ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نحوه اسلام آوردن ابوبکر:
درباره زمان اسلام ابوبکر، در طول تاریخ، بحثهاى بسیارى در گرفته است. وى در برخى منابع اهل سنّت، نخستین مسلمان دانسته شده است. علاّمه امینى از منابع معتبر اهلسنّت، بیش از صد حدیث آورده که امام على (علیه السلام)را نخستین مسلمان و اوّل نمازگزار مىشناساند.( الغدیر، ج3، ص219ـ238.)
محمدبنسعد، از پدر خود نقل مىکند که پیشاز ابوبکر، گروهى (بیش از پنجاه نفر) مسلمان شده بودند.( تاریخ طبرى، ج1، ص54) یعقوبى، اسلامِ ابوبکر را پس از على، خدیجه، زیدبنحارثه و احتمالا ابوذرمىداند.(یعقوبى، ج2، ص23)، همچنین در مجادله مأمون درباره اسلام آوردن او پس از على، مباحث خواندنى و قابل تأمّلى در تاریخ آمده است.( العقدالفرید، ج5، ص92 و 93.) با دقّت و تأمّل در دادههاى تاریخى، قول به اسلام ابوبکر پس از چند نفر، استوارى بیشترى مىیابد.( یعقوبى، ج2، ص23؛ البدء والتاریخ، ج4، ص145). به هر روى، ابوبکر پس از اسلام، چون دیگر مسلمانان زیست. داستان زندگى او در این دوره، مانند پیش از آن، با همه آنچه درباره اعمال مسلمانى وى در منابع آوردهاند، عظمت و برجستگى ویژهاى ندارد.
درباره اسلام ابوبکر، طبری در تاریخ خود به سند صحیح از محمّد بن سعد بن ابی وقّاص نقل میکند که به پدرم گفتم: آیا ابوبکر اول کسی بود که از شما اسلام آورد؟ گفت: نه، و به طور حتم قبل از او پنجاه نفر دیگر اسلام آورده بودند....( تاریخ طبری، ج 2، ص 316).
نحوه اسلام آوردن عمر:
زمانی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در مکه مبعوث شده و دین اسلام را در میان مردم به صورت علنی اعلام فرمود ، با مخالفت قریش و به ویژه سران آنها روبرو شدند. از آن جایی که سران قریش قدرت گرفتن دین اسلام را با منافع خود در تضاد میدیدند، در برابر رشد روز افزون دین مبین اسلام وحشت کرده و جنگ همه جانبهای را آغاز کردند ؛ تا جایی که هر کسی را که مسلمان میشد؛ به ویژه اگر از بردگان و کنیزان بود ، به شدت مورد آزار و اذیت قرارمی دادند تا از دین اسلام دست بکشند .
نمونه بارز آن کشته شدن یاسر و همسرش سمیه ، پدر و مادر عمار بود که تحت شکنجه مشرکان قریش به شهادت رسیدند.
ایمان آوردن عمر ، از دیدگاه اهل تسنن :
عمر بن الخطاب نیز که از سران قریش به شمار میآمد ، طبق شهادت بزرگان اهل سنت ، از کسانی بود که در برابر دین اسلام و پیامبر گرانقدر اسلام مقاومت شدیدی میکرد و هر کسی را که مسلمان میشد آزار و شکنجه قرار می داد ؛ تا آن جا که بسیاری از مشرکین از ترس وی اسلام نمیآوردند و یا اسلام خود را مخفی میکردند و اگر اسلام آنان علنی می شد توسط عمر بن خطاب شکنجه میشد . ما در این جا فقط به دو مورد اکتفا می کنیم
اذیت و آزار مسلمانان توسط عمر :
ذهبی در تاریخ الإسلام و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نوشتهاند :
عن عبد العزیز بن عبد الله بن عامر بن ربیعة عن أمه لیلى قالت : کان عمر من أشد الناس علینا فی إسلامنا فلما تهیأنا للخروج إلى الحبشة جاءنی عمر وأنا على بعیر نرید أن نتوجه فقال : إلى أین یا أم عبد الله ؟ فقلت : قد آذیتمونا فی دیننا فنذهب فی أرض الله حیث لا نؤذى فی عبادة الله فقال : صحبکم الله ثم ذهب فجاء زوجی عامر بن ربیعة فأخبرته بما رأیت من رقة عمر بن الخطاب فقال : ترجین أن یسلم ؟ قلت : نعم قال : فوالله لا یسلم حتى یسلم حمار الخطاب . یعنی من شدته على المسلمین .
(تاریخ الإسلام ، ذهبی ، ج1 ، ص181 و الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 84 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 3 ، ص 100 و المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 4 ، ص 58 – 59 و السیرة النبویة ، ابن کثیر ، ج 2 ، ص 32 – 33 و سیرة النبی (ص ) ، ابن هشام الحمیری ، ج 1 ، ص 229و...).
عبد الله بن عامر بن ربیعه از مادرش لیلی نقل می کند که گفت : عمر از سختگیر ترین مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود ( مانع ما می شد) ؛ وقتی که خواستیم به حبشه برویم عمر به نزد من آمد در حالیکه من بر شتری بودم و می خواستم که به راه بیفتم؛ پس گفت: ای أم عبد الله به کجا می روی ؟ پاسخ دادم: شما ما را به خاطر دینمان آزار دادید ؛ پس در زمین خدا به جایی می رویم که به خاطر بندگی خدا آزار نشویم ! پس گفت : خدا همراه شما باشد ؛ پس شوهرم عامر بن ربیعة به نزد من آمد و او را از آنچه که دیده بودم یعنی آرام شدن عمر ، با خبر کردم ؛ پس او به من گفت : آیا امید داری که اسلام بیاورد ؟ پاسخ دادم : آری ؛ گفت : قسم به خدا او اسلام نمی آورد تا اینکه الاغ خطاب هم اسلام آورد(یعنی حتی اگر الاغ هم اسلام بیاورد او اسلام نمی آورد ) از بس که بر مسلمانان سخت گیر بود .
اما نحوه اسلام آوردن عمر :
بسیاری از علمای اهل سنت و از جمله ذهبی در تاریخ الاسلام ، محمد بن سعد در الطبقات الکبری و ابن عساکر در تاریخ دمشق ، اسلام آوردن عمر را این گونه نقل کردهاند: از انس بن مالک روایت شده است که عمر در حالیکه شمشیر به همراه داشت از خانه بیرون شد ؛ پس شخصی از بنی زهره او را دید وگفت: ای عمر ، قصد کجا داری؟ پاسخ داد: می خواهم محمد را بکشم!! گفت: اگر محمد را بکشی، چگونه از بنی هاشم و بنی زهره در امان خواهی بود؟ عمر پاسخ داد: به گمانم که تو نیز دست از دین خود برداشته ای ( و مسلمان شده ای ) ، آن شخص گفت: آیا می خواهی تو را بر چیزی شگفت، راهنمایی کنم ؟ داماد تو و خواهرت نیز از دین خویش بیرون شده اند!!!
پس عمر به راه افتاده و به نزد ایشان رفت؛ خباب نیز در آنجا بود و وقتی که آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: این سر و صداها چیست؟ - ایشان سوره طاها را تلاوت می کردند – پاسخ دادند: چیزی جز سخنانی که به هم می گفتیم نبود؛ عمر گفت: و شاید شما از دین بیرون شدید؟ داماد عمر به او پاسخ داد: ای عمر؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد؟
عمر بر او جهیده و او را لگد کوب نمود، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبید که صورت او خونین شد؛ پس خواهرش در حال عصبانیت گفت: اگر حق در غیر دین تو باشد پس من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست .
پس عمر گفت: کتابی را که در نزد شماست به من بدهید – عمر خواندن می دانست – پس خواهرش به او گفت: تو کثیف هستی و غیر از پاکیزگان نباید این کتاب را لمس کنند؛ برخیز و غسل بنما یا وضو بگیر؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته و خواند: طه؛ تا به این جا رسید که « اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری »
عمر گفت: من را به نزد محمد ببرید؛ وقتی که خباب کلام عمر را شنید گفت: بشارت بادت ای عمر؛ امیدوارم که دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله در شب پنجشنبه که گفتند: « خدایا اسلام را به وسیله عمر بن خطاب یا عمرو بن هشام عزیز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد؛ ودر این هنگام رسول خدا در خانه خویش در پای کوه صفا بودند.
پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت؛ و حمزه و طلحه و عده ای نیز درب خانه حضرت بودند؛ پس حمزه گفت: این شخص عمر است که اگر خدا در مورد او خیر مقدر کرده باشد مسلمان می شود؛ و اگر غیر این را اراده کرده باشد کشتن او برای ما آسان است؛ رسول خدا نیز در خانه بودند در حالیکه به ایشان وحی صورت می گرفت؛ پس از خانه بیرون آمدند و به کنار عمر رسیدند، پس او دست به کمر بند و محل بستن شمشیر برد؛ پس حضرت فرمودند: ای عمر نمی خواهی بس کنی ؟ تا اینکه خداوند همان ذلتی را که بر ولید بن مغیره وارد کرد، بر تو نیز فرود آورد؟ این شخص عمر است، خدایا اسلام را با عمر عزیز بنما !!! پس عمر گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه تو بنده و فرستاده خدایی. (تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 174 – 175 و تاریخ المدینة ، ابن شبة النمیری ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و... ).
نحوه اسلام آوردن عثمان:
درباره نحوه اسلام آوردن عثمان و زمان آن در کتب تاریخی، مورخان از آن ذکر چندانی به میان نیاورده اند و این خود جای تعجب و تامل بسیار است، مثلا طبری که از بزرگترین مورخین است و بسیاری از مورخان از کتب وی استفاده می کنند در کتاب خود در این مورد به این چند کلمه بسنده کرده است: محمد بن عمر گوید، اسلام عثمان در ایام پیشین بود پیش از آن که پیامبر خدا وارد خانه ارقم شود.(تاریخ طبری،ترجمه ابوالقسم پاینده،ج 6، ص 2320،چاپ پنجم، نشر اساطیر)
جالب است بدانید در مورد نحوه اسلام آوردن این سه در کتب تاریخی بسیار کم سخن به میان آمده است، و بنابر قول مرحوم استاد دوانی آنچیزهایی هم که در کتب اهل سنت در این مورد آمده است قابل اعتماد نیست و احادیث ضعیفه است.