شغل معلمی مشکل یا آسان:

الف- رفتار با انسان پیچیده و دشوار است.

 کار معلم با انسان است و انسان به عنوان اشرف مخلوقات، پیچیده ترین سیستمی است  که ما آن را در طبیعت مشاهده می کنیم. این موجود نه تنها خود پیچیده است بلکه در جامعه، رابطه ی پیچیده تری را بوجود می آورد که پیش بینی رفتار و سخن گفتن دقیق در باره او را به حداقل می رساند. اصولا سر کار داشتن با انسان کار بسیار سختی است خصوصا اگر با اجتماع انسانها سر کار داشته باشیم کار سختتر می شود. چون انسانها در اجتماع از نظر روانی، رفتارهای خاصی را از خود نشان می دهند که به تنهایی آن رفتارها را از خود بروز نمی دهند.

 برخورد با انسانهایی که در یک جا جمع شده اند و با هم سویی می کنند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند و هر کدام شخصیت ویژه ای دارند باید بسیار هوشیارانه و ماهرانه باشد که کار هر کسی نیست. یک کلاس درس را در نظر بگیرید که 25 نفر در آن نشسته اند و معلمی دارند که میخواهد برای آنها تدریس کند. در یک تحلیل ساده متوجه میشویم که این 25 نفر از نظر فردی هر کدام منحصر به فرد هستند. چون هر کدام ویژگیهایی دارند که دیگر دانش آموزان آنرا ندارند و محال است در بین 25 نفر دو نفر را پیدا کنید که عین هم باشند. و همچنین هر کدام از اینها خواسته ها و تمایلاتی دارند که به شخصیت آنها بستگی دارد و معلم مجبور است با اینکه او معلم کل کلاس است. به تک تک دانش آموزان توجه کافی را داشته باشد. و به مشکلات احتمالی آنها توجه کند و در تدریس به اختلافات فردی توجه  کند و در عین توجه به کلیت کلاس به جز آن هم توجه کند و این به نوبه خود کار سختی است چون مسائل و مشکلات دانش آموزان عین هم نیست و معلم مجبور است راه حلهای متنوعی را پیش روی خود ببیند که باید آنرا از پیش روی کلاس بردارد و یا منتظر شکست برنامه هایش باشد.

 در عین حال این دانش آموزان تنها و منحصر به فرد، یک وجود جمعی هم دارند که روانشناسی جمعی، آنرا توجیه میکند. همین وجود رفتارهای جمعی است که کار را برای معلمان سختر می کند. روانشناسی جمعی دانش آموزان، اغلب باعث میشود که هر نفر در کلاس سعی کند که رفتارهایی را از خود بروز دهد که مورد پذیرش دیگران قرار گیرد برای همین یک دانش آموز خوب ممکن است در جمع رفتارهای ناهنجاری را از خود بروز دهد که باعث تعجب دیگران شود

 حقیقت این است که در یک کلاس درس ممکن است اتفاقات پیچیده ای روانی رخ دهد که حتی یک معلم ماهر هم در کنترل آن ناتوان شود. چون بسیاری از این اتفاقات، روانی است کنترل و جهت دهی به آن هم بسیار مشکل است. علاوه بر آن وظیفه اصلی معلم آموختن است نه سر و سامان دادن به ناملایمات روانی دانش آموزان و نه مبصری کردن و مصرف انرژی برای کنترل جو انضباطی کلاس .

در این رابطه فرض کنید در یک کلاس دانش آموزان از نظر روانی در حالت خنده به سر می برند و کوچکترین اتفاق، خنده های افراطی آنها را به دنبال دارد. و یا فرض کنید که گروهی از دانش آموزان به علت اختلافات قبلی  خود با هم درگیری دارند و دنبال فرصتی برای انتقام از هم هستند و افکار خود را متوجه رقیبان خود کرده اند. و یا فرض کنید به عللی دانش آموزان به جای آموختن و گوش دادن به معلم خود، بنای مخالفت با او را در پیش بگیرند و بخواهند هو بکشند و با رفتارهای خود معلم را تحقیر کنند. در این صورت معلم با چالش های روانی و انضباطی روبرو خواهد بود. آیا به نظر شما سخت نخواهد بود که معلم بتواند شرایط را طوری آماده کند که بتواند به برنامه و طرح درس خود بپردازد؟

 شاید برخی تهدید و تنبیه را سریع و قاطع بدانند. اما این روش به علل تربیتی سنجیده و منطقی نیست. علاوه بر آن در مقطع دبیرستان حتی راهنمایی برخورد تهدید آمیز با دانش آموزان توسط معلم امکان کمتری دارد. در پی چنین توضیحاتی است که باید یک معلم بسیار ماهر و هنرمند باشد که بتواند اوضاع را برای آموختن بچه ها سر و سامان بدهد و برآیند تمرکز آنها را متوجه یک چیز کند و آن آموختن و یادگیری است. راستی در اینگونه مواقع چگونه می توان بر روح و روان دانش آموزان تاثیر گذاشت  و خواسته روانی آنها را تعدیل کرد تا آنها متوجه هدف از پیش طراحی شده باشند؟ به نظر می رسد که این کار برای نوجوانان پر انرژی با رفتارهای افراطی باید بسیار مشکل باشد. که معلم خود را درگیر آن کرده است.

البته معلم با اولیا دانش آموزان هم روبروست که به انحاء مختلف بر اساس حقی که دارند در برنامه ها و اظهار نظر ها و رفتارهای معلمین دخالت میکنند. و بعضا او را تحت فشار قرار می دهند. و معلم باید برای داشتن برنامه موفق همه جوانب را بسنجد. و برنامه های خود را آگاهانه انجام دهد. و در عکس العمل به رفتارهای دانش آموزان، اولیاء آنها را در نظر بگیرد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد