر روانی در حالت خنده به سر می برند و کوچکترین اتفاق، خنده های افراطی آنها را به دنبال دارد. و یا فرض کنید که گروهی از دانش آموزان به علت اختلافات قبلی  خود با هم درگیری دارند و دنبال فرصتی برای انتقام از هم هستند و افکار خود را متوجه رقیبان خود کرده اند. و یا فرض کنید به عللی دانش آموزان به جای آموختن و گوش دادن به معلم خود، بنای مخالفت با او را در پیش بگیرند و بخواهند هو بکشند و با رفتارهای خود معلم را تحقیر کنند. در این صورت معلم با چالش های روانی و انضباطی روبرو خواهد بود. آیا به نظر شما سخت نخواهد بود که معلم بتواند شرایط را طوری آماده کند که بتواند به برنامه و طرح درس خود بپردازد؟

 شاید برخی تهدید و تنبیه را سریع و قاطع بدانند. اما این روش به علل تربیتی سنجیده و منطقی نیست. علاوه بر آن در مقطع دبیرستان حتی راهنمایی برخورد تهدید آمیز با دانش آموزان توسط معلم امکان کمتری دارد. در پی چنین توضیحاتی است که باید یک معلم بسیار ماهر و هنرمند باشد که بتواند اوضاع را برای آموختن بچه ها سر و سامان بدهد و برآیند تمرکز آنها را متوجه یک چیز کند و آن آموختن و یادگیری است. راستی در اینگونه مواقع چگونه می توان بر روح و روان دانش آموزان تاثیر گذاشت  و خواسته روانی آنها را تعدیل کرد تا آنها متوجه هدف از پیش طراحی شده باشند؟ به نظر می رسد که این کار برای نوجوانان پر انرژی با رفتارهای افراطی باید بسیار مشکل باشد. که معلم خود را درگیر آن کرده است.

البته معلم با اولیا دانش آموزان هم روبروست که به انحاء مختلف بر اساس حقی که دارند در برنامه ها و اظهار نظر ها و رفتارهای معلمین دخالت میکنند. و بعضا او را تحت فشار قرار می دهند. و معلم باید برای داشتن برنامه موفق همه جوانب را بسنجد. و برنامه های خود را آگاهانه انجام دهد. و در عکس العمل به رفتارهای دانش آموزان، اولیاء آنها را در نظر بگیرد.

 

دو مانع اساسی سد راه پیشرفت آموزش و پرورش ایران

... یک مانع از جنس سیاسی است و مانع دیگر از جنس علمی است و هر دو مانع ریشه فرهنگی دارند. بدون برداشتن این موانع ، برنامه ریزی مناسب  برای تحقق اهداف چشم انداز  امکان پذیر نیست.

در خصوص مانع سیاسی ناچاریم بدون ملاحظات و بی پرده به برخی از واقعیاتی که همچون آفتاب روشن است و البته کاملا قابل انکار و سفسطه  است، اشاره کنیم .اگر چه وزارت آموزش و پرورش ابتدا در ایران با نام معارف که جمع معرفت (علم) است ، تاسیس شد و بعدها نام فرهنگ را بر آن نهادند و به همین دلیل هم کارکنان این وزارتخانه را فرهنگی خطاب می کردند و می کنند ولی واقعیت این است که جو غالب براین وزارتخانه جوی  سیاسی ایدئولوژیک است.

 اگر به پیشینه و عملکرد  وزیران آموزش و پرورش 16 سال اخیر ایران نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که بنا به اقتضای این جو، این وزیران از سیاسی ترین وزیران کابینه ها بوده اند. آیا می توان  این فرهنگ را تغییر داد.البته بعید است که اینکار شدنی باشد.این وضعیت صرفا در نتیجه خواست  و عملکرد فرهنگیان بوجود نیامده است بلکه ناشی از وافعیات سیاسی اجتماعی ایران و نحوه تعامل  اهالی آموزش و پرورش با محیط های پیرامون به ویژه  اهالی حکومت ایران در دهه های اخیر است.

عامل بسیار مهم در شکل گیری این جو ، حساسیت رسالت آموزش و پرورش در انتقال ارزشها ست.البته در همه جوامع آموزش و پرورش  هم این رسالت را دارد و باید از عهده آن بر آید. اما مجموعا ما در ایران به دنبال انجام این وظیفه از راهی سیاسی ایدئولوژیک هستیم. در حالیکه این رسالت هم مانند بقیه رسالت های آموزش و پرورش  می باید از راه علمی، تخصص و حرفه ای انجام گردیده و صرفا بر شانه های ضعیف وزارت آموزش و پرورش بار نگردد. اگر توانستیم در این زمینه به نتیجه ای معقول و علمی برسیم امکان تغییر تدریجی این جو وجود دارد. که البته بعید است و نیاز به معجزه دارد.

و اما مانع علمی! باید اعتراف کرد که جو غالب بر  فضای فکری و عملکرد متخصصین تعلیم و تربیت کشور ایران علمی نیست!! درست است که ما وارد کننده علوم از جمله دانش تعلیم و تربیت نوین هستیم و باید از  ذخایر شگرف این دانش در جهان استفاده کنیم . اما دریک کلام ما راه تقلید را پیموده ایم و نه اقتباس . دانشگاهیان ما اهل تعجیل هستند و نه اهل تحقیق ؟  البته همانگونه که در مورد مانع سیاسی  بیان کردیم ؛ مباحثی از این قبیل کاملا قابل سفسطه و انکار است.اما واقعیات موجود چه آن را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم آثار خود را برجا می گذارند ...

محمد حسن محقق معین

حکومتها و تولید علم

سئوال نوشتار حاضر این است که با توجه به مقوله آزاد اندیشی که رکن مهم تولید دانش و اندیشه است، دولت و حکومت در فرایند تولید علم چه نقشی بازی می کند؟ به عبارت دیگر نوع، شکل و ماهیت حکومت از سویی، و روحیات و رفتارهای حکومت گران و نگرشها و سیاست گذاریهای آنان از سوی دیگر، چه تأثیری در این روند ایفا می کند؟

در بحث ماهیت حکومتها و تأثیر آنها بر فرایند تولید اندیشه و دانش، واقعیت این است که در برخی حکومتها به علت بسته بودن فضای سیاسی و اجتماعی، اعمال حاکمیت قدرت با ابزارهایی چون سرکوب و مجال ندادن به مخالفان و نیز انسداد مجاری بیان آزاد اندیشه ها، اصلاً زمینه ای برای تولید علم به طور طبیعی فراهم نیست و با نگاه خوشبینانه این مسیرها کاملاً هدایت شده و تحت شرایط خاص و برای افراد خاص میسر خواهد بود.

اما در مقابل، در حکومتهای باز و مروج آزاد اندیشی به سبب فضای باز سیاسی، علمی و عقیدتی، اندیشمندان و عالمان با فراغ بال و آزادی خاطر و بدون دغدغه، به امر تولید دانش می پردازند.

نگاه به گذشته، این امر را به خوبی روشن می کند که حکومتهایی که به علم و اندیشه اجازه جولان داده و با سعه صدر و خوشبینی با اندیشمندانشان برخورد کرده اند پیشرفتهای شگرفی در این زمینه داشته اند. و بر عکس هر جا که با زوال تمدنی روبه رو می شویم و به بررسی علل زوال و افول آن می پردازیم، به عاملی چون کنار نهادن علما و اندیشمندان و بی اعتنایی به علم و دانش برمی خوریم.

بدین ترتیب، برخی بر این عقیده اند که بالا بودن ظرفیت حکومت از جنبه انتقاد پذیری، برتافتن دیدگاههای دانشمندان و عالمان و میدان دادن به اندیشه های علمی و تقویت محافل تولید اندیشه و در یک کلام، تساهل علمی حکومت با اندیشمندان و برخورد عزتمندانه با آنان، در فراهم شدن زمینه های تولید دانش و اندیشه، تأثیر انکار ناپذیری دارد.

حکومتهای آزاد اندیش نه تنها به طرد اندیشه ها و افکار علمی جدید و متفکران نمی پردازند، بلکه با فراهم کردن تمهیدات لازم و جاذبه های مناسب، به جذب نخبگان و پذیرش مغزهای متفکر جوامع دیگر اقدام می کنند، در حالی که در حکومتهای خودکامه نه تنها به علم و عالم مجال نمی دهند و آنان را ارج نمی نهند، بلکه شرایطی فراهم می کنند که اندیشمندان به ناچار، دیار و وطن خویش را ترک گفته به سرزمینهای دیگر هجرت می کنند. چه بسیارند صاحبان فکر و اندیشه ای که به دلیل سیاستهای علم ستیزانه و اندیشه گریزانه این نوع از حکومتها گوشه نشینی را بر مغضوب حکومت شدن، طعنه شنیدن و مسایلی از این قبیل ترجیح داده اند. اما این حکومتهای علم دوست و عالم پرور بوده اند که اندیشمندان را از عزلت خانه به بیرون کشیده و به عرصه تولید دانش و یاری رساندن به حرکت شتابان علم کشانده اند.

ثبات برنامه ریزیها و سیاست گذاریهای نهادهای حکومتی، عامل دیگری است که بررسی آن در ارتباط حکومت و تولید علم ضروری می نماید. جوامع بی ثبات و مملو از تنش و تغییر و تحولات زود گذر، در ایجاد محیطی آرام و مساعد برای تولید علم و اندیشه، توفیق چندانی نخواهند داشت. اگر تغییر سیاستمداران و تصمیم گیران، تغییر سیاست ها و برنامه ها را در پی داشته باشد و سیاست های پیشین کنار روند و برنامه ریزی جدیدی مطرح گردد، باعث نامساعد شدن و تشتت فضای اندیشه برای اندیشمندان خواهد شد.

آنچه گاه شاهد آن هستیم این است که تغییر در ساختار دولت و یا صف بندیهای سیاسی جامعه، باعث ایجاد تحولات اساسی در مدیریت محافل علمی، مراکز پژوهشی و دانشگاههای کشور می شود و تا رده های پایین تر چون ریاست دانشکده ها و مدیریت گروههای علمی و آموزشی و مانند آن نیز ادامه می یابد. این امر قطعاً به فرایند تولید علم کمکی نخواهد کرد.

برخی این گونه اعتقاد دارند که در مسیر تولید دانش، ایجاد فضایی آرام برای اندیشمندان از سوی حکومتها، امری ضروری است؛ صاحبان اندیشه باید از حاشیه امن سیاسی و نیز از امنیت حقوقی قضایی لازم برخوردار باشند تا بدین اطمینان برسند که به صرف ابراز یک دیدگاه علمی جدید - اگر چه ظاهراً مخالف با دیدگاههای حکومتگران است- از مصونیت و امنیت سیاسی و اجتماعی لازم برخوردار خواهند بود. نباید این گونه باشد که دانشمندی به دلیل اظهار عقیده ای، از حقوق و امتیازهای خویش محروم گردد.

سیاست زدگی علم و محیطهای علمی، آفات فراوانی را در عرصه تولید علم در پی دارد. در برخی از جوامع که سیاست زدگی توسعه یافته و به همه امور سرایت کرده و حتی مراکز علمی و دانشگاهها و مؤسسات نیز از این آفت در امان نمانده اند ، این بیماری، غوغا سالاری، هدر رفتن انرژیها و استعدادها، به تعطیلی کشیده شدن مراکز علمی و دانشگاهها، تظاهرات، اعتصابها، عزل و نصبها، حذفها و تسویه حسابها، حاکمیت رفتارهای غیر علمی و حتی ضد علمی را جایگزین اندیشیدن صحیح و زایشگر علم نموده است.

بر همین اساس متفکران این جامعه مجبورند یا در این درگیری ها و رفتارهای ناهنجار و غیر علمی وارد شوند، یا اینکه به ناچار عطای کار علمی و فکری را در این محیط به لقایش ببخشند و به حاشیه نشینی و انزوا روی بیاورند. بنابراین یکی از راههای گرفتار نیامدن در چنین دامی، نهادینه کردن حمایت از دانشمندان و مراکز علمی و حوزه های تولید اندیشه و دانش است تا با تغییر سیاستمداران و گرفتار شدن جامعه در چنین ناهنجاری نیز به فرایند تولید علم و اندیشه آسیبی وارد نشود و این فرایند دچار خدشه و انحرافی نگردد و بخشی از این امر البته بر عهده خود نخبگان و متفکران است تا با تعبیه مکانیزمی، تمهیدات و پیش بینیهای لازم را برای چنین مواقعی به عمل آورند و ضرورت استفاده حکومتگران و سیاستمداران از نظرات کارشناسی و دیدگاههای مشورتی آنان به صورت قانونمند و نهادینه شده را تثبیت نمایند.

این گونه است که می گوییم درک جایگاه علم و عالم از سوی مدیران سیاسی یک جامعه، باعث خواهد شد مدیران میانی آن جامعه را بر اساس درجات علمی و کارشناسی تعیین نمایند و برای نظریات اندیشمندان ارزش قائل شده در تصمیم گیریها از آنان بهره جویند.

اگر ارزش و جایگاه دانش و دانشمندان به درک و فهم سیاستگران رسوخ پیدا نکرده باشد، طبیعی است آنها از این نیروی فوق العاده و پیش برنده تمدن و فرهنگ در سرمایه گذاریهایشان استفاده نخواهند کرد و اصولاً به آن اهمیتی نمی دهند و بدون این نگرش، قطعاً از قافله تمدن و تولید دانش عقب می مانند و تلاش خویش را صرف حفظ قدرت و گسترش دامنه آن می نمایند و ترویج و تولید دانش برای آنها از کمترین درجه اهمیت برخوردار است.

روزنامه قدس - مهدی محمدی

خیرات مدرک تحصیلی در وزارت آموزش و پرورش!

سایت فردا نوشت : جناب آقای محدّث خراسانی ـ معاونت محترم وزارت آموزش و پرورش ـ اخیرا اظهار فرمودند مدیران مدارسی که سابقه مدیریتی بیشتری دارند، مدارک ارتقای تحصیلی در اختیار آنان قرار می گیرد. این طرح، در چارچوب برنامه چهارم توسعه صورت می گیرد که دولت را مکلف ساخته بود در ارتقای مدارک تحصیلی فرهنگیان بکوشد تا نهایتا دانش آموزان (فرزندان ملت) از توانایی علمی معلمان بهره مند گردد اما اکنون که فرهنگیان خود نتوانسته اند یا نخواسته اند از راههای موجود از قبیل شرکت در آزمونهای سراسری، فراگیر، آزاد و ... در ارتقای مدارج علمی خود بکوشند، وزارت متبوعشان را به تکاپوی انداخته تا برای ارائه بیلان کار به مراجع مافوق، شخصا وارد عمل شده و مدارک تحصیلی را چاپ و توزیع نمایند(!).

بدیهی است وزارت آموزش و پرورش در تولید و توزیع مدارک تحصیلی بی محتوا و فاقد ارزش علمی و تنها دارای ارزش استخدامی و حقوقی در بین نیروهای خویش، ید طولانی دارد. بخاطر بیاوریم اوایل دهه هفتاد را که پس از تصویب طرح نظام هماهنگ در آن زمان، وزارت مذکور که تنها راه راضی نگاهداشتن معلمان را افزایش حقوق آنان می دانست، دست به ابتکار عجیبی زد و با براه انداختن دوره های موسوم به "آموزش ضمن خدمت در گوشه و کنار کشور، مدارک تحصیلی را بصورت انبوه و فاقد کیفیت علمی در اختیار فرهنگیان محترم گذاشت تا از این رهگذر ، مبالغی بر دریافتی آنان افزوده گردد.

هشیاری و شجاعت نمایندگان مجلس پنجم در ملغی ساختن دوره های ضمن خدمت و الزام کلیه دستگاهها به تبعیت از مقررات آموزشی وزارت علوم و سر فصلهای درسی مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی، البته به تداوم این برنامه خجالت آور پایان داد اما هنوز عوارض آن مدارک بی محتوا و مدارج علمی پوشالی، دامنگیر نظام تعلیم و تربیت کشور هست و سالها طول می کشد تا نیروهای تازه نفس و توانمند علمی که به تازگی از مراکز معتبر علمی کشور دانش آموخته می شوند، بتوانند آن خاطرات تلخ و اسفبار را از حافظه تاریخی جامعه علمی کشور بزدایند.

شکی نیست که طی پله های علمی، مستلزم تحمل مرارت و مشقت ناشی از آموختن است که مطابق آموزه های دینی ما ـ به تعبیر قرآن مجید ـ خداوند بر مدارج کسانی که به دنبال کسب علم بوده اند می افزاید. واضح است که چنین ارتقایی را نه به بهانه ، که به بهای واقعی اش خواهند داد که همانا تحمل سختیهای گزنده و تلاش جانفرسا برای افزایش اندوخته های علمی در نزد افراد است.

اکنون با اعلام دگر بار متولیان وزارت آموزش و پرورش در مورد اهدای مدارک تحصیلی بر اساس سوابق مدیریتی به افراد ، نگرانی های جدی پدید آمده است که بعضا بدان پرداخته می شود:

1) ارائه مدارک تحصیلی یا برخوردار ساختن افراد از مزایای آن، بدون تحمل رنج و مرارت طبیعی ناشی از فرایند علم اندوزی و کسب دانش واقعی، طالبان حقیقی علم را دچار یاس و سرخوردگی خواهد کرد و جامعه علمی کشور را از تب و تاب برای کوشش در جهت کسب دانش روز ، باز خواهد داشت. این طرح را مقایسه کنید با مقوله «جنبش نرم افزاری» که بحث روز در جوامع و مراجع علمی کشور است.

2) مدرک گرایی و ارزش گذاشتن به مدرک تحصیلی صرف ـ بدون افزایش واقعی سطح دانش نزد افراد ـ بطور بیسابقه ای افزایش خواهد یافت و بدین ترتیب بار دیگر قداست و حرمت علم و دانش، زیر سئوال خواهد رفت. افراد مورد نظر در آموزش و پرورش برای کسب مدرک بالاتر که قرار است به آنان اهدا شود، گوی سبقت را از یکدیگر خواهند ربود. سند سازی و تلاش برای بدست آوردن دل رئیسان مافوق(!) کمترین دستاورد این طرح نابخردانه است که در راستای بهره مندی از مزایای مدارک مجازی اتفاق خواهد افتاد.

3) مدیران محترمی که در آموزش و پرورش خدمت می کنند، ضمن ادای احترام به تلاش و سعی وافر آنان در چرخه علمی کشور، اما در مقابل از مزایایی نیز برخوردارند که طیفی از امتیازات سازماندهی گرفته تا تفاوت آشکار در حقوق و مزایای ایشان با معلمان عادی را در بر می گیرد. اکنون باید پرسید چه توجیهی برای اهدای مدارک تحصیلی بالاتر به آنان وجود دارد که وزارت آموزش و پرورش را مصمم ساخته که چنین برنامه خطرناک و فاجعه آمیزی را دنبال کند؟! و براستی آیندگان در مورد اینگونه رفتارهای ما چگونه قضاوت خواهند کرد؟!

4) در سالهای اخیر، توسعه روزافزون نهاد آموزش عالی و پذیرش انبوه داوطلبان با سطوح علمی گوناگون و هر نوع توانایی مالی در همه نقاط کشور، راه را برای طالبان حقیقی علم هموار کرده، جای هیچ عذر و بهانه ای برای اشکال تراشان باقی نگذاشته است. بدیهی است اگر افرادی نتوانسته اند یا سطح نازل پتانسیل علمی آنان مانع از ادامه تحصیل و تلاش برای موفقیت در رقابت علمی با دیگران شده است، نباید با اهدای مدارک تحصیلی ، از آنان دلجویی نمود که رعایت حرمت و قداست علم و دانش اندوزی بر همگان فرض مسلم است.

5) منظور اصلی قانونگذار در التزام دولت به تلاش برای ارتقای مدارک تحصیلی فرهنگیان، رشد کیفی و کمی علمی در نظام تعلیم و تربیت کشور با هدف انتفاع دانش آموزان از توان علمی معلمان خویش است اما طرح اهدای مدارک تحصیلی بر اساس سوابق خدمت مدیریتی در آموزش و پرورش، هدف قانونگذار را لوث نموده ، بدون آنکه کمترین عایدی برای دانش آموزان داشته باشد حتی معلمان جویای علم را نیز از تلاش برای ادامه طریق منصرف می نماید. این مهم، نباید از دید نمایندگان محترم مجلس و کمیسیونهای مرتبط دور بماند.

6) اکنون با ابلاغ مصوبه هیات محترم دولت مبنی افزایش چشمگیر در سطح حقوق و مزایای معلمان فوق لیسانس و دکترا، تکاپو و تلاش در جهت بهبود سطح علمی فرهنگیان آغاز شده است و ترغیب ایشان به طی مدارج علمی در چارچوب مقررات آموزشی کشور و دانش اندوزی، جدای از مزایای مالی و معیشتی که برای آنان به دنبال خواهد داشت ، دانش آموزان را نیز منتفع خواهد نمود اما در مقابل، تصمیم به اهدای مدرک تحصیلی به لایه ای از مدیران در این مجموعه ، همه آن دستاورد مثبت ناشی از مصوبه مذکور را خنثی می نماید.

یک دبیر آموزش و پرورش

وجود ‌٣٥ هزار دانش‌آموزان معتاد در کشور

به گزارش خبرنگار «اجتماعی» ایسنا، دکتر نارنجیها ـ محقق و معاون موسسه تحقیقات داریوش ـ در نشست پژوهشی و هم‌اندیشی پژوهشگران و کارشناسان سوء مصرف مواد مخدر با استناد به آخرین نتایج تحقیقات RCA در زمینه مصرف مواد مخدر، عنوان کرد:

35 هزار دانش‌آموزان معتاد در کشور وجود دارد و متاسفانه اغلب دانش‌آموزان در مقطع دبیرستان مواد مخدر جدید از نوع شیشه و کراک را می‌شناسند اما مسوولان مدارس در این زمینه اطلاعات کمی دارند.

شیوع اعتیاد در میان مردان 93 و در میان زنان هفت درصد است که البته آمار دقیق در مورد زنان معتاد به دلایل مختلف دشوار است و امکان بیشتر بودن این رقم نیز وجود دارد.

اغلب معتادان از سطح تحصیلات پایینی برخوردار بوده و زیر دیپلم و دیپلم هستند که اهمیت نقش آموزش و پرورش در پیشگیری از اعتیاد بسیار حائز اهمیت است.

اعتیاد در همه اقشار و مشاغل وجود دارد، اما کارگران بیشتر از سایر مشاغل در معرض خطرند به طوری که طبق نتایج تحقیقات 15 درصد از کارگران ساده و 17 درصد کارگران ماهر در معرض خطر این معضل هستند.

نیمی از معتادان از طریق دوستان به مصرف مواد مخدر روی آورده‌اند و متاسفانه محیط کار نیز در شیوع مصرف مواد مخدر نقش زیادی دارد که در طول پنج سال گذشته رشد اعتیاد از طریق محیط کار دو برابر شده است.

میهمانی‌های دوستانه، کوچه و خیابان و محیط کار محل‌هایی هستند که معتادان به عنوان اولین مکان مصرف مواد مخدر عنوان می‌کنند.

کسب لذت، ‌کنجکاوی، مشکلات روحی، در دسترس بودن، بیماری جسمی و درد به ترتیب با بیشترین فراوانی علت روی آوردن معتادان به مصرف اعتیاد طبق نتایج آخرین تحقیقات بوده است.

هم اکنون تریاک با 70 درصد، هروئین 30 درصد و حشیش 24 درصد بیشترین مواد مصرفی در کشور هستند که غالب‌ترین روش مصرف تدخین (دودی) بوده و تزریق، خوردن و انفیه به ترتیب در مراحل بعدی قرار دارد.

بیشترین فراوانی سن تزریق با 35 درصد 20 تا 24 سال است و 25 تا 29 سال نیز در رده بعدی قرار دارد.

45 درصد معتادان تزریقی سرنگ به همدیگر قرض می‌دهند که در شیوع بیماریهای پرخطر همچون ایدز و هپاتیت تاثیر زیادی دارد.

اموزش نیوز

نقش صدا و سیما در گسترش تقلب در جامعه- ۴

ما در بخشهای گذشته در این وبلاگ مطالب زیادی در مورد تقلب نوشته ایم اما مطلبی که امروز میخواهم بنویسم نقش تلوزیون ما در گسترش تقلب است.

 امروزه نقش تلوزیون آنقدر زیاد شده است که دیگر کودکان ما کاملا از نظر تربیتی در اختیار ما نیستند و ما نمیدانیم که آن فیلمها و آن کارتن ها بچه های ما را به کجا سوق می دهند. این در حالی است که اکثر کارتن ها هم محصولات خارجی هستند. و با فرهنگ و سنت های خارجی ها بیشتر سازگار هستند. با این وجود ما چگونه میتوانیم از فرهنگ و سنتهای خودی سخن بگوییم؟

از طرفی به علت اینکه نقش والدین در تربیت فرزندان روز به روز در حال کاهش است و فرزندان بیشتر در پای تلوزیون نشسته اند و برنامه های تلوزیون را تماشا میکنند برای همین تلوزیون در حال تاثیر گذاری بنیادین در بچه هاست.

شما حتما مسابقات مختلفی که در برنامه های تلوزیون ( خصوصا برای کودکان و نوجوانان )برگزار میشود را تماشا کرده اید بیشتر این مسابقات نوعی تقلب را به بیننده ها القاء میکنند. وقتی مسابقه شروع میشود مجری شروع میکند به راهنمائی و آنقدر به جلو میرود تا اینکه جواب را بگوید. بعضا هم با ایما و اشاره سعی میکند جواب را به هر ترتیب انتقال دهد. گویا مجری فکر میکند که تماس گیرنده حتما باید جواب را بگوید. آخرش هم تماس گیرنده یک جایزه میگیرد. و حتما در ضمیرش به خود میگوید که چه جایزه الکی گرفتم و حتما میگوید که این جایزه حقم نبود. بیننده محترم هم  از چنین شیوه های تقلب گونه آداب زیادی را یاد میگیرد(خصوصاً کودکان و نوجوانان). و آنگاه همین فرزندان میآیند مدرسه سر جلسه امتحان انتظار دارند که مراقب زیاد سخت نگیرد تا بتوانند تقلب کنند و مراقبی که جدیت نشان میدهد مورد خشم قرار میگیرد. و گویا آنها میگویند که امتحان زیاد جدی نیست ما اگر هم در تلاش و کوشش سستی کردیم باز هم شما باید دست ما را بگیرید.

و یا حتما شما برنامه هایی را تماشا کرده اید که کودک یا نوجوانی با برنامه تماس میگیرد و مجری به او میگوید: امتحانت را دادی؟ چند میشی؟چند تا سئوال را تقلّب کردی؟

 شاید بگوئید که خوب این که مشکلی نداره. اما حقیقت این است که یک مجری باید به عظمت کار خود واقف باشد و اگر میگوید که چند تا سئوال را تقلب کردی به زودی باید به او بگوید که تقلب چیز خوبی نیست و هیچ دانش آموز خوبی تقلب نمیکند. و بدین وسیله معروفی را گسترش دهد نه اینکه بدون هدف و منظوری سخنی را بگوید و تاثیر آنرا به اگر و اما بسپارد.

شاید مدیران و مجریان تلوزیون این نوع کارها را توجیه کرده و به حساب نقش آموزشی صدا و سیما بگذارند اما آیا اقدام آنها را روانشناسان تعلیم و تربیت قبول دارند؟