احساسات بچه ها را انکار نکنیم

به دو نمونه از برخورد دو مادر با فرزندشان توجه کنید.

علی! مادر من از مرتضی بدم می آید.

مادر! اشتباه می کنی. تو باید با او دوست باشی. چرا پسر عموت با او مشکلی نداره؟

همین جمله را وحید به مادرش می گوید. اما مادر وحید می گوید: پسرم درسته! درک میکنم که چرا از مرتضی بدت می آید، تو قبلا با او یکبار دعوا کردی، دیروز هم تو را مسخر می کرد.

نحوه برخورد های این دو مادر واقعا می تواند برای دو فرزند بسیار سرنوشت ساز باشد. مادر علی احساس فرزند خود را انکار میکند و سعی می کند او را نصیحت کرده و با مقایسه او با پسر عمویش به او بگوید که در احساس خود اشتباه میکند. این مسئله به طور ضمنی به علی این پیام را می دهد که او قادر نیست ارزیابی درستی از موقعیت خود داشته باشد و کسی هم با او همدلی نمی کند و تنهاست.

اما مادر وحید احساس او را قبول می کند و با او همدلی میکند و میگوید درک می کند که چرا از مرتضی بدش می آید. این برخورد به طور ضمنی این پیام را به وحید می هد که  احساس تو درست است من به تو احترام می گذارم و و حامی تو هستم و تو تنها نیستی و در آنچه که میگویی شک و تردید نداشته باش.

چرا فرزندانمان گاهی بدون توجه و صادقانه احساسات خود را بیان می کنند؟

نباید فکر کنیم که آنها از ما راه حل می خواهند یا می خواهند نصیحت های ما را بشنوند بلکه آنها از ما گوش شنوا می خواهند تا ببینند آیا حامی دارند و آیا کسی با آنها همدردی می کند. آیا کسی را دارند که به آنها تکیه کنند. اگر از آنچه که می خواستند مطمئن شدند و حرف دل خودشان را خالی کردند آن وقت می توانند با مشکلات خود کنار آمده و سر فرصت آن را حل کنند.

انکار احساس آن را خاموش نمی کند بلکه احساس سرکوب شده و ممکن است شدت آن چند برابر شود و این مسئله موجب میشود تا مشکلات ناشی از آن از جایی دیگر خود را نشان دهد. همچنین نفی مکرر احساسات فرزندان موجب رفتار های غیر اصیل میشود و  رفتارهایی که در نهایت شخصیت های دروغین را شکل میدهند همان کسانی که برای خود زندگی نمیکنند بلکه برای رضایت دیگران تلاش میکنند و قادر نیستند احساسات خود را بروز دهند و با انواع سرکوب های درونی زندگی میکنند.

نکته مهم در رابطه با احساسات فرزندانمان این است که نباید تلاش کنیم با عقل و منطق با احساسات آنها برخورد کنیم و سعی کنیم که با استدلال احساس آنها را زیر سوال ببریم چون احساس و منطق دو چیز جداگانه است و با هم تلفیق نمی شوند .

ما احساس خوب و بد نداریم بلکه احساس خوشایند و ناخوشایند داریم. ممکن است ما احساس فرزندمان را تایید کنیم اما به این معنی نیست که با او موافق هستیم. لذا برخی موارد ضمن پذیرش احساسات آنها، جلو رفتارهای اشتباهشان را می گیریم.

به عنوان مثال، سمیرا به مادرش می گوید: مادر من خیلی دلم بستنی می خواهد برام بستنی بخر. مادر میگوید: سمیرا جان درسته دلت بستنی می خواهد، اما امروز از بستنی خبری نیست چون گلوت درد می کند تا خوب شدن آن باید صبر کنی.

شما در مورد  این رفتار زهرا چه فکر می کنید؟

او یک نقاشی کشیده و خوب رنگ کرده حالا با ناراحتی به نقاشی خود نگاه می کند و می گوید خیلی زشته!

شما چگونه با او برخورد می کنید؟ آیا سعی می کنید تا به او بقبولانید که نه خیلی قشنگه یا...

www.clasro.blogsky.com